به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، در گفتوگویی که مرتضی طلایی، رئیس پلیس پیشین تهران بزرگ، هفته گذشته در «کافه خبر» خبرگزاری خبرآنلاین انجام داد، او کوشید با نگاهی از درون ساختار قدرت، به بازخوانی برخی تصمیمات امنیتی سالهای گذشته بپردازد؛ تصمیماتی که به گفته او «هزینهبر» بودهاند و پیامدهای اجتماعی گستردهای به همراه داشتهاند. طلایی در بخشی از این گفتوگو به انتقادها درباره گشت ارشاد، نحوه برخورد با مردم و نقش نیروهای لباسشخصی پاسخ داد و تأکید کرد که گشت ارشاد اساساً برای «برخورد با بدحجابی» یا «ایجاد درگیری با مردم و زنان» طراحی نشده بوده است. اما واکنش کاربران در بخش نظرات این گفتوگو، تصویری متفاوت از نسبت جامعه با چنین توضیحاتی ترسیم میکند؛ تصویری که بیش از آنکه معطوف به جزئیات فنی تصمیمات امنیتی باشد، ناظر به شکاف عمیق اعتماد میان بخشی از جامعه و این توضیحات است.
بخش قابل توجهی از کامنتها، نه صرفاً به محتوای اظهارات طلایی، بلکه به موقعیت او به عنوان یک مقام پیشین واکنش نشان دادهاند. یکی از کاربران با لحنی انتقادی پرسیده است: «چرا هرکی از قدرت کنار میره اپوزیسیون میشه؟» این پرسش، بازتابدهنده نوعی بدبینی عمومی نسبت به اظهارات انتقادی مدیران سابق است؛ بدبینیای که ریشه در این تصور دارد که نقدها زمانی مطرح میشوند که هزینهای برای گوینده ندارند و در زمان تصمیمگیری، یا شنیده نمیشدند یا نادیده گرفته میشدند. از این منظر، بخشی از جامعه سخنان امروز مدیران سابق را نه نشانه بازنگری صادقانه، بلکه تلاشی برای فاصلهگذاری با گذشته خود تلقی میکند.
در میان نظرات، موضوع «سبک زندگی شخصی» مسئولان نیز پررنگ است؛ مسئلهای که سالهاست به یکی از محورهای اصلی نقد افکار عمومی تبدیل شده است. کاربری با اشاره به اظهارات طلایی درباره علاقه شخصیاش به چادر برای خانواده، پرسیده است که آیا این نگاه در دوران اقامت او در کانادا نیز جاری بوده یا نه. طرح این پرسشها، نشان میدهد که برای بخشی از مخاطبان، فاصله میان گفتار رسمی و زیست واقعی مسئولان، به عاملی برای تضعیف مشروعیت سخنان آنان تبدیل شده است. در چنین فضایی، دفاع نظری از سیاستهایی چون گشت ارشاد، بدون پاسخگویی شفاف به این تناقضهای ادراکشده، برای افکار عمومی قانعکننده نیست.
کامنتهای دیگر، پا را فراتر گذاشته و عملکرد مدیران امنیتی را در چارچوبی تاریخی تحلیل کردهاند. برخی کاربران، نارضایتیهای امروز را امتداد برخوردهای دهههای گذشته دانسته و تأکید کردهاند که تجربههای تلخ برخورد سخت، بهویژه در دانشگاهها، به حافظه جمعی نسلها منتقل شده است. اشاره به وقایع سالهای ۷۸، ۸۸، ۹۶ و ۱۴۰۱ در این نظرات، نشان میدهد که بخشهایی از جامعه، اعتراضات و ناآرامیها را نه رخدادهایی مقطعی، بلکه زنجیرهای بههمپیوسته از واکنشها به سیاستهای نشنیدن و برخورد میدانند. از این زاویه، اظهاراتی مانند «هدف گشت ارشاد درگیری نبوده» با تجربه زیسته بسیاری از شهروندان در تعارض قرار میگیرد.
در برخی کامنتها، نقدها رنگ تندتری به خود میگیرد و مسئله «سواد مدیریتی» و «شایستگی» مطرح میشود. کاربری نوشته است که «اینها سواد این موقعیتهای شغلی را نداشتند» و عملکردشان بیشترین آسیب را به نظام زده است. هرچند این نوع داوریها ممکن است احساسی و کلینگرانه به نظر برسد، اما در مجموع بازتابدهنده یک مطالبه جدی است: پاسخگویی مدیران نسبت به پیامدهای اجتماعی تصمیماتشان. در این نگاه، مسئله صرفاً نیت سیاستگذار نیست، بلکه اثر واقعی سیاست بر زندگی مردم است؛ اثری که به باور منتقدان، نادیده گرفته شده یا بهموقع اصلاح نشده است.
مجموع این واکنشها نشان میدهد که گفتوگوهایی از جنس آنچه مرتضی طلایی در «کافه خبر» مطرح کرده، اگرچه میتواند آغازی برای بازخوانی گذشته باشد، اما بهتنهایی برای ترمیم شکاف اعتماد کافی نیست. افکار عمومی، بیش از توضیح درباره نیتها، به پذیرش مسئولیت، شنیدن نقدها در زمان تصمیمگیری و تغییر ملموس در رویکردها حساس است. کامنتها، در واقع، نه فقط پاسخ به یک مصاحبه، بلکه یادآوری این واقعیتاند که هزینه تصمیمات امنیتی، تنها در بودجه و ساختارها خلاصه نمیشود؛ این هزینهها در حافظه اجتماعی انباشته میشوند و تا زمانی که به رسمیت شناخته نشوند، همچنان خود را در قالب نارضایتی و اعتراض بازتولید خواهند کرد.
۳۱۲۲۱





نظر شما