به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، اسدالله علم در خاطرات روز سهشنبه دوم دی ۱۳۴۸ نوشت: صبح شرفیاب شدم. اول مطلبی که شاهنشاه فرموند اظهار عدم رضایت از مذاکرات شیخ راسالخیمه بود... همچنین فرمودند: «ما که پول نداریم ریپیر بخریم.» جای تعجب من شد، زیرا دیروز فرموده بودند تمام کنید و نماینده شرکت B.A.C هم همه شرایط را دیروز و پریروز با پافشاری من قبول کرد. بعد فهمیدم شاهنشاه میخواهند این معامله بزرگ را گروکشی اضافه استخراج نفت نگاه دارند... زیرا گویا نخستوزیر در لندن که بود با ویلسن مذاکره کرده که درآمد بیشتر میخواهیم. او گفته است ما روی شرکتهای نفتی نفوذ چندانی نداریم! شاهنشاه هم میفرمایند اگر روی شرکتهای نفت نفوذی ندارید، چطور از یک شرکت خصوصی دیگر، این همه جانبداری میکنید؟...
امشب آنقدر خسته هستم که قادر به نوشتن چند سطر هم نخواهم بود، زیرا الان هفت ساعت است در منزل مشغول کار هستم. از چهار بعدازظهر تا حالا ساعت ۱۱. تمام ملاقاتهایی که صبح شاهنشاه امر فرموده بودند، انجام [دادم] و آخری آن باز شارژدافر [کاردار] انگلیس بود که عدم رضایت شاهنشاه را از مذاکرات با شیخ رأسالخیمه به او ابلاغ کردم. صبح شاهنشاه فرمودند: «به او بگو جناب شیخ که هیچ چیز به ما نداد. راجع به حاکمیت بر تنب که اصلا زیر بار نرفت، در مورد قرار دادن یک پادگان در جزیره هم گفت باید تحت نظر افسران من باشد.» خیلی خندهدار است! ولی شارژ دافر گفت: «همینقدر که حاضر به برقراری پادگان در آنجا شده است پیشرفت بزرگی است. به هر حال ما به او فشار آوردهایم و در آینده هم فشار خواهیم آورد.» راجع به معامله ریپیر هم خیل عرّ و تیز کرد. او را سر جایش نشاندم. بالاخره گفتم: «این معامله با یک شرکت است، به شما چه؟» (در صورتی که ما خودمان میخواهیم که این معامله خصوصی را گروی معامله نفت نگاه داریم)...
منبع: یادداشتهای علم، جلد اول، چاپ چهارم، تهران: کتابسرا، صص ۳۹۸-۳۹۹
۲۵۹





نظر شما