مارسل کارنه که 18 اوت سالروز تولد اوست، یکی از پایه گذاران اصلی رئالیسم شاعرانه است که در کنار ژاک فدر، ژان ویگو، ژان رنوار و ژولین دوویویه چند تا از مهمترین فیلمهای این سبک را ساخته است. اهمیت این فیلمها تا آنجاست که بسیاری از آثار نئورئالیستی دهه 40، سینمای هنری اروپای دهه 50 و 60 و نوآرهای آمریکایی دهه 40 تحت تاثیر آنها هستند.
رئالیسم شاعرانه جنبشی در سینمای فرانسه است که در اوایل دهه 30 آغاز شد. البته دیوید بردول اعتقاد دارد که این جریان جنبش متحدی مانند امپرسیونیسم فرانسه و یا مونتاژ شوروی نبود، بلکه بیشتر یک گرایش کلی بود و نخستین بار ژرژ سادول این اصطلاح را درباره فیلمهای کارنه به کار برد.
درواقع تعارضات اجتماعی و سیاسی حاصل از رکود اقتصاد جهانی، سینما را در ارتباط نزدیکتری با واقعیتها قرار داد و فیلمسازان گرایش بدبینانهای نسبت به واقعیتها همراه با انتقاد شدید اجتماعی پیدا کردند.
کارنه که در تعدادی از مهمترین فیلمهای ژاک فدر دستیاری او را برعهده داشت و خودش را به شدت مدیون او میدانست، مجال ساختن نخستین فیلمش را زمانی یافت که فدر فیلمی را که قرار بود خودش بسازد، به او سپرد و این فیلم سرآغاز همکاری جادویی کارنه با ژاک پره ور شاعر معروف سوررئالیستی شد که تا مدتهای طولانی ادامه یافت و منجر به ساخت چند فیلم مهم و ماندگار کارنه شد.
شاهکارهایی چون «بندر مهآلود»، «روز برمیآید» و «بچههای بهشت» نه تنها از لحاظ هنری از مهمترین آثار تاریخ سینمای فرانسه است، بلکه نمایشگر دوران پر تب و تاب تاریخ فرانسه مثل اشغال، جنبش جبهه ملی و آزادی آن نیز هست. لحن سرد و غمبار، پایانهای جبرگرایانه و تقدیرگرایی رمانتیسم جاری در فیلمهای کارنه، نگاه ناامید، تلخ و پوچگرای جامعه آن دوران را نشان میدهد.
چنان که بسیاری از آثار وی پس از اشغال فرانسه اجازه نمایش نیافت و در کنار آثار ژان کوکتو و مارسل پروست به دلیل ترویج ناامیدی و سرعت بخشیدن به شکست فرانسه مورد سرزنش قرار گرفت. با این وجود هنوز پس از سالها از محبوبیت این فیلمها کاسته نشده و همچنان در فهرست فیلمهای کلاسیک تاریخ سینما جای خود را حفظ کرده است.
فیلمهای کارنه نیز مانند بقیه آثار رئالیسم شاعرانه معمولا درباره افراد برخاسته از طبقه کارگر و فرودستی است که در حاشیه جامعه زندگی میکنند. قهرمانان این نوع فیلمها انسانهایی سرخورده و طرد شده از اجتماع هستند که در دل زندگی پر از یاس و حرمان خود برای لحظات کوتاه و گذرایی با عشقی پر شور و رمانتیک مواجه میشوند و به امید آن راه فرار و نجات میجویند، اما درنهایت در راه همان عشق جان خود را از دست میدهند و همواره در فرار به سوی زندگی بهتر ناکام میمانند.
کارنه به کمک فیلمبرداری تیره و تار، خیابانهای خالی و بارانخورده و سایهروشنهای دلمرده چنان فضای دلگیر، حسرتآمیز و شاعرانهای را به فیلمهایش میبخشد که به خوبی میتواند مضمون محال بودن خوشبختی و عشقهای نافرجام و شکست و تباهی قهرمان ناکام را به ما القا کند.
مثلث جاودانه یک زن، یک مرد و سرنوشت که از مولفههای خاص ژاک پرهور است، با تلخ اندیشی و بدبینی ذاتی کارنه از عشق نه فرشتهای برای نجات و امید که بهانهای برای تعجیل در مرگی که انتظار قهرمان را میکشد، میسازد.
صحنه آرایی الکساندر ترونر که تقریبا طراح دائمی کارنه بود، در فضاهای داخلی و بسته حس خفقان، درماندگی و اسارت قهرمان در میان مردم بیرحم و خشنی را شدت میبخشد که حتی از عشق هم زنجیری برای زندانی کردن دیگران میسازند.
موسیقی آرام و لطیف اما تهدیدکننده و کابوس وار موریس ژوبر که موسیقی برخی از بهترین آثار کارنه را ساخته، نیز همچون صدای شوم و مرگبار ناقوسی است که پایان تراژیک سرنوشت قهرمان را پیشگویی میکند.
کارنه در دل روایت عاشقانهاش از زوج ناکامی که هرگز نمیتوانند به رویای خوشبختیشان دست بیابند، ترسها، حسرتها، امیدها و دلشورههای مردم فرانسه آن دوره را ارائه میدهد. شاید به همین دلیل است که هیچ یک از فیلمهای پس از جنگ کارنه مثل «ملاقاتکنندگان شب» یا «دروازههای شب» با بهترین آثار اولیه او برابری نمیکند.
شاید بتوان دلیل افول کارنه در سالهای پایانی عمرش را در این دانست که در دوران جدید پس از جنگ و با رواج نئورئالیسم دیگر مجالی برای دیدگاه تلخ اندیش، بدبینانه و پوچگرای کارنه نبود و او را واداشت تا به سراغ مضامینی برود که با آنها ارتباط عمیقی نداشت و از کمترین قرابت و تناسب با آثار درخشانش برخوردار بود.
هرچند تاثیر همان چند فیلم درخشانش چنان بود که اسم او را در کنار فیلمسازان بزرگ سینمای فرانسه قرار داد و جایگاهش در تاریخ سینما را تثبیت کرد.
5858
نظر شما