۴ نفر
۱۳ تیر ۱۳۹۱ - ۱۲:۵۰

گاهی وقت‌ها برای اینکه کار شما در ادارات راه بیافتد نیازی نیست رشوه بدهید(!) حتی می‌توانید یک پولی هم اجرت(!) بگیرید و کارتان انجام شود.

حتی اگر در «شرع» هم راش و مرتشی (رشوه دهنده و رشوه گیرنده) خاطی و گناهکار به حساب نمی‌آمدند، باز بنده هرگونه وجهی را که به منظور انجام کار یا تسریع آن کار پرداخت شود خلاف می‌دانستم ولی عقیده دارم به تقبل داوطلبانه بعضی خدمات در ادارات جهت انجام یا تسریع کار نمی‌شود عنوان «رشوه» داد، مثل همین موردی که الساعه برایتان شرح خواهم داد. حدود یک سال قبل برای دریافت نامه‌ای از یک مؤسسه وابسته به بخش عمومی (فرض بفرمایید اداره ارزن پاک‌کنی!) به قسمت دبیرخانه آن سازمان مراجعه کرده بودم به بنده گفته شد: فردا مراجعه بفرمایید، البته کار مخلص انجام شده بود و فقط صدور چهار خط نامه باقی مانده بود. منتهی چون طی چند هفته در هر مرحله‌ای از انجام کار با دستورالعمل «فردا مراجعه بفرمایید» مواجه شده بودم موقع خداحافظی به ماشین نویس دبیرخانه آن سازمان که ضمن مکالمه تلفنی از پیدا نشدن پنیر کوپنی گله می‌کرد عرض کردم:
-‌ اتفاقاً توی محله ما چیزی که فراوان است پنیر کوپنی!
خانم ماشین‌نویس پرسید:
-‌ منزل شما کجاست؟
گفتم:
-‌ تقریباً می‌شود گفت جنوب شهر.
متصدی دفتر اندیکاتور که علاوه بر کشیدن «پیپ» به سن و سالش می‌آمد که مطالعات زیادی در انقلابهای مهم جهان دارد، سری تکان داد گفت:
-‌ پس از انقلاب کبیر فرانسه در 1789 هم دولتمردان جدید سعی می‌کردند مردم جنوب پاریس را راضی نگاه دارند!!
البته این ادعای جناب مفسر سیاسی بود، در صورتی که خدا شاهد است همسر بدبخت بنده همیشه اجناس کوپنی خود را می‌رود حوالی منزل خواهرش در قلهک پیدا می‌کند! منتها حقیر برای اینکه فردا هم در جوابم نگویند «فردا مراجعه بفرمایید» خواستم با دادن این آوانس (یا به قول خودمان کولی) فردا حتماً نامه کوتاهی را که فقط تحریر آن باقی مانده بود به دستم بدهند عرض کردم که در محل ما پنیر کوپنی فراوان است!


از بنده اصرار حقیقی از خانم ماشین‌نویس انکار مصنوعی! بالاخره موفق شدم کوپن سه نفره معزی‌الیها را بگیرم، هرچه می‌گفت: آخه باعث زحمت شما می‌شود. گفتم: چه زحمتی؟! بنده که قرار است فردا خدمت برسم پنیر شما را هم می‌آورم!


خواست پولی بدهد قبول نکردم. گفتم: فردا حساب خواهیم کرد و اتفاقاً همین‌طور هم شد. نه تنها 21 تومان پول 750 گرم پنیر را داد، بلکه چون بنده پول خرد نداشتم گفت: نه تومان بقیه آن قابلی ندارد (انعام مثل «هبه» است!) شما که غریبه نیستید چون می‌دانستم در محله ما پنیر کوپنی پیدا نمی‌شود رفتم حوالی سه راه ضرابخانه پنیر سوبسید دار پیدا کردم و همین دست پر بودن موحب شد خانم ماشین‌نویس در یک چشم به هم زدن نامه‌ام را تایپ کند. البته این کار ساده را روز قبل هم می‌توانست انجام بدهد ولی همان‌طوری که مستحضر هستید در ادارات رسم است کار ارباب رجوع را ولو ساده باشد به فردا و فرداهای دیگر موکول کنند!


