فروزان آصف نخعی: توسعه بدون پژوهش به معنای ویرانی یک کشور است. به نظر می رسد ایران نیز دچار چنین وضعیتی شده است. البته در ایران مثل همه بخش های دیگر، شکل حفظ می شود اما محتوا ضعیف است. یعنی کمیت مقاله های علمی و پژوهش بسیار زیاد، اما از کیفیت خبری نیست. هفته پژوهش قرار است به مشکلات نظام پژوهشی در ایران رسیدگی کند. به این منظور گفت و گویی انجام داده ام با دکتر حسین ابراهیم آبادی عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم ، تحقیقات و فناوری. او در این گفت و گو تاکید می کند که نظام پژوهشی حبس در پارادایم کمیت است همچنین نظام آموزش عالی ایران نیز با گذشت دههها، همچنان در بند «کمیگرایی» گرفتار مانده و از دستیابی به کیفیت بازمانده است. ابراهیم آبادی با نگاهی انتقادی به ساختار دانشگاهی، معتقد است که ریشههای ناکارآمدی پژوهش، تبدیل شدن مقالهنویسی به یک صنعت بیروح، و نبود پیوند میان علوم دانشگاهی با جامعه، صنعت ، سیاست، و اقتصاد است. ابراهیم آبادی تاکید می کند تا زمانی که استقلال دانشگاهی تحتالشعاع مداخلات سیاسی باشد و بخش خصوصی مقتدری برای حمایت از پژوهش وجود نداشته باشد، بحرانهایی نظیر مهاجرت نخبگان و انحطاط علمی تداوم خواهد یافت. او راهکار نهایی را، پوستاندازی ساختاری و تقسیم کار میان دانشگاهها در سطوح بینالمللی، ملی و محلی می داند. این گفت و گو در زیر از نظرتان می گذرد:
****
حبس در پارادایم کمیت
در غیاب یک نظریه و روش برای عبور از پارادایم کمیت، آیا اصلاً میتوان از "توسعه" در نظام آموزش عالی ایران سخن گفت، یا صرفاً با یک "تورم آموزشی" مواجه هستیم؟
باید بگویم که دانشگاه های ایران، ستاد وزارت علوم و نهادهای بالادستی، و به طور کلی نظام آموزش عالی در ایران و نهاد علم، اساساً همچنان در پارادایم کمیت به سر میبرد و هنوز نظریه و روشی برای عبور از شرایط کمی به سمت کیفیت تدوین نکرده است.
بنابراین ما از نظر من همچنان در پارادایم کمیت هستیم، و توسعه کیفی در حد یک حرف باقی مانده است. این سخن به آن معنا است که در نظام آموزش عالی ایران، در ابعاد ساختاری و اجرایی شامل برنامه و اقدامات، هنوز کار جدی اش آغاز نشده است.
در رابطه با این کمیتی که داریم راجع به آن صحبت میکنیم در همه ابعاد صدق می کند؛ یعنی پذیرش دانشجو، پذیرش استاد، فعالیتهای آموزشی، تعداد مقالات، نحوه ارتقاء، نحوه جذب و همه فرایندهای درون دادهای نظام آموزش عالی و فرایندهایی که در نظام آموزش عالی ما وجود دارد، همگی تحت تاثیر وضعیت کمی هستند.

شکست طرحهای اصلاحی در دولتها
چگونه "نهادینگی کمیگرایی" در ساختار بوروکراتیک آموزش عالی ایران، به یک تصلب نهادی منجر شده است که حتی ارادههای اصلاحگرانه و طرحهای آمایشی نیز توان عبور از منطق بازتولید آن را ندارند؟
این وضعیت کمیتی از دهه ۶۰ در مدارس آغاز شده، و بعد به تدریج در آموزش عالی و نظام دانشگاهی ایران در دهه ۸۰ به اوج خودش می رسد. این وضعیت به تدریج ادامه پیدا کرد. در برنامه چهارم توسعه تلاش هایی برای تعادل بخشی صورت گرفت، اما مجددا با روی کار آمدن دولت های نهم و دهم، عملاً به همان روند کمی گرایی برگشتیم.
