«اصول پنجگانه‌ موفقیت، عجایب نامه، طالع‌بینی بهاری، از زبان کلاغ ها، طالع‌بینی تابستانه، تعبیر خواب، تذکرة الرفقا، همسریابی و بعد از آن و...» از جمله کشک​های این کتاب است.

به گزارش خبرآنلاین، «کشکول تحت ویندوز» با عناوین فرعی «همسریابی پیشرفته، تعبیر خواب، قصه های ناب،طالع بینی و...» نوشته احمد اکبرپور از سوی انتشارات قطره روانه بازار نشر شد. ناشر در توضیح کتاب نوشته است: «کشکول تحت ویندوز» معجونی از کشک‌های آپ تو دیت است؛ در واقع طنزهایی برای خود طنز. بیچاره طنز را که همیشه نوکری پیغام و پسغام‌های سیاسی‌، ‌اجتماعی و ... کرده است و خودش را نادیده گرفته‌ایم‌‌. فقط ردش را می‌زنیم که چه کسی یا چیزی را نشان گرفته است. غافل از این‌که در بعضی موارد هم طنز را تنزل داده‌ایم و هم آن چیزها و کسان را فربه‌تر کرده‌ایم.‌‌ «کشکول تحت ویندوز» نوکر طنزهای خودش است. طنزهایی مثل خودمان و برای خودمان. حالا اگر هم زدنی است برای یک‌بار هم که شده بیاییم خودمان را بزنیم. بگذاریم خودمان فربه‌تر شویم.»

 

«به من رمان‌نویس کمک کنید، اصول پنجگانه‌ موفقیت، عجایب نامه، داستان چند صدایی، طالع‌بینی بهاری، از زبان کلاغ ها، افسانه‌های سرزمین چاچالک، طالع‌بینی تابستانه، تعبیر خواب، تذکره الرفقا، همسریابی و بعد از آن و...» از جمله کشک های این کتاب است.

 

 

چند بخش از کتاب را با هم می خوانیم:

اتوبیوگرافی خودم
«وقتی پدرم با آرشه صداهایی بم و جادویی از ویولنسلش در‌می‌آورد، مادرم با عشق به او خیره می‌شد. وقتی هم مادرم رنگ‌ها را استادانه ترکیب می‌کرد و روی بوم هنرنمایی می‌کرد، پدرم با عشق به او خیره می‌شد. آن‌ها وقتی از مطب‌هایشان بر‌می‌گشتند این کارها را می‌کردند. پدرم متخصص اورولوژی و مادرم ارتوپد بود. تا می‌آمدند خانه، مرا در آغوش می‌گرفتند و می‌گفتند: «ادی، چه‌قدر دل‌مان برایت تنگ شده بود.» من به دو می‌رفتم سراغ پیانو تا آهنگ جدیدی را که تمرین کرده بودم، برای‌شان بنوازم و آن‌ها با عشق به من خیره شوند.

تا این‌جا هیچ ربطی به اتو‌بیوگرافی من ندارد.

پدرم تنها مقنّی توی چهارده پارچه آبادی بود. مادرم غذا را توی بقچه می‌پیچید و برایش می‌برد و آن‌قدر با عشق به او خیره شد تا من متولد شدم. پدرم از سر کار می‌آمد و با مادرم دوتایی با عشق به من خیره می‌شدند ولی من به افق‌های نامکشوف، به دوردست‌ها خیره شده بودم؛ شاید همین جایی که حالا هستم و به خاطر حفظ حرمت روایت غیر‌خطی، بعداً تعریف می‌کنم. از توی قنداق احساس می‌کردم که چه‌قدر جهان برایم تنگ و کوچک است. با خودم می‌گفتم: «من کجا و این محدودیت‌ها کجا؟» تا این‌که پاهای کوچکم می‌سوخت و بوی تندی از لای قنداق بالا می‌آمد. با خودم می‌گفتم از ماست که بر ‌ماست. مادرم می‌آمد و با عشق به من خیره می‌شد و می‌گفت: «گور‌به‌گور‌شده چه‌ها نکرده!» و مرا از آن زندان تنگ رها می‌کرد. زیر آفتاب داغ کیف می‌کردم، با قطره‌های آب بازی...

