به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، وقتی به جهان پیرامون نگاه میکنیم، میلیاردها انسان را میبینیم که هر کدام به دینی اعتقاد دارند و مطمئناند راه آنها درست است - در این مطلب به این پرسش مهم میپردازیم که آیا واقعاً این تنوع دلیل بر نادرستی همه ادیان است؟
مقدمه
وقتی به جهان پیرامون خود نگاه میکنیم، با تنوعی شگفتانگیز از ادیان و مذاهب روبرو میشویم. مسیحیت، اسلام، یهودیت، بودایی، هندوئیسم و دهها دین دیگر، هر کدام میلیونها پیرو دارند. حتی در درون یک دین مثل اسلام، مذاهب مختلفی چون شیعه، سنی و دیگر فرقهها وجود دارند. این تنوع گاه این سؤال را در ذهن ایجاد میکند: اگر حقیقت یکی است، چرا راههای رسیدن به آن اینقدر متفاوت است؟
برخی این تنوع را دلیلی بر نادرستی همه ادیان میدانند و میگویند: «اگر همه این ادیان از طرف خدا بودند، باید یکسان میبودند». اما آیا واقعاً اینطور است؟ آیا تنوع در ادیان به معنای تضاد و تناقض است؟ یا میتواند توضیح منطقی و معقولی داشته باشد؟
تفاوت بین دین و شریعت
برای پاسخ به این پرسش، ابتدا باید یک تفکیک اساسی را درک کنیم. در فرهنگ اسلامی و قرآن، بین «دین» و «شریعت» تفاوت وجود دارد. دین به معنای اصول و باورهای بنیادین است، در حالی که شریعت به احکام و قوانین عملی اشاره دارد.
اگر به قرآن دقت کنیم، میبینیم که همیشه از دین به صورت مفرد یاد میشود، نه جمع. قرآن میگوید همه پیامبران از نظر اصول دین یکسان بودند: یکتاپرستی، ایمان به روز قیامت، عدالت و اخلاق نیک. حضرت نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد همگی پیام اساسی یکسانی داشتند: به خدای یگانه ایمان بیاورید و راه درست زندگی را در پیش بگیرید.
اما شریعتها متفاوت بودند. یعنی قوانین عبادی، اجتماعی و فردی در ادیان مختلف تفاوت داشت. برای مثال، نماز در اسلام با عبادت در یهودیت یا مسیحیت متفاوت است. روزه، قوانین ازدواج، احکام مالی و بسیاری دیگر در شریعتهای مختلف، شکلهای متفاوتی داشتند.
این تفاوت در شریعتها نه تناقض، بلکه تطابق با شرایط زمان و مکان و سطح رشد بشریت است. قرآن صریحاً میفرماید: «برای هر یک از شما (پیامبران) شریعتی و راهی قرار دادیم» (سوره مائده، آیه ۴۸). پس تفاوت در شریعتها امری طبیعی و حتی ضروری بوده است.
چرا پیامبران مختلف و شریعتهای متفاوت؟
حال که تفاوت بین دین و شریعت را فهمیدیم، سؤال اصلی این است: چرا خداوند پیامبران مختلف با شریعتهای متفاوت فرستاد؟ دو دلیل اساسی برای این موضوع وجود دارد.
دلیل اول: تحریف ادیان پیشین
در طول تاریخ، متأسفانه آموزههای پیامبران پس از رحلت آنها دچار تحریف میشد. عالمان و بزرگان دینی، گاه از روی سهلانگاری و گاه از روی منافع شخصی، دین را به دلخواه خود تفسیر میکردند. به مرور زمان، متن اصلی کتابهای آسمانی تغییر مییافت، احکام دستکاری میشد و اصول اصلی در زیر لایههای افسانهها و خرافات پنهان میگشت.
وقتی دینی از مسیر اصلی خود منحرف میشد و دیگر نمیتوانست انسانها را هدایت کند، نیاز بود که پیامبر جدیدی بیاید و پیام الهی را دوباره تازه کند. این مثل معلمی است که وقتی میبیند کتاب درسی کلاس پاره شده، صفحههایش جابهجا شده و نوشتههای غلط به آن اضافه شده، یک نسخه تازه و اصلی از کتاب را به دانشآموزان میدهد.
دلیل دوم: رشد تدریجی بشریت
انسانیت مثل یک کودک است که مراحل مختلف رشد را طی میکند. در دوران کودکی، کودک نمیتواند ریاضیات پیچیده را بفهمد، پس به او جمع و تفریق ساده یاد میدهیم. همینطور در نوجوانی، دانشهای پیچیدهتری را میآموزد و در جوانی، توانایی درک مفاهیم عمیقتر را پیدا میکند.