در این دوره، تلاشهای گذشته، برای اینکه دانشگاه بتواند به نقطه کیفیت و نقطه تعادل، برگردد، ناکام ماند و این وضعیت همچنان ادامه دارد. از جمله طرح هایی که می توان از ناکامی آن نام برد، طرح آمایش آموزش عالی است.
منتها در این باره باید از پیچیدگی ها که درک شرایط پژوهش و دانشگاه را دشوار می کند، و همچنین دشواری و یا فقدان اراده در تصمیم گیری و تدوین برنامه ای که باید برای تغییر شرایط کمی و حرکت به سوی شرایط کیفی در نظام دانشگاهی اعمال شود، کماکان شرایط حاکم بر نظام آموزشی ایران است.
مقالهنویسی؛ از رسالت علمی تا صنعت تجاری
اما گفته می شود که دانشگاه های ایران دارای تولیدات علمی زیادی هستند. در تحلیل شما به ویژه تولیدات علمی در قالب مقاله نویسی چه جایگاهی دارد؟ چرا نمی توانیم آن را در چارچوب توسعه دانشگاهی تلقی کنیم؟
بله درست است. ما شاهد نرخ بالای مقاله دانشگاهی هستیم. اما باید به این سوال پاسخ بدهیم که چرا به رغم تعداد زیاد مقالات، در عمل، دانشگاه در میانه پیوند توسعه و صنعت قرار ندارد؟ پاسخ این سوال تا حدودی روشن است؛ نظام تولید مقاله در ایران به یک صنعت تبدیل شده و نه یک مسئولیت فردی و حرفه ای.
بنابراین تا مادامی که مقاله نویسنی یک نوع صنعت، و راهی برای ارتقا و گرفتن مدارک و مدارج بالاتر تلقی می شود، بدون آن که محصول مادی و یا معنوی اش در ارتباط با منافع ملی و جامعه روشن باشد، می توان گفت راه به جایی نمی برد. به هر حال این نرخ بالای مقالات به مثابه یک صنعت، درعمل حاکی از آن است که از اثرگذاری لازم در توسعه علمی، و فناوری برخوردار نیست. ما نشانی از این همه مقاله، در حوزه مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی مشاهده نمی کنیم. وضعیت کنونی دانشگاه ها در عمل به سلب ماهیت اکتشافی علم انجامیده، و پیامد آن جابه جایی تولید دانش علمی با بازتولید دانش تقلیلی است که امکان میانجی گری در فرآیند توسعه ملی را از بین برده است.
خلاء پژوهشهای اصیل و میانرشتهای
راه حل را چه می دانید؟ و قرار است راه حل شما از منظر آماری چه پیامدی داشته باشند؟
رفع این نقیصه بزرگ با در پیش گرفتن تقویت نظام پژوهشی و سپس تولید مقاله های قوی است. پژوهش به ویژه درعلوم انسانی در درون نظام علمی و تحقق کارعلمی مستقل نهفته است. آماری را که عرض می کنم، شاید خیلی خوش بینانه باشد. نرخ پژوهش در کشور سال هااست که قرار بود ۲ درصد باشد اما در حال حاضر به نظر می رسد کمتر از ۰.۵ باشد.
این رقم در حوزه علوم انسانی، فکر می کنم در حد صفر است. به جز رساله های دکترا، و ارشد، ما دارای پژوهش جدی در محیط ملی که چند ساله و با بودجه و اعتبار کافی و به شکل میان رشتهای و چند رشتهای انجام بگیرد، نیستیم. این موضوع کیفیت مقالات و پژوهش ها را میان تهی و خالی از کیفیت می کند و اجازه نمی دهد حوزه علم، اثرگذاری لازم را داشته باشد.

پژوهش؛ حلقه مفقوده توسعه
توجه کنیم که محققان و استادان دانشگاه ها مدت ها است درباره پژوهش و ابعاد و اجزاء آن صحبت می کنند. اما خود پژوهش همواره انجام نمی گیرد. به عبارت دیگر تجربه پژوهش و انجام آن حلقه مفقوده نظام پژوهشی و علمی کشور است. ما فقط بر اساس یک سری دانش و تجربه محدودی که به دست می آوریم، دانش محدودی در قالب رساله های دکترا و کارشناسی ارشد تولید می کنیم. این موضوع بسیار ناچیز است.
