ارنست همینگوی و اورسن ولز دوستی درازمدت اما پر فراز و نشیبی داشتند.

حسین عیدی‌زاده: دوم ژوئیه مصادف با سالگرد فوت ارنست همینگوی است و بد نیست خاطره دیدار جالب او با همینگوی را بخوانید. شکی نیست که اورسن ولز (کارگردان افسانه‌ای «همشهری کین» و «بانویی از شانگهای») و ارنست همینگوی (نویسنده برنده نوبل ادبیات و خالق «وداع با اسلحه»، «پیرمرد و دریا» و «برف های کلیمانجارو») هر دو غول‌های حوزه کاری خود بودند و عجیب است که درمورد همکاری این دو در پروژه مستند «زمین اسپانیایی» (1937) ساخته یوریس ایونز بسیار کم نوشته شده است.
 
شاید یکی از دلایل این مسئله این باشد که کمتر کسی می‌داند در دیدار این دو نفر چه رخ داده و تنها سند موجود صحبت‌های اورسن ولز درمورد این دیدار است. ولز هم فقط در دو مصاحبه به این نکته اشاره کرده است. با توجه به همین خرده اطلاعاتی که درمورد دیدار وجود دارد، به نظر می‌رسد برخورد این دو نفر دستمایه نمایشنامه یا فیلم جذابی باشد.
 
جوزف مک‌براید در کتاب «بر اورسن ولز چه گذشت؟» بطور مفصل درمورد اولین برخورد این دو نفر نوشته است و از مصاحبه مایکل پارکینسون با ولز در این مورد استفاده کرده است. جالب است بدانید ولز با الهام گرفتن از این دیدار فیلمنامه «آن سوی باد» را با تم گاوبازی نوشت و شخصیت جیک هانافورد در این فیلمنامه بسیار شبیه همینگوی است. جالب‌تر اینجاست که ولز از «خورشید هم طلوع می‌کند» نوشته همینگوی که گاوبازی یکی از محورهای اصلی آن است بسیار تعریف می‌کرد و شخصیت اصلی این کتاب «جیک» نام داشت.
 
حالا بخوانید روایت اورسن ولز از دیدار با همینگوی (برگرفته از گفت‌وگوی ولز با خوآن کوبوس در سال 1964):
 
رابطه شما با همینگوی چطور بود؟
«رابطه من با ارنست همینگوی همیشه بامزه بود. اولین باری که همدیگر را دیدیم از من خواسته بودند بروم و متن مستندی را که همینگوی و یوریس ایونز با هم درمورد جنگ اسپانیا نوشته بودند بخوانم، اسم فیلم «زمین اسپانیایی» بود. به استودیو که رسیدم همینگوی را دیدم که داشت چیزی می‌نوشید. متنی دستم دادند که جملاتش طولانی بودند و احمقانه و اصلا هم شبیه سبک نویسندگی همینگوی (جملات کوتاه و مفید و مختصر) نبود. جملاتی بود پرطمطراق... جملات را هم باید در حالی می‌گفتم که تصاویر خودشان گویا بودند. به او گفتم: «آقای همینگوی بهتر است بیننده فقط چهره‌ها را ببیند، چیزی هم نشنود.»
 
از این حرف خوشش نیامد، چون من قبلا در گروه تئاتر مرکوری کار کرده بودم که گروه آوانگاردی بود فکر کرد من از آن «سوسول‌ها» هستم و گفت: «شما بچه سوسول‌های تئاتری چی از جنگ می‌دانید؟» من هم گفتم باید شمشیر را از رو بست و با لحن بچه سوسول‌ها گفتم: «عزیزم همینگوی، شما چقدر قوی هستید، چقدر بزرگ هستید.» خیلی عصبانی شد و از جایش بلند شد و صندلی را برداشت و من هم یک صندلی دیگر برداشتم و به جان هم افتادیم، آن هم جلوی پرده‌ای که داشت جنگ داخلی اسپانیا را نشان می‌داد، خوب از خجالت هم درآمدیم. خیلی معرکه بود: دو نفر مثل ما در آن وضعیت در برابر پرده‌ای که نبرد و مرگ را نشان می‌داد... نتیجه دعوایمان این شد که با هم برویم در کافه‌ای بنشینیم و چیزی بخوریم. ما مدت درازی با هم دوست بودیم، گاهی هم با هم حرف نمی‌زدیم. هیچ وقت نمی‌توانستم جلوی خودم را بگیرم و سربه‌سر او نگذارم، هیچکس او را دست نمی‌انداخت به جز من. همه به او احترام می‌گذاشتند.»
 
دومین دیدار اورسن ولز و همینگوی که ولز در گفت‌وگویی با پیتر باگدانوویچ به آن اشاره می‌کند، در دهه 1950 و چند سالی پس از نوبل گرفتن همینگوی در سال 1954 و در پاریس رخ می‌دهد. نکته جالب این دیدار خشم همینگوی از آیساک دینسن نویسنده بوده که شوهرش را ترک کرده. این درحالی است که همینگوی پس از بردن نوبل یا به قول ولز «جایزه سوئدی» (ولز این عبارت را از یکی از دوستانش که گاوباز بوده وام گرفته) گفته بود جایزه را باید به دینسن می‌دادند نه او!
 
57241
کد خبر 224940

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 10 =