 

کشک شانزدهم
مشاهیر چاچالک
گل‌گیسو: مخترع
بر خلاف مابقی سرزمین‌ها، این‌جا زن‌ها سیِ رشد و توسعه‌ همه‌جانبه پیشتاز بیده‌اند. در قیاس مردها سه به یک، اختراع و اکتشاف از آن‌ها ثبت شده است و چندین نظریه‌ تأثیر‌گذار از جمله «زن تاجِ سر مرد بید».
گل‌گیسو توی دوران سیاه دیو اول دنیا اومده بید.
او از خوشگلی به ماه و آفتاب می‌گفته گردالی و به آهو‌ی بیابون چخ می‌کرده است. این‌طور بیده که پهلوان گنگال‌خان را که بازوش به قاعده‌ تنه‌ نخلی بیده و دیو اول حسابی علی‌حده برایش باز کرده بیده، دچار می‌کند به عشق و عاشقی و آخر و عاقبت این کارها که دست‌کم ازدواج بیده است. توی همان شب ازدواج، دیو سفید قشون‌کشی کرده بید با دویست شیر و پلنگ و همی حدود کفتار و توره‌ی بد‌شگون. توی بزن و بکوب بیده‌اند که سگ صاحاب وهچیره‌ای کشیده بید و گرز تو هوا چرخانده بید. همه گم و گور و نا‌پیدا شده‌اند جز گنگال که هفت شبانه‌روز گرز به گرز با دیو جنگیده و رجز خوانده و گل‌گیسو که شاهد و ناظر این حماسه بیده است.


نزدیک بیده که گنگال کار تمام کنه که دیو از روی نامردی اشاره می‌کند سیِ حیوانات زبان‌نفهم. تا آن زمان هیچ چاچالکی رنگ البسه روی تن ندیده بید و همه لخت و عور بیده‌اند و همی نکته کار جک و جانورها را راحت‌تر کرده بید و جز استخوان چیزی از گنگال نمانده بید.

مردم خنج می‌زده بیده‌اند به سر و صورت و نیشگون از کپل‌هایشون می‌گرفته بیده‌اند ولی گل‌گیسو خندیده بیده و اشاره کرده بیده است به تنه‌ نخل که خیلی پیش‌تر توی خانه‌شان افتاده بید که همی پهلوان گنگال بیده است و خلاص.

سال‌ها آمد و شد کرده بید ولی گل‌گیسو حرفش یکی بید. از بس توی آفتاب کنار تنه‌ نخل دراز کشیده بید، بدنش که مثل برف کوه بید کم‌کم برنزه شده بید و آخر کار سیاه ولی باز هم زیبا بید. روایت بیده است که چندتا چاچالکی که زن‌هایشان چندان بی برورو هم نبیده‌اند از سر طینت بد، آن‌ها را توی کوه و کمر دوری گم و گور کرده بیده‌اند و پیشنهاد ازدواج با او داده‌اند و او اشاره کرده بیده است به تنه‌ نخل که یعنی گنگال شوهرم بیده است.

 

این‌طوری اولین البسه توی چاچالک اختراع بیده است. گل‌گیسو توی گرمای ظهر، ابتدا گیسو شلال می‌کرده رو سر نخل تا گنگال از گرما تشر نزنه. از ناچاری که می‌رفته دست به آب یا سیِ لقمه‌ای غذا، همین‌طور دلنگران او بیده است تا در خیال عرقچینی اختراع می‌کند. پشم‌ریسی راه انداخته بیده است و عرقچینی درست می‌کند به قاعده‌ی سر نخل که هرچند حالا پاره‌پوره بیده ولی تو موزه دیدنش برای چاچالکی‌ها آزاد بیده است.
همین‌طور سیِ تن و بدن پهلوان جامه‌ای تو خیال طراحی کرده بیده است و با پشم ریسیده بیده است. اختراع تنبان تو سال‌های آخر عمرش چنان دلمشغول اختراع و خلاقیت بیده که حتی کدخدا نیز به داخل خانه‌اش راه نداده.