بنابراین در غیاب زیرساختهای "پژوهش مستقل" و بودجهریزی معنادار، در عمل نظام دانشگاهی ما به سلبِ ماهیتِ اکتشافی از علم منتهی شده. این خسران بزرگی است که منجر به جابهجایی تولید دانش علمی با "بازتولید دانش تقلیلی" شده و امکانِ میانجیگریِ علم در فرآیند توسعه ملی را از بین برده است.
بیاعتنایی صنعت به تولیدات دانشگاهی
به سلب ماهیت اکتشافی از علم در نظام دانشگاهی و از بین رفتن میانجی گری علم در فرآیند توسعه ملی اشاره کردید؟ به نظر می رسد اگر به یکی دو نمونه از ساختار تضعیف کننده علم اشاره کنید بد نباشد؟
این سوال پاسخ مفصلی دارد. ولی به یکی دو مورد بسنده می کنم. یک مشکل اساسی در باره مقاله هایی که در حوزه پژوهش تولید و در نشریه ها و مجلات پژوهشی و علمی منتشر می شود، آن است که هنوزبه سوی داده بنیاد شدن و سامان یابی بر اساس نیاز مخاطبانشان حرکت نکرده اند تا بتوانند خود را در حوزه جامعه ، صنعت، اقتصاد و دیگر بخش ها نشان دهند و در عمل در خلق ثروت نقش آفرینی کنند. به همین دلیل در حوزه توسعه ملی، همه ابعاد شامل بخش صنعت، خدمات و جامعه، کماکان به این دست از مطالب احساس نیاز پیدا نکرده اند. زیرا در حوزه گزارش پژوهش و نتایج آن، به شدت ضعیف هستیم.
مورد دیگر نهادهای واسط هستند. نهادهای واسط مثل اتاق فکر به عنوان نهاد مولد اندیشه، باید نقش لازم را ایفا بکنند که متاسفانه آن ها نیز عموماً اگر نگوییم همه، خالی از عالمان و محققان تراز اول در هر حوزه هستند. اتاق فکرها نیز متاسفانه شکل اداری به خود گرفته اند.
دولتی بودن نهاد علم و پیامدهای آن
برخی کارشناسان به رابطه دولت و دانشگاه به عنوان عاملی برای از میان رفتن استقلال دانشگاه در حوزه علم و افزایش سهم واقعی پژوهش در GDP کشور یاد کرده اند. این موضوع را چگونه تحلیل می کنید؟
ببینید انحصار دولت بر منابع مالی و ساختارهای حقوقیِ علم، در غیاب یک بخش خصوصیِ مولد، منجر به شکلگیری "وابستگی به مسیر (Path Dependency) در جهتگیریهای پژوهشی شده و امکانِ تکوینِ دانشِ مستقل را در تلاقیگاهِ رانت و ایدئولوژی مسدود کرده است. از چنین وضعیتی نمی توان انتظار سهم واقعی پژوهش از GDP کشور داشت.
مدلهای تأمین مالی پایدار مانند وقف علمی، سرمایهگذاری خطرپذیر و صندوقهای خصوصی هم در این موقعیت اقتصادی خطیر و تحریم ها جواب نمی دهد. ساختارهای بروکراسی به روز نشده نیز خود مانع عمده ای برای آزادی عمل پژوهشگر در انتخاب موضوعات نوآورانه میشوند.

همان طور که گفتم پژوهش در چنبره انحصار دولتی اسیر است. ایران فاقد بخش خصوصی و هولدینگ های بزرگ در سه بخش صنعتی، خدماتی، کشاورزی و به طور کلی بازار و تجارت با منابع مناسب است تا برای نیازهای خود به تحقیقات دانشگاه متکی باشند.
در واقع باید بگویم ما فاقد پژوهش مستقل به معنای واقعی کلمه هستیم. به همین دلیل استقلال دانشگاه ها در مداخله رانتی سیاسی و ایدئولوژیک دولت و حاکمیت رنگ باخته است. استقلال دانشگاه چندان معنا ندارد.