نامه که تایپ شد گفتند آن آقا (پیرمردی که روبروی خانم ماشین‌نویس نشسته بود) باید امضاء کند.
ایشان که روز قبل در جریان استرداد کوپن پنیر بود پرسید:
-‌ وضع روغن در محل شما چطور است؟
با شنیدن این حرف شستم خبردار شد در منطقه آنها روغن کوپنی پیدا نمی‌شود! عرض کردم:
-‌ اتفاقاً از پنیر فراوان‌تر است!
مطالعه‌کننده انقلابهای معروف جهان به محض خارج شدن این جمله از دهان بنده گفت:
-‌‌ عرض نکردم پس از هر انقلابی هیأت حاکمه فقط به فکر رفاه مردم جنوب شهر هستند؟!
 

دیگر درنگ جایز نبود، به مسؤول امضاء نامه‌های صادره گفتم:
-‌ کوپن روغن شما چند نفره‌ست؟
گفت: پنج نفره.
-‌ لطف کنید بنده فردا برایتان می‌آورم!
-‌ آخه نمی‌خواهم باعث زحمت بشوم!
-‌ نه آقا چه زحمتی؟!
-‌ برای ظرف آن چه می‌کنید؟
-‌‌ سعی می‌کنم توی سطل پلاستیکی بریزیم، مسأله‌ای نیست!
-‌ پس این پنجاه تومنی خدمتتان باشد.
- نه‌ آقا، فردا حساب می‌کنیم!
دیگر صلاح نبود بگویم نامه‌ام را همین امروز امضاء بفرمایید چون روشن شده بود فردا باید مراجعه نمایم! هم برای تحویل روغن. هم برای دریافت نامه! اتفاقاً روغن سوبسیددار را هم چون در محله ما پیدا نمی‌شد پرسان پرسان در منطقه لویزان پیدا کردم!
صاحب کوپن، یعنی مسؤول امضاء نامه های صادره علاوه بر پول روغن و بهای سطل پلاستیکی، چون پول خرد همراه نداشتم بقیه اسکناس پنجاه تومانی را از بنده نگرفت. کلی تشکر کرد. پس از امضاء نامه گفت:
-‌ لطفاً بدهید آن آقا صادر کند.


آن آقا هم کسی نبود جز همان مفسر سیاسی که شعار می‌داد پس از هر انقلابی به مردم محروم جنوب شهر بیشتر رسیدگی می‌شود تا شمال شهرنشینان! طرف با حرص نامه امضاء شده را گذاشت توی کشوی میزش در حالی که دندان قروچه می‌کرد گفت:
-‌ هوم... محل خوبی دارید!
عرض کردم:
-‌ خوب دیگه.... عوضش هوای شمال شهری‌ها سالمتر است.
-‌ لابد توی مغازه‌های محل شما چایی هم زیاده؟
-‌ چای خارجی؟
-‌ نه جانم، چای بازار آزاد که همه جا فراوان است منظورم پاکتی سی تومانیه.
-‌ بقال سر کوچه ما روی دفتر بسیج چای داخله می‌دهد.
ایشان که گویی منتظر شنیدن این حرف بود بدون هیچ تعارفی دفتر بسیج خود را از داخل کشوی میز درآورد و گفت:
-‌ بفرمایید، فردا که برای دریافت نامه تشریف می‌آورید یک پسته چای هم برای من بگیرید!
-‌ چرا یک بسته قربان، چون دفترچه شما چهارنفره است دو بسته می‌دهند!
-‌ هر گلی بزنید به سر خودتان زده‌اید!


