عمدتا زمانی که میشنویم جامعهای درگیر آسیبهای اجتماعی است، بلافاصله به ذهن ما وضعیتی تهدیدآمیز مجسم میشود که باید برای رفع آن تهدید اقدام کرد تا سلامت به جامعه بازگردد و همه چیز امن و امان شود.
چنین اقدامی برای رفع یا کاهش آسیبها چه معنی دارد؟ این اقدام میتواند دو معنی داشته باشد. اگر جامعهای را تصور کنیم که زنده و پویاست و افراد در آن جامعه در برابر سرنوشت خود و همنوعانشان احساس مسئولیت میکنند و قادرند در تعامل با یکدیگر و نیز همکاری در نهادهای اجتماعی مشارکت نموده و در مورد امور مربوط به خود و جامعهشان تصمیم بگیرند، این اقدام یک فرصت است و موجب میشود تا چرخه همکاریها، تعامل و رشد و توسعه اجتماعی فعالتر و پرثمر باشد. اما اگر جامعهای را تصور کنیم که مردم در آن، مدتهاست از تحرک باز نشسته، سر درگریبان خود کرده و از یکدیگر غفلت نموده اند و نسبت به سرنوشت همنوعانشان بیتفاوت یا کمتفاوت شده باشند و یا جامعهای که میزان مشارکت افراد در آن به حداقل رسیده و صرفا در حد خانواده منحصر شده باشد و در آن جامعه امکان عملی همکاریهای اجتماعی نیز در قالب نهادها و موسسات مردمی وجود نداشته باشد، بدون تردید در چنین جامعهای، آسیبهای اجتماعی تهدیدهایی جدّی برای آن جامعه هستند که مانند خوره هر روز حیات آن جامعه را در خطر قرار میدهند.
در چنین جامعهای برای مواجهه با آسیبهای اجتماعی چون امکان عملی همکاریهای اجتماعی نیز وجود ندارد و افراد نیز با شنیدن این آسیبها برانگیخته نمیشوند و احساس مسئولیت مدنی نمیکنند، تنها راه مواجهه با آسیبها، مبارزه با آنهاست و نه تلاش جمعی برای حل آنها. باید فقرا، کارتنخوابها، کودکان و زنان خیابانی و هر آسیبدیده دیگر را از خیابانها جمع کرد و از انظار مردم دور کرد تا شهر به نظر تمیز و سالم بیاید و شائبه مسئله بودن این چیزها از ذهن دور شود. باید دور محلات آسیبدیده را دیوار بلند کشید یا ترفندهای دیگر بهکار گرفت یا آن محله را خراب کرد. چهره ظاهری شهر و خصوصا پایتخت باید از لوث وجود آسیبدیدگان اجتماعی پاک شود زیرا برای امنیت جامعه خوب نیست و پدیدهای زشت و ناگوار تلقی میشود. درست مثل این که ما آشغالها را زیر فرش قایم میکنیم تا کسی آنها را نبیند. در چنین جامعهای آسیبدیدگان اجتماعی درست مثل آشغال یا آلودگی هستند که باید دفع شوند.
اما در جامعه زنده و سالم، آسیبدیدگان اجتماعی بر گردن تمام مردم حق دارند و بیش از آن که آنها نیازمند افراد توانا باشند، یک یک مردم به آنها نیازمندند تا با انجام فعالیتهای فردی و اجتماعی، مسئولیت خود را در برابر جامعه و همنوعان انجام دهند و ثابت کنند که انسان هستند وگرنه چه تفاوت میان انسان امانتدار الهی با حیوان که در تنازع بقا با همنوعان است. مگر نه این است که کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته.
چرا به جایی رسیدهایم که با ادعای مسلمانی برخلاف نیاکانمان که در مروت و جوانمردی شهره بودند و دستگیر نیازمندان و آسیبدیدگان، امروز سر در گریبان خود کردهایم و حداکثر مسئولیتمان منحصر به اعضای خانوادهمان شده است؟
برای ارتقای زندگی اجتماعی و تبدیل شدن از خانهوند به شهروند و پویایی جامعه، بایستی نگرش ما به آسیبها و آسیبدیدگان اجتماعی تغییر یابد. آسیبدیدگان یک فرصت هستند برای یک جامعه زنده و پویا و نه تهدید.
*عضو هیات علمی گروه جامعه شناسی دانشگاه تهران
45234
نظر شما