آدمی بیگناه و صادق در پی کسب تأیید و رشد اجتماعی است، اما آدمهایی او را دوره میکنند و از او جای قهرمان، یک قربانی میسازند! یعنی تودهها، مردم و یا اکثریت هر چه که بنامیم، فرد و فردیت را نابود میکنند. این ایده الگویی داستانی و تضادی دراماتیک ایجاد میکند که اغلب آثار تئاتری حمید امجد بر اساس آن شکل گرفته است.
امجد نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر در اولین ساخته سینمایی خود هم همین الگو را به کار برده است. «قهرمان» نام جوان فارغالتحصیلی است که برای گرفتن کار در یک آزمایشگاه در رقابتی نابرابر آزمایش میشود، اما دسیسههای آدمهای دیگر باعث میشود او برای گرفتن این شغل دچار دردسرهای فراوانی شود.
این تحقق داستانی جدید از همان الگویی است که امجد در آثار قدرتمند نمایشی خود همچون «زائر» و «بیشیر و شکر» و... استفاده کرده بود. «آزمایشگاه» در جنس بازی و اجرا تلاش کرده یک کمدی وایلدری باشد، در حالی که در لحن و میزانسن آشکارا متأثر از بیضایی است. هر دوی اینها با توجه به علاقه شدید امجد به بیلی وایلدر و بهرام بیضایی قابل پیشبینی بوده، اما حاصل این ترکیب، معجونی است که امجد در استفاده شیفتهوارش از عناصر مختلف به دست آورده، معجونی که بیشتر از اینکه طعم و انرژی داشته باشد، سنگین و سخت هضم است.
پایه و جنس کمدی در «آزمایشگاه» وایلدری است، موقعیتها و بازیها وام گرفته از وایلدر است و ترکیب آن با میزانسن و لحن بیضایی به نظر افراطی و ناهمگون میآید. این لحن، میزانسن و ترکیببندیها در آثار بیضایی توجیهات محکم جهانشناسانه و بنمایههای اصیل ساختاری دارد، اما استفاده امجد و ترکیبی که او ایجاد کرده بجای بکر و جدید بودن، الکن، غریب و غیر قابل هضم است و آنقدر هم پیشرو نیست که بگوییم از سلیقه تازه و دیدهنشدهای خبر میدهد که هنوز در درک جمعی ما نمیگنجد. عنصر زبان در خیلی از لحظات «آزمایشگاه» جنسی ریتمیک به خود میگیرد و از یک دیالوگ سر راست و پیش برنده صرف فاصله دارد، این تمهید و زیباشناسی زبانی هم با توجه به آثار پیشین امجد آشناست اما مشکل اینجاست که خود با عث افزایش فاصله با اثر میشود.
نکتهای دیگر که اتفاقاً در یادداشتهای منتقدان و اظهارت خود کارگردان در زمان جشنواره و پس از آن بسیار مورد تأکید قرار گرفت ضرباهنگ فیلم بود. «آزمایشگاه» ضرباهنگی بسیار تند دارد. دیالوگها بدون معطلی و بیهیچ مکث و سکوتی و فکری پرتاپ میشوند. آدمها پیش از آغاز فیلم فکرشان را درباره گفتهها کردهاند و در مسابقهای از سرعت جملاتی قصار میپرانند. فیلمنامهنویس و کارگردان با این ادعا که سینمای ایران به فیلمهایی کشدار با ضرباهنگی کند عادت کرده، ریتم تند را دراماتیکتر و صحیحتر برای یک اثر نمایشی میداند، اما این ضرباهنگ چند مشکل اساسی را به فیلم تحمیل کرده است.
از بزرگترین مشکلات «آزمایشگاه» عدم دقت و تأمل در شخصیتپردازی و شتابزدگی در تحولات آنهاست. هیچگاه نمیتوان درک کرد دلیل تحولات متفاوت و ناگهانی شخصیتها چیست. ما نمیفهمیم دو شخصیت اصلی فیلم با بازی افشین هاشمی و باران کوثری کجا به هم دل میبندند و دقیقاً چه تحولی، در چه روندی آنها را عاشق یکدیگر میکند.
گویا همه ماجرا این است که نفر سومی برای اینکه مانع «قهرمان» شود یک داستان ساختگی ایجاد میکند و دو شخصیت اصلی در حد دو سه دیالوگ به واسطه آن داستان ساختگی عاشق هم میشوند. اگر هم بپذیریم ضرباهنگ فیلم دراماتیک است، شخصیتها به هیچ وجه دراماتیک نیستند و تحولاتشان ربطی به تحولات یک درام ندارد. در واقع این ضرباهنگ شخصیتپردازی و منحنی رشد و حرکت آدمها را توجیهناپذیرتر کرده است.
«آزمایشگاه» به عنوان اولین تجربه کارگردانی حمید امجد، مجموعهای از سلایق و علایق متفاوت او را در خود جای داده و حاصلش فیلمی شتابزده شده است. بازیها اغلب بدون توجیه اغراق شدهاند و بیشتر آدم را اذیت میکنند و در این اغراق میزانسنها نقشی اساسی دارند. در میان بازیهایی که سرگرمکننده نیستند و بیشتر ادا و اطواراند، تنها باران کوثری توانسته کار خود را انجام دهد و به همین دلیل میتوان بازیاش را به جای تمسخر تماشا کرد.
5858
نظر شما