به این علت که نامه امضاء شده یا در واقع گرویی! را توی کشور گذاشته بود پس از دریافت دفترچه بسیج بدون اینکه اسم نامه را بیاورم و خودم را سبک کنم! از اتاق دبیرخانه بیرون آمدم. پسته‌های چای سی تومانی را حوالی تهران پارس پیدا کردم و فردا صبح اول وقت تقدیم کردم و هرچه خواستم چهل تومان مابقی صدتومانی را پس بدهم مفسر انقلابهای معروف جهان زیر بار نرفت ولی نامه‌ام را صادر کرد!
در این وقت تعدادی از کارمندان دایره حسابداری و بایگانی و کارپردازی و حمل و نقل و معاونین و مشاورین اداره ارزن پاک‌کنی که خبر به گوششان رسیده بود ارباب رجوعی می‌تواند اجناس کوپنی را در اسرع وقت پیدا کند تمام کوپن‌های اعلام شده را که موفق به دریافت کالاهای اساسی‌شان نشده بودند آوردند به بنده تحویل دادند و با اینکه حقیر دیگر در آن اداره کاری نداشتم، روزی چندبار در زمینه تحویل اجناس کوپنی و دریافت کوپنهای جدید با پرسنل آن مؤسسه در تماس هستم و عواید خوبی هم نصیبم می‌شود!
البته دیگر خودم نمی‌روم، تحصیلدار دارم. وقتی دیدم تهیه و تحویل اجناس کوپنی صرف دارد شرکت سهامی کوچکی (به قول واسطه‌های املاک نقلی!) با چند نفر عضو فعال رو براه کرده‌ام برای همین منظور!
در این شرکت خدماتی! تعدادی از بستگان پیکار فامیل را پشت میزنشین کرده‌ام! چند نفر «علاف!»‌ هم پرسان پرسان به ما ملحق شده‌اند. به رئیس کارگزینی مؤسسه‌ام! دستور اکید داده‌ام! در کار استخدام آنها سنگ بینداز و با استفاده از سیستم «فردا مراجعه نمایید» تعدادی کوپن جنس ناپیدا(!) به دستشان بدهد تا لیاقت خود را نشان بدهند!
عجبا عده‌ای از پرسنل شرکت سهامی ما با مسؤولیت محدود(!) که علاوه بر دریافت انعام (تتمه اسکناسهایی که از کار فرمایان به صورت «هبه» می‌گیرند) و برخورداری از سود ویژه کارگران! در بعضی موارد که خواربارفروشی و نفتی و مرغی و قصاب مناطق مختلف تهران باب دوستی و داد و ستد باز کرده‌اند، قادر هستند کوپنهای باطله را هم تبدیل به جنس نمایند!
گوش شیطان کر چنانچه ترقی و جهش شرکت سهامی ما به همین طریق قوس صعودی داشته باشد و اجناس سوبسیددار عوض مصرف‌کننده به دست واسطه‌های ظاهراً «کاسب» برسد هیچ بعید نیست به تدریج علاوه بر حومه تهران در شهرستانها نیز نمایندگیهایی دایر نماییم!


ضمناً برای جلوگیری از مهاجرت بی‌رویه روستانشینان به مرکز، مصمم هستیم در صورت ادامه نارسایی‌های ستاد بسیج اقتصادی اجناس کوپنی روستایی و حتی عشایری را هم تهیه و با دریافت کارمزدی مناسب و عادلانه به وسیله «تی‌پاکس» برایشان بفرستیم!

 

 

 

محمد پورثانی. هفته نامه گل آقا. شماره 37. مرداد 1370
 

6060

کد خبر 225249

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 3
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ابوالفضل DE ۱۳:۱۱ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۳
    9 0
    اداره ما دو جور کارمند دارد یکی کار می کند و پول می گیرد و یکی پول می گیرد کار کند اداره ما سخت نیست اداره این ها سخت است اکبر اکسیر
  • س.ز IR ۱۵:۱۷ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۳
    7 0
    یک طنز واقعی بود. آدم نیمیداند بخندد یا گریه کند..
  • صادق IR ۱۹:۲۳ - ۱۳۹۱/۰۴/۲۸
    0 0
    باید مردم بازرس باشند باید مردم قانون را کامل بدانند باید عدالت اداری حاکم شود وقتی همه بازرس باشند اگر همه قانون را بدانند زود خاطی شناسایی میشودو جای سوء استفاده نمیماند دست به دست هم دهیم به مهر