بنابراین در این فضا، پژوهش مستقل از دولت در پیوستگی با بخش خصوصی عملاً شکل نمیگیرد و طبیعی است پژوهش های دولتی، که با حمایتهای دولتی به دلیل محدودیتهای مالی انجام می شود دارای مشکلات جدی هستند. حمایت های سیاسی و یا ایدئولوژیک، منتهی به تقویت سوگیری می شود. در این شرایط هرچند نظر شکلی پژوهش موجه به نظر می رسد، اما از نظر محتوایی فاقد ارزش لازم هستند. البته محدودیت های مالی در همه دنیا وجود دارد، اما این محدودیت در ایران تشدید شده است.
مهاجرت؛ جستوجوی آینده در جای دیگر
با توصیف و تحلیل شما از شرایط کنونی علم و دانشگاه، وضعیت به شدت ناامید کننده به نظر می رسد. این وضعیت تا چه اندازه در مهاجرت مغزها و مهاجرت جوانان کشور موثر خواهد بود؟
این سوال مهمی است. مهمترین سرمایه یک کشور، جوانان هستند. بر اساس تحقیقاتی که در سازمان دانشجویی و دیگر مراکز انجام شده، باید بگویم چشم انداز اشتغال برای جوانان دانشجو بسیار مایوس کننده است. از این رو مفهوم امید که مهمترین مسیرانگیزه بخشی و تداوم حرکت در نسل جوان دانشجو است، تا حدودی رخت بربسته و کمرنگ شده است. زوالِ "سرمایهی امید" و تغییرِ تیپولوژی نسل جدید از "کنشگر آرمانی" به "عملگرای زندگی محور و سودمندی"، منجر به بازطراحیِ کارکردیِ نهاد آموزش از پیشرانِ توسعه ملی به کارگزارِ انتقالِ نیروی انسانی، در چرخهی جهانیِ مهاجرت شده است.
بنابراین نسل جدیدی که نسل آرمانی نیست، بلکه در پی زندگی و به دست آوردن رفاه و زندگی بهتر، با تحصیل بیشتر است، از آن جا که در چشمانداز آینده، افق روشنی از اشتغال، رفاه، و زندگی آرامش بخش ندارد، به ناگزیر راه مهاجرت را برگزیده است.
مدرسه؛ سکوی پرتاب برای خروج از کشور
فراموش نکنیم که این وضعیت تنها در نسل جوان دانشجو مشاهده نمی شود. موقعیت تشدید شونده ناامیدی و افق های ناروشن، برنامه ریزی آموزشی و توسعه مهارت های فردی و اجتماعی را، در نظام آموزش و پرورش شامل آموزش ابتدایی و متوسطه، به سوی زندگی جهان خارج از ایران سوق می دهند. این امر حتی در مهدکودک ها نیز به طور کامل آشکار است. نظام برنامه های آموزشی، به گونهای طراحی شده اند، که در مدارس خصوصی ابتدایی و بعد، متوسطه، بچه آماده مهاجرت می شود. به عبارت دیگر، مدرسه و نظام آموزش و پرورش، به سکوی پرتاب دانش آموز برای خروج از کشور تبدیل شده است.
بنابراین به طور ناخواسته، و درعمل، نظام آموزشی با ترسیم چشم انداز شغلی، پیشرفت وتوسعه فردی و اجتماعی، دانش آموزو آینده دانشجو را در کشورهای دیگر جستجو می کند. از این رو به نظر میرسد تا زمانی که در یک وضعیت با ثبات اقتصادی و اجتماعی قرار نگیریم، در حوزه مهاجرت نخبگان اتفاق مهمی رخ نخواهد داد.
ضرورت پوستاندازی و تقسیم کار ملی
بنابراین همان طور که فرمودید، نظام اقتصادی ایران، به همراه نظام آموزش و پرورش و نظام دانشگاهی نقش سکوی پرتاب سرمایه های کشور یعنی جوانان را به خارج از کشور ایفا می کنند. اما فرض بگیریم وضعیت اقتصادی باثبات شد. برای حفظ ثبات و توسعه، دانشگاه های کشور به غیر از مواردی که مطرح کردید مانند استقلال دانشگاه از دولت، نیازمند چه تحولی اساسی هستند؟
در این شرایط همانگونه که اشاره شد، نهادعلم در ایران با موانع ساختاری، برنامه ای و توسعه ای بسیار دشواری روبه رو است. که نیازمند بازنگری و بازآرایی های بسیار بنیادین است. با این همه به منظور ایجاد تحول، یک مدل آموزش عالی ماموریت محور میان مدت (چندساله) می تواند شرایط گذار از یکسانیِ ساختاری به تنوعِ کارکردی (در سطوح بینالمللی، ملی و محلی) را به عنوان یک راه حل ، برای عبور از "دانشگاهِ مدرکگرا" به "دانشگاهِ توسعهگرا" فراهم کند.
