بالأخره پس از گذشت هفتاد سال وبعنوان اولین دستاورد انقلاب 25 فوریه ، نخستین رئیس جمهور مصر انتخاب گردید ، اما یک رویداد فاجعه آمیز از اهمیت شیرین آن کاست . نیروهای ضد انقلاب یکی از وحشتناک ترین مراحل توطئه علیه ملل انقلابی عربی به اجرا در آوردند و بدینگونه با وقاحت کامل نشان دادند که می توانند اوضاع را در بزرگترین کشور عربی به مرحله انفجار برسانند .
با وجود پیروزی محمد مرسی در انتخابات ریاست جمهوری ، این کودتایی که نظامیان علیه پارلمان انتخابی انجام دادند در حقیقت نسخه برابر آن بود که بیست سال پیش در الجزایر بوقوع پیوست و این رویداد هشدار می دهد که رویدادهایی ممکن است اتفاق بیفتد که ناگوارتر از رویداد شمال افریقا هنگام باشد. کودتایی که شورای نظامی مصر بدان دست زد و نخستین نهاد مشروعیت مردمی را مورد حمله قرار داده در واقع نه تنها زاییده خواسته شورای نظامیان است که در حقیقت نتیجه تصمیم گیری گروهی از کشورهایی می باشد که در مقدمه آنها ایالات متحده و عربستان و رژیم صهیونیستی قرار دارند . این اقدام شبیه به اقدامی است که پانزده ماه پیش در بحرین روی داد با همان شرایط وانگیزه ها . در آن هنگام نیروهای عربستان با عبور از پل موجود میان دو کشور ، سرزمینی را مورد حمله قرار دادند که خواستار آزادی بود و چنان انقلاب صلح جویانه او را مورد حمله قرار دادند که در هیچ جای خلیج فارس اتفاق نیفتاده بود .
در آن هنگام ایالات متحده امریکا ادعا کرد که اقدام عربستان یک تصمیم ویژه شورای همکاری است و واشنگتن اطلاعی از آن نداشت . این ادعا در حالی مطرح گردید که وزیر دفاع امریکا " رابرت گیتس " در آن هنگام یعنی یک روز پیش از آن در منامه حضور داشت و با شخصیتهای طراز اول خاندان پادشاهی بحرین دیدار کرده بود . البته باید افزود که عربستان نمی تواند بدون موافقت آشکار ( ویا در واقع تحریک مستقیم ) واشنگتن دست به چنین کاری بزند .
این کشورها خود می دانند که زیر پا گذاشتن خطوط مرزی میان چنین کشورهای دست نشانده ای که استعمارگران غربی آنها را برای تضعیف ملل منطقه بوجود آورده اند تا چه اندازه خطرناک است. تنها همین بیست سال پیش بود که نیروهای غربی در برابر نیروهای عراقی اشغالگر کویت به رویاروئی پرداختند و پس از آن عراق را در دوم اوت 1990 نابود کردند ، پس آیا خردمندانه است که اجازه دهند اشتباهی که صدام حسین مرتکب آن شد بار دیگر تکرار شود ؟ وهمچنین است درباره مصر . نیروهای مسلح مصر که نتوانستند از حسنی مبارک حمایت کند نمی تواند علیه مشروعیت مردمی کودتا کنند مگر اینکه از پشتیبانی ضد انقلاب برخوردار باشند .این کودتا فقط چند روز پیش از برگزاری دور دوم انتخابات ریاست جمهوری و در حالیکه نتایج آن از قبل پیش بینی شده بود ، بوقوع پیوست . در آن هنگام روشن شد که دور دوم انتخابات بسود احمد شفیق کاندیدای نظامیان نخواهد بود . احمد شفیق با وجود آنکه از شخصیتهای رژیم گذشته بود ناگهان وارد صحنه شد . نیروهای ضد انقلاب بیاد دارند که سرنوشت نیروهای رژیم فروپاشی شده چیست وچگونه خواهد بود ؟ ومی دانند که این اوضاع کنونی مصر در بعضی ازرویدادهای آن ، مشابه اوضاع ایران در روزهای انقلاب اسلامی در سال 1979 برهبری امام خمینی (ره) است . در آن هنگام شاه پیش از فرار از ایران در 16 ژانویه 1979 یک شخصیت به اصطلاح ملی را به نخست وزیری تعیین کرد به امید انکه رضایت مردم را بدست آورد . اما بختیار نتوانست با امواج خروشان انقلاب رویاروئی کند با وجود آنکه در مدت کمتر از یک ماه سعی نمود بشدت مردم انقلابی را سرکوب نماید . تفاوت میان اوضاع مصر و ایران در اینست که امام خمینی (ره) رهبری استوار وپایدار وقدرتمند و دور نگر بود وتمامی راه حل های نیمه تمام را رد کرد وایمان داشت که انقلاب ناتمام در واقع فاجعه آمیز خواهد بود ومردم را به ایستادگی در برابر ارتش وپلیس برانگیخت تا آنکه بازمانده های رژیم شاه نیز سرنگون شدند . اما در مصر نیروها و انگیزه های بسیاری دست به دست هم دادند تا از سرنگونی کامل رژیم حسنی مبارک جلوگیری نمایند و نیروهای ضد انقلاب توانستند نه تنها تغییر ودگرگونی را در شخص رئیس جمهور منحصر سازند بلکه ارتش را نیز دست نخورده نگهدارند واینچنین ارتش مصر برای شصت سال قدرت را در این کشور در دست خود نگهداشت.
ارتش مصر توانست طی 18 ماه با کمک ویاری نیروهای ضد انقلاب کودتای کنونی خود را با خونسردی دنبال کند و به اجرا در آورد . البته یک سال ونیم برای تضعیف توان انقلابی مردم کافیست بخصوص که درگیری و رقابت میان نیروهای سیاسی رقیب باعث از گسیختگی نیروهای مردمی گردید . بلافاصله با اجرای توطئه ، نیروهای مردمی از هم پاشیدند بخصوص که وسایل ارتباط جمعی وابسته به ضد انقلاب نقش خود را برای از هم پاشیدگی وحدت مردمی وبوجود آوردن دشمنی وستیزه جوئی میان انقلابیون را به خوبی بازی کردند . اما موضوع مهمتر که تأثیر بسیاری بر روند تضعیف انقلاب داشت ، همانا نقش احزاب وجنبشهای سیاسی بود که سعی کردند بر جنبش انقلابی مردم تأثیر گذارند تا آنرا از کار بیاندازند ویا مهار نمایند . انقلابهای ، وابسته به موازین سیاسی وروشها وگونه های اجرائی نمی باشند و در نتیجه تا یک سیاستمدار لباس انقلاب را بر تن می کند ، تمامی کوششها برای دگرگونی افکار واندیشه های انقلابی برای رویاروئی با وی بکار گرفته میشوند تا از انقلاب جلوگیری کنند . یک سیاستمدار که تمامی زندگی خود را در چهارچوب رژیم موجود گذرانده است نمی تواند به آسانی خود را آزاد از قید وبندهای آن رژیم بدور نگهدارد . او پایبند به " قانون اساسی " است البته آن قانون اساسی که با دیگران تهیه ونوشته شده است و مناسب با دیدگاههای کنونی حکومت مردم نمی باشد . او همچنین به " مشروعیت نظام " وابسته است و نمی تواند آنرا مورد تعرض و یا توهین قرار دهد . در عین حال کوشش دارد از " هیبت دولت " حفاظت نماید وآنرا درهم نشکند . وهنگامیکه در فعالیتهای انقلابی شرکت مینماید سعی دارد از تجاوز و تعرض به " قانون " خودداری کند اگر چه خود مخالف آن قانون باشد.