بشریت نیز در طول تاریخ، رشد فکری و اجتماعی داشته است. در دورانهای اولیه، انسانها توانایی درک و اجرای قوانین پیچیده را نداشتند. به همین دلیل، شریعتهای سادهتر و متناسب با سطح فهم آنها نازل میشد. همانطور که جامعه بشری پیشرفت میکرد، شریعتها نیز کاملتر و جامعتر میشدند.
برای مثال، در زمان حضرت آدم که تعداد انسانها بسیار کم بود و نیاز به تکثیر جمعیت وجود داشت، ازدواج بین خواهر و برادر مجاز بود. اما با افزایش جمعیت و رشد اجتماعی، این حکم تغییر کرد. همچنین، تعالیم حضرت موسی برای قومی بود که تازه از بردگی در مصر رهایی یافته بودند و نیاز به قوانین سختگیرانه داشتند. اما تعالیم حضرت عیسی بر محبت و بخشش تأکید داشت، چون جامعه به مرحله دیگری رسیده بود.
اسلام، آخرین حلقه زنجیر
با آمدن اسلام، دو شرطی که موجب تجدید نبوت میشد، از بین رفت. نخست اینکه، قرآن از همان ابتدا با دقت فوقالعاده حفظ شد. مسلمانان هر آیه را هم حفظ میکردند و هم مینوشتند. تا امروز، میلیونها نفر کل قرآن را از حفظ میدانند و همه نسخههای قرآن در سراسر جهان کاملاً یکسان است. دیگر امکان تحریف وجود ندارد.
دوم اینکه، بشریت به سطحی از رشد فکری رسیده بود که میتوانست یک برنامه کلی و جامع برای زندگی دریافت کند. دیگر نیاز نبود که مرحله به مرحله قوانین جدید بیاید. قرآن و آموزههای اسلامی بهقدری جامع و انعطافپذیر هستند که میتوانند نیازهای همه زمانها را پاسخ دهند.
به همین دلیل، پیامبر اسلام «خاتم النبیین» یعنی آخرین پیامبر است. دیگر نیازی به پیامبر جدید نیست، چون دین کامل شده و کتابش از تحریف مصون است. البته این به معنای توقف رشد بشریت نیست. مسلمانان با استفاده از قرآن و سنت پیامبر و اجتهاد علمای دین، میتوانند پاسخ مسائل جدید را پیدا کنند.
اما مذاهب مختلف اسلامی چرا؟
حالا که فهمیدیم چرا ادیان مختلف آمدند، سؤال بعدی این است: چرا در خود اسلام مذاهب مختلف وجود دارد؟ آیا این تنوع هم ضروری و طبیعی بود؟
متأسفانه، برخلاف تنوع در ادیان که ضرورت داشت، تنوع در مذاهب اسلامی از نوع دیگری است. قرآن یک کتاب یکپارچه است و پیامبر اسلام یک نفر بود با یک پیام واحد. پس از نظر منطقی، نباید مذاهب مختلف وجود داشته باشد.
علت اصلی پیدایش مذاهب، دوری از «مرجع اصلی تفسیر دین» است. پیامبر اکرم در وصیت معروف خود فرمود: «من دو چیز گرانبها در میان شما میگذارم: کتاب خدا و عترتم (اهل بیتم). تا به این دو چنگ بزنید، گمراه نخواهید شد».
اما پس از رحلت پیامبر، متأسفانه این وصیت بهطور کامل رعایت نشد. به جای رجوع به اهل بیت پیامبر که معصوم و آگاهترین افراد به تعالیم اسلام بودند، برخی به رأی و اجتهاد شخصی خود روی آوردند. هر کس قرآن را به نحوی تفسیر کرد و هر گروهی پیروانی پیدا کرد. در نتیجه، فرقههای مختلف کلامی و فقهی شکل گرفت.
بر اساس دیدگاه شیعه، اگر همه مسلمانان به اهل بیت پیامبر رجوع میکردند و آنها آزادی تبیین دین را داشتند، هیچ اختلافی پیش نمیآمد و فقط یک مذهب اسلامی وجود داشت. اما وقتی هر کس خود را مفسر دین دانست، طبیعی بود که برداشتهای متفاوتی شکل بگیرد.
البته باید توجه داشت که همه این اختلافات در فروع و جزئیات است. اصول اسلام مثل یکتاپرستی، نبوت و معاد، در همه مذاهب اسلامی مشترک است. اختلافات در احکام فقهی، مسائل تاریخی و برخی مباحث کلامی است که البته مهم هستند اما نباید اصل وحدت اسلام را فراموش کنیم.