آنچه مهم به نظر می رسد این است که آموزش عالی یا نظام علمی ایران برای کسب توان لازم به منظور تاثیرگذاری، باید چند اصل ساده را مدنظر خود قرار بدهد. ابتدا باید بتواند پیوند لازم را با توسعه و صنعت، به منظور پاسخ دادن به نیازها برقرار بکند. از این رو پژوهشها باید در جهت پاسخ دهی به نیازها با ساختار کاربردی سامان یابند. این موضوع می تواند مسیر آینده دانشگاه، پژوهش و صنعت و توسعه را متحول کند.
برای تحقق این امر دانشگاه نیازمند پوست اندازی جدی در حوزه های نظام جذب هیات علمی، جذب دانشجو، تولید محتوا، و برنامه آموزشی است. دانشگاههای بزرگ و دارای قدمت، دانشگاه های دارای ظرفیت علمی مثل دانشگاه تهران باید پالایش بشوند تا بتوانند به سمت کیفیت حرکت کنند. حذف چرخه های معیوب جذب استاد و دانشجو، و برنامه ریزی های فراگیری که با بافت علمی، تاریخی و اجتماعی دانشگاه همراه نیست .

تفکیک مأموریتهای دانشگاهی
البته شاید این امر دارای ایراد نباشد که مراکزی هم باشند مثل کالج ها در کشورهای دیگر، با مختصری درس خواندن و مهارت آموزی، مدرک بدهند. اما اشکال اساسی آن جا است که در همه حوزه ها، دانشگاه های ما شبیه به هم شده اند. اگر از این وضعیت خارج نشویم دچار انحطاط علمی شدیدی خواهیم شد.
اگر بخواهیم از یکسانیِ ساختاری به تنوعِ کارکردی (در سطوح بینالمللی، ملی و محلی)، وارد شویم و پارادایمِ "دانشگاهِ مدرکگرا" را به "دانشگاهِ توسعهگرا" تغییر بدهیم، نیازمند آن هستیم که در نظام علمی و دانشگاهی ایران تقسیم وظیفه صورت بگیرد. به این معنا، در یک طرح اولیه، می توانیم دانشگاه ها را به دانشگاههایی در سه سطح جهانی، ملی و محیط محلی و توسعه آن صورتبندی کنیم. در این صورت می توانیم با تعریف دانشگاه ها در سه سطح مذکور، تفکیک ماموریت و وظایف قائل شویم و به این شکل سهم دانشگاه را جی دی پی کشور افزایش بدهیم و مانع از اضمحلال علم در نهادهای علمی شویم.
نظام دانشگاهی ما با تقسیم کار بر اساس توسعه بین المللی، ملی، و محلی می تواند به بلوغ لازم دست یابد و امر ساماندهی به توسعه ایران را در همه حوزه ها پیش ببرد و پاسخگوی انتظارات باشد. در غیر اینصورت امکان توسعه همه جانبه و متوازن از دانشگاه و ایران سلب می شود. این گونه است که از منظر کیفی به آن چه از آن انتظار می رود ارتقاء می یابد.
همانطور که گفتم این موضوع مستلزم آن است که نظام علمی ما از مداخلات سیاسی و ایدئولوژیک، و رانتی بری باشد و به طور جدی از این وضعیت فاصله بگیرد. اختیارات لازم باید به نهاد علم واگذار بشود تا نظام آموزش عالی به تدریج درعمل بتواند به وظیفه اصلی خود برگردد به نحوی که موضوع کیفیت پژوهش و بروندادهای دانشگاه، با پیوستگی و در هم تنیدگی با توسعه شامل پیشرفت اجتماعی، پیشرفت صنعتی و فناوری معنا شده و به نقطه نسبتا مطلوبی برسد.
۲۱۶۲۱۶






نظر شما