و اینچنین تجربه مصر ثابت می کند که دگرگونی یک رژیم دشوار است مگر اینکه انقلابیون بر یک موضوع و یک موضع استوار و پایدار باشند و در عین حال نیروهای سیاسی برای تسلط بر روند انقلاب کوشش ننمایند . انقلابیون مجموعه ای از افرادی هستند که از اینجا وآنجا آمده اند و از ریزه کاریهای مسائل سیاسی آگاهی ندارند و نمی توانند درباره روشهای به اصطلاح دور زدن نظام وحکومت بیاندیشند . وبا توجه به طبیعت مردم ، بیشتر اوقات از نمادهای تشکیلات حزبی و گروه بندی پیروی نمی کنند درحالیکه همگی از احساس میهن پرستی و شرکت در انقلاب برخوردار می باشند. واگر بدینها عوامل ضد انقلاب را بیافزائیم که کوشش می کنند انقلابهای عربی را به شکست بکشانند ، خواهیم دید نیروهائی با نمادها و دیدگاههای و اولویتهای گوناگون در صحنه حضور دارند . در عین حال نشانه های منفی بسیار روشنی وجود دارد که تمامی کسانیکه با جان و دل در راه این انقلاب گام برداشتند و هرگونه نشان از وابستگی سیاسی و دینی ومذهبی را در درون خود پنهان کردند و در راه پیروزی انقلاب گام برداشتند از آن آگاهی دارند . از جمله این نشانه های منفی که نیروهای انقلابی می بایست در برابر آن موضعگیری روشن وقاطعی اتخاذ می کردند ، دخالت نظامی مستقیم عربستان در بحرین است ، هر چه که علت ادعایی این دخالت بوده باشد . این سکوت نیروهای ضد انقلاب را تشویق کرد با دخالتهای مستقیم خود از پیروزی انقلابهای عربی جلوگیری کنند .
دوم : همسویی با ضد انقلاب و تقویت این اندیشه نزد بعضی از جنبشهای سیاسی مبنی بر اینکه تغییر وتحول بدون موافقت واشنگتن ولندن وعربستان و دیگران امکان پذیر نمی باشد . این طرز فکر کافیست تا تمامی جنبشهای سیاسی انقلابی را از کار بیاندازد و در ضمن بسیاری را بسوی انتظارهای منفی بکشاند که هواداران این طرز فکر از همکاری با هرگونه طرح آزادیخواهانه وانقلابی خودداری خواهند کرد .
سوم : پاسخگوئی مثبت ( حتى با سکوت ) به ضد انقلاب فرصت خواهد داد بخصوص هنگامیکه با بهانه جوئی های طایفه گرائی روبرو میشوند که البته رهبریها گاهی بر اثر اعلام دیدگاههای سیاسی ، با دست اندازهای دینی وفقهی ویا ایدئولوژیکی روبرو میشوند .
پاسخگوئی مثبت به برنامه طایفه گرائی یکی از بزرگترین روشهای عملکرد ضد انقلابیون بشمار می آید . با وجود آنکه شایعه های بسیاری درباره اختلافات مذهبی عنوان می گردد اما واقعیت چیز دیگری را منعکس می سازد . همه همانند یک خانواده با یکدیگر همزیستی دارند اگر چه دین ومذهب آنان گوناگون است . طایفه گرائی یکی از سلاحهای قدرتمند ضد انقلاب است واگر اجازه داده شود از آن بهره بگیرد قدرتمندترین اسلحه علیه انقلابیون خواهد بود . انقلاب بحرین بعنوان مثال ازآغاز یک انقلاب ملی بود و آزادگان جان خود را در این راه نثار کردند چه شیعه باشند وچه سنی . استاد " ابراهیم شریف " ، لیبرال سنی همراه فعالان شیعه در زندانهای بحرین شکنجه می گردد . همچنین است " محمد البوسلافه " که اخیراً یکبار دیگر بازداشت گردید چون از انقلاب وانقلابیون طرفداری کرده بود. همچنین خانم دکتر " نهاد شیراوی " بعلت موضعگیری ملی گرایانه خود در طرفداری از پزشکان ، بهای سنگینی را پرداخت کرد . با اینهمه کوشش و ادعاهای بسیاری بعمل می آید تا انقلابیون بحرین را دچار تفرقه و اختلاف سازد . سلاحهای ضد انقلاب بسیار هستند وگوناگون چون بدور از