 

بعد مرگش بیده است که چاچالکی‌ها از رو الگوهای گل‌گیسو عرقچین و جامه سی خودشان درست کرده بیدن و پوشیده بیدن. از روی همان الگو، تنبون هم درست کرده بیده‌اند حتی دو‌تا و سه‌تا ولی بی‌کش و واکش. تنبان نخل گل‌گیسو برای حالت دراز‌کش خوب جواب داده بیده ولی سیِ آدم زنده که هزار جست و واجست تو پیشانی‌اش رقم خورده ناکافی بیده است. هزار دفعه سعی کرده بیده‌اند و عرقچین رو سر نهاده بیده‌اند و جامه توی تن کرده بیده‌اند و با شوق...

 

متولدین بهمن
خانم‌های متولد این ماه چنان حساس و ظریف هستند که انگار قلب نازک و مهربان‌شان در یک وضعیت ویبره‌یدایم است. آن‌ها با دیدن یک برگ خزان‌زده‌ پاییزی اشک‌هایشان جاری می‌شود و همین‌طور از شوق دیدن اولین جوانه‌های سبز بهاری.

حتی با دیدن هر فالگیر بی‌نوایی گریه می‌کنند. با خودشان می‌گویند چرا این صنف زحمت‌کش دفتر کار و منشی ندارند و از فواید بیمه‌های همگانی محرومند؟ اشک‌شان را پاک می‌کنند و کنارشان می‌نشینند. «دل صد‌تا رستم دستان سی تو له‌له ایزنه ولی توی طالع سیاهت، روباه بد پک و پوزی از همین حالا کت‌و‌شلوار دامادی‌اش را پوشیده است.» اشک‌ها دوباره سرریز می‌شوند و دو سه برابر نرخ واقعی، پول از نامزد بد پک و پوز می‌گیرند و توی دامن فالگیر می‌ریزند. می‌گویند می‌سوزیم و می‌سازیم و غرق اشک، دست نامزدشان را می‌گیرند و به طرف کافی‌شاپ یا رستورانی راه می‌افتند.

مردان این ماه حتی اگر جنگلی از بن جزغاله شود یا از روی سر و ته‌شان سرشاخه‌های درخت بروید، کوچک‌ترین التفاتی نمی‌کنند. آن‌ها از کوچک‌ترین عواطف بشری بویی نبرده‌اند و در مورد اشک‌های زنان این ماه نظرات خشک و خشنی دارند و آن را به پر‌کاری یکی از غده‌های پیفیوز بدن ربط می‌دهند. با این حال مردان این ماه تا دل‌تان بخواهد شانس و اقبال‌شان...»
 

این کتاب خواندنی با قیمت 6500 تومان منتشر شده است.

 

ساکنان تهران برای تهیه این کتاب کافیست با شماره 20- 88557016 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و آن را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند. باقی هموطنان نیز می توانند با پرداخت هزینه پستی، تلفنی سفارش خرید بدهند.

6060

 


 

کد خبر 220427

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • مریم IR ۱۵:۳۳ - ۱۳۹۱/۰۳/۲۳
    1 0
    آقای اکبر پور عزیز...واقعا نمکین بود! اما فکرش را بکن اگر این متن به زبان های دیگر ترجمه شود...با ترجمه این کتاب نسل مترجمین ور خواهد افتاد/پرید!
  • ذره بین!! IR ۱۸:۰۱ - ۱۳۹۱/۰۳/۲۳
    1 0
    احمد اکبرپور از نویسنده های خوبی است که برای کودک و نوجوان هم کتاب هایی نوشته و جوایزی کسب کرده وی همین طور تهیه کننده ی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران مرکز فارس در شیراز می باشد و به تهیه ی برنامه های مختلف برای این مرکز هم مشغول است

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین