دیروز در ایمیل های که برای خبر آنلاین رسید مطلبی بود که نگذاشت به سادگی از کنارش بگذریم ،برادر افغانی در این ایمیل برای ما شعری نوشته بود و می گوید"این روزها شعر جناب محمد کاظم کاظمی می تواند وصف حال پریشان ما باشد:

" همسایه ها برما خشم گرفته اند. دیروز پایان موعد حکومت پاکستان برای خروج داوطلبانه مهاجران افغانستانی بود. هر روز در ایران حکومت درامه تازه ای را به اجرا در می آورد. در افغانستان قاتلان این بار به جای امریکایی ها و حتا پولیس و ارتش به قتل عام مردم در تفریح گاه ها می پردازند. یک روز در اصفهان توهین می شنوند، روز دیگر در ما زندران، یک روز در یزد به هستی شان آتش زده می شود و بر این بازی پایانی متصور نیست.
نا گفته نماند به نظر من محمد کاظم کاظمی تنها شاعری است که توانسته است مهاجر و شرایط خاص( مهاجر در ایران) آن را به فضا و درونمایه اشعارش مبدل کند. هر کسی هر برداشتی می تواند داشته باشد ولی هیچ شاعری به اندازه کاظمی صدای مهاجران ما در ایران (قصه سنگ و خشت) را نتوانسته است چنان غمناک بلند کند."
 

 

غروب در نفس گرم جاده خواهم‌ رفت

‌پیاده آمده‌بودم‌،پیاده خواهم‌ رفت

‌طلسم غربتم امشب شکسته خواهد‌ شد

و سفره‌ای که تهی بود، بسته خواهد‌ شد

و در حوالی شب‌های عید، همسایه‌!

صدای گریه نخواهی شنید، همسایه‌!

همان غریبه که قلک نداشت‌، خواهد رفت‌

و کودکی که عروسک نداشت‌، خواهد رفت

‌***
 

منم تمام افق را به رنج گردیده منم

که هر که مرا دیده‌، در گذر دیده‌منم

که نانی اگر داشتم‌، از آجر بود

و سفره‌ام ـ که نبود ـ از گرسنگی پر بود

به هرچه آینه‌، تصویری از شکست منست

‌به سنگ‌سنگ بناها، نشان دست منست

‌اگر به لطف و اگر قهر، می‌شناسندم‌

تمام مردم این شهر، می‌شناسندم‌

من ایستادم‌، اگر پشت آسمان خم شد

نماز خواندم‌، اگر دهر ابن‌ملجم شد

***
 

طلسم غربتم امشب شکسته خواهدشد

و سفره‌ام که تهی بود، بسته خواهدشد

غروب در نفس گرم جاده خواهم‌رفت‌

پیاده آمده‌بودم‌، پیاده خواهم‌رفت

‌***

 

چگونه بازنگردم‌، که سنگرم آنجاست‌

چگونه‌؟ آه‌، مزار برادرم آنجاست‌

چگونه بازنگردم که مسجد و محراب‌

و تیغ‌ منتظر بوسه بر سرم آنجاست

‌اقامه بود و اذان بود آن‌چه اینجا بود

قیام‌بستن و الله‌اکبرم آنجاست‌شکسته

‌بالی‌ام اینجا شکست طاقت نیست

‌کرانه‌ای که در آن خوب می‌پرم‌، آنجاست‌

مگیر خرده که یک پا و یک عصا دارم

‌مگیر خرده‌، که آن پای دیگرم آنجاست

‌***
 

شکسته می‌گذرم امشب از کنار شما

و شرمسارم از الطاف بی‌شمار شما

من از سکوت شب سردتان خبر دارم

‌شهید داده‌ام‌، از دردتان خبر دارم

‌تو هم به‌سان من از یک ستاره سر دیدی

‌پدر ندیدی و خاکستر پدر دیدی

‌تویی که کوچه‌ی غربت سپرده‌ای با من

‌و نعش سوخته بر شانه برده‌ای با من

‌تو زخم دیدی اگر تازیانه من خوردم

‌تو سنگ خوردی اگر آب و دانه من خوردم

‌***
 

اگرچه مزرع ما دانه‌های جو هم داشت

‌و چند بوته‌ی مستوجب درو هم داشت

‌اگرچه تلخ شد آرامش همیشه‌ی‌تان

اگرچه کودک من سنگ زد به شیشه‌ی‌تان

‌اگرچه سیبی از این شاخه ناگهان گم شد

و مایه‌ی نگرانی برای مردم شد

اگرچه متّهم جرم مستند بودم‌

اگرچه لایق سنگینی لحد بودم

‌دم سفر مپسندید ناامید مرا

ولو دروغ‌، عزیزان‌! بغل کنید مرا

تمام آن‌چه ندارم‌، نهاده خواهم‌رفت

‌پیاده آمده‌بودم‌، پیاده خواهم‌رفت

‌به این امام قسم‌، چیز دیگری نبرم‌

به‌جز غبار حرم‌، چیز دیگری نبرم‌

خدا زیاد کند اجر دین و دنیاتان‌

و مستجاب شود باقی دعاهاتان‌

همیشه قلک فرزندهایتان پر باد

و نان دشمنتان ـ هر که هست ـ آجر باد
4545

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 229924

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 10 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 20
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • اميد آباداني IR ۰۸:۱۸ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۲
    43 6
    واقعا شعر زيبايي بود. ايكاش اشتباهات يك عده افغاني باعث نميشد كه همه برادراي افغانمون رو بد بدونيم.
  • دادیار حامدی IR ۰۸:۲۹ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۲
    17 6
    بغل کنید مرا؟ چنین اشتباهی رو تیتر هم کردید؟ یک کارشناس نیست که به شما بگه "بحل" کنید درستشه؟
  • بهداد مهر IR ۰۸:۴۱ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۲
    34 8
    هنوز از این تبعیض ها آنهم از ایرانیانی که خود نیز با شما مشترکات زیادی دارند دلم میگیرد و شاعری با این لطافت طبع شرمسارم میکند که بگویم میزبانی خوب برای شما بوده ام از طرف خودم و همه همفکرانم از شما عزیزان، عذر خواسته و دوست دارم همه به درکی درست از هم نوع پنداری رسیده و بدانید که کم نیستند انهایی که به دور از هرگونه تعصب شما را دوست داشته و دارند.
  • پویا IR ۰۸:۴۱ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۲
    26 28
    ولی خداییش خیلی نامردیه بعد سی سال که با جمعیت سه میلیونی تو یه کشور جنگ زده و پرغصه با داری و ناداری بقیه مردم زندگی کنی و حالا برای خودت مثنوی هفتاد من بسرایی که من چه زجرها دیدم و چه وچه... انصافا و خداوکیلی اگه شرایطی پیش بیاد (که خدا کنه هفتاد سال سیاه هم پیش نیاد) مردم ایران پناهنده بشوند به کشور شما خیلی بهتر پذیرایی می کنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
  • بدون نام IR ۰۹:۰۱ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۲
    23 36
    عزیری که از افغانستان ایران اومدی و حالا بعد تحصیل با خوشمزگی میخوای بری ، زودتر برو که احترامت دست خودت باشه
  • بدون نام IR ۰۹:۰۱ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۲
    24 32
    آقای کاظمی یک استثنا هستند و بیشتر افغان ها که در ایران بودند و یا هستند اکثرا مخل آسایش مردم شدند از قتل ها و قتل ها و قتل ها آیا خبر ندارید؟!!! امیدوارم هر چه زودتر همه اشان از اینجا بروند.
  • بدون نام IR ۰۹:۰۳ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۲
    33 10
    حرفی ندارم بزنم. بغض گلوم رو گرفته . اون ها هم انسانند مثل ما و حق بهترین ها رو دارند ..... با آرزوی سلامتی و بهروزی برای شما.....
    • محمد رضا IR ۰۷:۱۸ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۳
      6 2
      به نظر من تبعیض عمل زشت و نادرستی هست و امیدوارم تو کشور ما اتفاق تیفته و برخورد مردم ما با مهاجرین طوری باشد که خود انتظار داریم دیگری با ما ان رفتار را داشته باشد. ولی این صحبت ها این نیست در مرزها را باز کنیم و اجازه دهیم هر کسی به طور غیر قانونی وارد یا خارج از کشور شود این اتفاق هیچ جای دنیا نمیفته.
  • mohsen IR ۰۹:۰۶ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۲
    32 12
    خیلی زیبا بود واقعا تاثیر گذار بود بین برادران مهاجر افغان باور کنید چنین شاعران و فرهیختگانی زیادند. به امیدروزی که حس کور نژاد پرستی و افغان ستیزی از فرهنگ ما پاک بشه
  • بدون نام IR ۰۹:۲۵ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۲
    18 5
    آفرین........
  • محمد FR ۰۹:۵۹ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۲
    26 4
    جالب بود.هرکه دردنیا هرچه که هست باید احترامش روگذاشت مگر اینکه خودش نخواهد.
  • عليرضا بندري IR ۱۰:۰۸ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۲
    15 5
    سلام دوستان كاش غزلمثنوي زيباي محمد كاظم را شايسته تر از اين منعكس مي كرديد نه نثرگونه و سر درگم راستي "بغل"كنيد در شان اين شعر نيست و اصل آن "بهل" كنيد است. اصلا سخن كوتاه مي كنم از عزيز دلم شهرام شكيباي نازنين بپرسيد تا همه چيز را در باب اين شعر و آن شاعر مو به مو برايتان بگويد. يا علي
    • یک شاعر IR ۱۵:۰۹ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۲
      3 3
      جناب علیرضا بندری و دادیار حامدی گرامی، همون " بغل" که خبر آنلاین گذاشته درست تر هست چون اگر" بهل" باشه شعر ایراد مفهومی پیدا میکنه و از جناب محمد کاظم کاظمی که شاعریست مسلط به ادبیات و نکات دستوری و عروض و قافیه شعر فارسی بعید هست که "بهل" نوشته باشه.
    • دادیار حامدی IR ۱۸:۱۰ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۲
      8 1
      سلام بر «یک شاعر". من حدود بیست سال پیش بود که این شعر را خواندم. شما درست می گویید."بهل " هم درست نیست ولی من عرض کردم "بحل" . بحل کردن به معنی حلال کردن است. اگر در گوگل سرچ کنید، شکل درست این بیت را می بابید. به هر حال ممنون از توجه تان.
  • بدون نام EU ۱۰:۲۴ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۲
    16 12
    شعر زیبایی بود .اما کمی طلبکارانه!
  • بدون نام IR ۱۰:۳۲ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۲
    38 10
    من دوستان افغانی زیادی در حین تحصیل داشتم ولی به جز خوبی از اونها چیزی ندیدم.انسانهای شریف و با پشتکار زیاد بودند. شما که آنتی افغانی هستید قبول کنید آوارگی و غربت خیلی سخته.
  • تنها در باران IR ۱۳:۱۸ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۲
    12 2
    من اين شعر رو مستقيما از خود شاعر و به صورت زنده شنيدم تعجب كرديم از اينهمه اشتباه املائي و انشائي : ولو دروغ عزيزان بحل كنيد مرا ( حلالم كنيد ) كه به اشتباه بغل ذكر شده يا ترجيع منم در قطعه دوم كه به جاي آنكه ابتداي بيت بيايد انتهاي بيت قبل آمده !!! به اين امام قسم صبح عازم سفرم كه به اشتباه به اين امام قسم چيز ديگري نبرم
  • فروغ IR ۱۴:۱۲ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۲
    8 7
    برادر شما دروطن ما غریب بودید شرمنده،غریب نوازی نکردیم.
  • بدون نام IR ۱۶:۲۷ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۳
    12 1
    قشنگ بود اما بیشتر از قشنگی کمی هم مبالغه بود ما ایرانیان اولین کسانی بودیم که به افاغنه پناه دادیم حتی کار هم برایشان فراهم کردیم اما بعضی از این افراد هم مشکلات زیادی را برای هموطنانمان درست کردند ضمنا" بهر حال آنها هم یک روز باید به کشورشون برگردند و همینها کشورشان را بسازند زمانی جنگ بود بله و اینها به عنوان پناهنده آمدند اما مثل هر کشور دیگر که عده ای مقیم یا پناهنده میگیرد اگر بعضی از اینها هم همینطور باشند که خوب هیچگاه ایرانعذرشان را نخواسته پس زیادی هم احساساتی نشویم ضمن اینکه اینها هم انساتن هستند و باید به وضع مملکتشون و زندگیشون توسط سازمان های بین المللی (سازمان ملل) رسیدگی شود و از حق آب و گل خود بهره مند شوند.
  • مجید IR ۱۲:۱۱ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    7 1
    برای من یکی اروپایی و افغانی و چینی و عرب و ... خیلی فرقی نداره، اینو گفتم که بگم من نژاد پرست نیستم و اعتبار آدمها رو به رنگ و نژاد و پول و ... نمیدونم. درسته که ما و افغان ها مشترکات دینی و فرهنگی و زبانی و ژئوپلتیکی و ... داریم، اما به هر حال همه چی باید با حساب و کتاب باشه. آرزوی من اینه که اصلا روی کره زمین چیزی بنام مرز وجود نمیداشت، اما الان که همون چیز بنام مرز وجود داره یه سری مقتضیات بدنبالش هست، مثلا اقامت هر اتباع خارجی باید بوسیله ی کارت اقامت و یا ویزا و یا ... تحت کنترل دولت باشه، یا اگه این اتباع در ایران مشغول کار و تجارتند و از برخی سرویس ها استفاده میکنند همه جوانبش سنجیده شده باشه. حسن همجواری هم به جای خودش.