همزیستی علم و دین در پرسش ادیان
جالب است که نظریههای علمی مدرن نیز با دیدگاه تکاملی ادیان سازگاری دارند. نظریه بیگبنگ به ما میگوید که جهان حدود ۱۳.۸ میلیارد سال پیش از یک نقطه آغاز شد و از آن زمان تا کنون در حال گسترش و تکامل بوده است. این تکامل در عالم طبیعت، شاهدی بر این است که خداوند نظام آفرینش را بر اساس تدریج و تکامل بنا نهاده است.
همانطور که جهان از حالت ساده به پیچیده تکامل یافت، ذرات به اتمها، اتمها به مولکولها و مولکولها به سلولها تبدیل شدند و سرانجام حیات و انسان پدید آمد، هدایت الهی نیز همین مسیر تدریجی را طی کرد. انسانهای اولیه نمیتوانستند شریعت کامل را دریافت کنند، پس خداوند مرحله به مرحله آنها را تربیت کرد.
این دیدگاه نشان میدهد که خلقت یک فرایند هدفمند و حکیمانه است. تنوع در ادیان نه نشانه تناقض، بلکه نشانه حکمت الهی است که با ظرفیت و نیاز هر دوره متناسب بوده است. همانطور که یک معلم خوب برای کودکان، نوجوانان و بزرگسالان روشهای آموزشی متفاوت دارد، خداوند نیز برای بشریت در مراحل مختلف رشد، شریعتهای متناسب فرستاده است.
پاسخ به شبهه اصلی
حال به پرسش اصلی برمیگردیم: آیا وجود ادیان و مذاهب مختلف نشان میدهد که همه آنها ساخته دست بشر هستند و هیچکدام از طرف خدا نیامدهاند؟
پاسخ منطقی این است: خیر. تنوع در ادیان و مذاهب به تنهایی نمیتواند دلیل بر غیرالهی بودن آنها باشد، بلکه میتواند توضیح منطقی داشته باشد.
اگر دقت کنیم، همه ادیان بزرگ در اصول پایهای مشترک هستند: یکتاپرستی (به جز برخی تفسیرهای منحرف)، اخلاق نیک، عدالت، خیرخواهی و حیات پس از مرگ. این اشتراکات نشان میدهد که همه از یک منبع سرچشمه گرفتهاند.
تفاوتها در سه سطح قابل توجیه است:
اول: تفاوت در شریعت که گفتیم متناسب با زمان، مکان و سطح رشد جامعه بوده است. این تفاوت نهتنها مشکلی ندارد، بلکه نشان از حکمت و دانایی خداوند است که برای هر قومی آنچه را که نیاز دارند فرستاده است.
دوم: تحریفات تاریخی که پس از رحلت پیامبران در برخی ادیان رخ داده است. این تحریفات کار انسان است نه خدا. وقتی ما میبینیم که در مسیحیت امروز، سه اقنوم (پدر، پسر و روحالقدس) بهعنوان خدا پرستش میشوند، این تحریفی است که بعدها به تعالیم حضرت عیسی اضافه شده، چون او خودش فرمود: «تنها خدای یکتا را بپرستید».
سوم: برداشتهای متفاوت در مذاهب که ناشی از دوری از مرجع اصلی تفسیر دین است. این هم کار بشر است نه دین. خداوند یک دین فرستاد، اما انسانها با تفسیرهای شخصی، آن را به مذاهب مختلف تبدیل کردند.
پس تنوع موجود، دلیل بر غیرالهی بودن ادیان نیست، بلکه دلیل بر سه چیز است: حکمت خدا در فرستادن شریعتهای متناسب، ضعف انسان در حفظ تعالیم اصلی، و استفاده سوء برخی افراد از دین برای منافع شخصی.
نتیجهگیری
در پایان، تصویر کلی این است: همه ادیان الهی در اصل یک دین هستند با اصول مشترک. تنوع در شریعتها طبیعی و ضروری بوده، چون بشریت در مراحل مختلف رشد بوده است. با کامل شدن دین در اسلام و حفظ قرآن از تحریف، دیگر نیازی به تجدید نبوت نیست.
مذاهب مختلف اسلامی نیز اگرچه اختلافاتی دارند، اما در اصول دین متحد هستند و این اختلافات ناشی از دوری از مرجع اصلی تفسیر دین است نه خود دین.
در دنیای امروز که گفتگوی ادیان اهمیت پیدا کرده، درک این نکته که همه ادیان الهی در ریشه مشترک هستند، میتواند ما را به سمت احترام متقابل و همزیستی مسالمتآمیز هدایت کند. تنوع ادیان نه دلیل تفرقه، بلکه میتواند زمینهساز گفتگو و شناخت بهتر باشد.
منبع:
ویکی پرسش
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
حوزه نت
مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی






نظر شما