اخلاق و وجدان بکار گرفته میشوند . دیکتاتور اهمیتی به نتیجه اقدامات و موضع گیریها و روشهای سرکوب خود نمی دهد اگر چه به از هم پاشیدگی ملت بیانجامد. ضد انقلاب می داند که تحولات سیاسی در منطقه عربی به محاصره رژیم صهیونیستی خواهد انجامید والبته شاید به از هم پاشیدگی آن . بهمین علت اسرائیل بصورت شریک فعالی میان نیروهای ضد انقلابی در آمده است تا از پیروزی هریک از انقلابهای عربی جلوگیری کند وبه فروپاشی احساسات نسل جوانان عرب کمک کند . کمبود احساسات بیداری در میان نخبگان و خاموشی آنان در برابر نقش ضد انقلاب وگاهی پایبندی به گفتگو با ضد انقلاب بر اساس این اندیشه اشتباه که چنین اقدامی در حقیقت یک گام بسوی تحول دمکراتیک بشمار می آید ، بصورت یکی از عوامل سرکوب واز بین بردن انقلابها درآمده است . بسیار مسخره آمیز است که گمان کنیم دشمنان انقلاب در هرگونه تغییر وتحولی و یا در حقیقت در کوششهای انقلابی شرکت خواهند کرد ، ویا اینکه گمان کنیم که رژیمهای دیکتاتوری برای دستیابی به دمکراسی کمک ویاری خواهند نمود ویا اینکه هم پیمانان " اسرائیل " اجازه خواهند داد رژیمهایی در کشورهای عربی روی کار آیند که از شناسائی رژیم صهیونیستی روی بگردانند و در آزادسازی فلسطین شرکت کنند . اما انقلابیون واقعی بسیار قوی تر از این هستند و در برابر کوششهای انحرافی فکری وایدئولوژیکی و روانی وفریبکاریها ، مصونیت دارند . جوانان انقلابی وارد صحنه سیاست نشده اند وبرای همین ، همچنان انقلابی مانده اند وبدور از منافع مالی با رژیمهای موجود اقدام می کنند تا آنجا که بسیاری ازآنان به گونه ای متضرر شده اند از قبیل زندانی شدن وشکنجه و کشیدن درد گرسنگی . بهمین دلیل است که نسل جوان که به فرهنگ همزیستی با زور مندان خو نگرفته است با سر دادن شعار " ملت خواستار سرنگونی رژیم است " براه افتاد . این شعار معانی بسیار را در خود جای داده است ونشان دهنده تمایل به آزادی و آمادگی برای نبرد برای دستیابی به آنست . این حالت به یک کشور وملت محدود نمی گردد واکنون می بینیم تمامی کشورهای عربی آماده انقلاب وتغییر وتحول هستند بخصوص پس از ناکامی اصلاحات سیاسی واقعی . حتى در کویت که در میان کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس پنجاه سال است که انتخابات در آن برگزار می گردد ، هم اکنون زمینه های تغییر وتحول در آن پدید آمده است که در ماههای اخیر شدت یافت و بیش از نیمی از اعضای پارلمان آن استعفا دادند واین کشور را با بحران قانون اساسی روبرو کردند بطوریکه این کشور را در مسیر انقلاب قرار می دهد و زمینه گسترش تنش سیاسی وامنیتی را در این منطقه که برای جهانیان از اهمیت فراوانی برخوردار است ، بیشتر می کند . اقتصاد غرب به نفت این منطقه نیاز فراوانی دارد . اگر تنش با ایران بعلت برنامه هسته ای آن ، نگرانی ها را درباره بستن تنگه هرمز بیشتر کرده است ، در واقع خطر ادامه حکمرانی رژیمهای خودکامه برای منافع غرب کمتر ازبستن تنگه هرمز نیست . دولت امارات أخیرا خط لوله ای را برای انتقال نفت به بندر " فجیره " در کرانه دریای عرب احداث کرد تا اگر ایران مورد حمله غربی ها قرار گرفت و این تنگه دچار تنش گردید بتواند نفت خود را ازآنجا صادر نماید. اما این خط لوله مانع از بروز تنش در بازارهای نفتی در صورت حمله امریکا ویا " اسرائیل " به جمهوری اسلامی ایران نگردید.
بهار عربی به یک چند راهی پیچیده رسیده است که یا باید بسوی انقلاب گسترده گام بردارد همچنانکه این انقلاب از یکسال ونیم پیش آغاز گردید ویا اینکه از نمادهایی که ضد انقلاب بر سر این چند راهی قرار داده است پیروی کند که هدف آن بازگردادن روند انقلاب به نقطه آغازین و اوضاع به حالت اولیه است و گوئی بهار عربی یک رؤیای نگران کننده برای رژیمهای ستمگر بود وبس .
مصر بار دیگر بصورت دروازه تغییر وتحول در جهان عرب در آمده است . اگر اجازه داده شود که یک کودتای نظامی علیه حکومت غیر نظامی که بر پایه خواست مردم روی کار آمده است ، صورت بگیرد وبکار خود ادامه دهد ، این وضعیت بمنزله پایان روند تغییر وتحول خواهد بود . اما اگر مردم مصر ایستادگی وپایداری نمایند ، باردیگر نشان خواهند داد که می توانند علیه ضد انقلاب پیروز شوند و شورای نظامی را از نتایج کودتای خود بر خواست مردم محروم سازند. مصر امروزه وپس از منحل کردن پارلمان خود از سوی شورای نظامی ، بدور از چهارچوب قانون اساسی بسر میبرد و در انتظار یک قانون اساسی است که بوسیله نظامیان تهیه گردد وهمچنانکه خودشان می خواهند وانتخابات بر اساس آن برگزار شود که امتیازها وصلاحیت های فراوانی به آنان دهد . اگر اخوان المسلمین در آغاز تحرک خود برای همسوئی با انقلابی که یکسال ونیم پیش آغاز گردید ، تردید داشتند اکنون بهای آنرا پس از انحلال پارلمان می پردازند ، چون اکثریت در آن از آن آنها بود. حال که کودتا صورت گرفته ، سکوت دربرابر آن یک عملکرد واقعگرایانه نمی باشد چون خون شهدا را پایمال خواهد نمود و اوضاع کشور را چند دهه به عقب بازخواهد گرداند. اکنون باید مردم بیدار شوند و در برابر نظامیان ایستادگی کنند و شورای نظامی را وادار کنند که وظایف خود را در دفاع از کشور وبرقراری امنیت انجام دهد و از هرگونه دخالت در مسائل سیاسی دوری جوید . اکنون باید انقلاب مصر تجدید گردد تا ضامن آزادی انسانها وحقوق آنها شود . بی تردید انتخاب محمد مرسی در مقام ریاست جمهوری به عنوان نخستین رئیس جمهور عرب که بطور آزاد انتخاب گردید ، یک تحول مثبت وبی سابقه بشمار می آید، اما این رئیس جمهور جدید همچنان دست بسته و بال وپر شکسته خواهد بود اگر به نظامیان اجازه دهد همچنان از امتیازهایی برخوردار باشند که خودشان به خودشان داده اند بخصوص پس از بازگشائی پارلمان و نظارت بر تهیه و تنظیم قانون اساسی جدید. اخوان المسلمین در برابر یک دو راهی قرار دارند: یا باید روحیه انقلابی را بطور فوری تجدید کنند و در برابر اقدامات ارتش ایستادگی نمایند وآنرا به پادگانها بازگردانند . و یا اینکه جایگاه سیاسی و اخلاقی خود را از دست بدهند و متهم به همسوئی ومشارکت در سرکوب انقلاب گردند . دمکراسی با حکومت نظامیان سازگاری ندارد واین با تجربه ایران در سال 1952 و ترکیه در 1980 و الجزایر در 1992 ثابت گردید. اکنون چه کسی می خواهد این آزموده را باردیگر بیازماید ؟
سعید الشهابی فعال سیاسی بحرینی است که این یادداشت را برای خبرآنلاین ارسال کرده است
ترجمه: محمد ماجد نجار
4949
نظر شما