زهرا تالانی:مردم ساکن اطراف هریس تا ورزقان این روزها به جای خواب در رختخواب راحت، درون چادرهای رنگ و وارنگ، در خیابانها خوابیده اند، ترس و نگرانی در چشمهای کوچک و بزرگ وجود دارد.همه منتظر هستند تا دست کمکی به سمتشان دراز شود و آنها را به روزهای خوش گذشته ببرد. ما یک گروه پنج نفره هستیم که برای کمک رسانی به اهالی روستا های زلزله زده قصد سفر کرده ایم.ما می خواهیم همانطور که خیرین دلشان می خواست کمکها را به دست خود اهالی برسانیم و دلشان را شاد کنیم.
هریس،9:45 دقیقه صبح جمعه
اینجا، هریس است، خاک پاک ایران. یک هفته از زلزله ای که اینجا وروستاهای اطراف را با خاک یکسان کرده است می گذرد،صبح است و هنوز مردم از چادرهای سفید هلال احمر بیرون نیامده اند و شهر ساکت است.
تنها یک مرد است که دستانش را به پشتش زده و غرق در رویاهایش در میدان اصلی قدم می زند،از او می پرسیم"کجا بیشتر آسیب دیده؟مردم کجا بیشتر نیاز به کمک دارند؟"وقتی به زبان خودش ،آذری با او صجبت می کنیم قوت قلبی می گیرد و آدرس روستاههای را می دهد که نیاز به کمک دارند.او از روی نقشه به ما نشان می دهد که باید به روستای جیغه برویم.جایی که صددرصد تخریب شده است.
روستای جیغه؛ما خانه می خواهیم
روستای جیغه حدود 500 نفر ساکن داشته که هفت نفرشان را در زلزله از دست داده است.اینجا مردم در کوهها چادر شده اند و زندگی می کنند.اهالی با دیدن ماشین می آیند.ازاوضاع آنجا می پرسم.تقریبا از شرایط فعلیشان راضی هستند اما نگران سرما و روزهای آینده هستند."علی معلمی"یکی از ساکنان این روستا می گوید:"بعد از یک هفته با کمک هلال احمر و مردم اوضاع بد نیست،اما روستای ما صددرصد تخریب شده وشروع سرما و نداشتن سرپناه،بیشتر ما را ناراحت می کند.ما الان به کمک کسانی نیاز داریم که بتوانند برای ما ساختمان بسازد."
چایکندی،سرمای استخوان سوز
از روستاهای زیادی عبور می کنیم و هر کدام از اهالی آدرس روستای دیگری را به ما دهند که بیشتر نیاز به کمک دارند.همه جا خراب شده و مردم سرگردان هستند.بچه ها در میان چادرها می دوند و پدر و مادرها نگران از فردای آنها. یکی از روستاهای ویران شده در مسیر تبریز به ورزقان، «چایکندی» است که حدود ساعت 12 صبح به آنجا می رسیم.آنها از سرما می گویند و اینکه گرچه درنیمه تابستان هستیم، اما شبهای اینجا پاییزی است.بچه ها پابرهنه هستندو لباس مناسب ندارند. اهالی چایکندی دیگر نیازی به کنسرو و مواد بهداشتی ندارند،آنها لباس و کفش می خواهند چون همانطور که" مریم داغستانی"برای من می گوید گاهی حتی از اوایل مهر، بارش برف آغاز می شود .از "شالی"،"باجه باج"هیق"می گذریم.همه جا خراب شده و مردم آواره کوه و دشت شده اند. همه اهالی روستاهای منطقه ترس از سرما و نداشتن سرپناه دارند.
بیشتر خانه های ویران شده در روستاهای آذربایجان شرقی خانه های خشتی و گلی هستند.روستای چراغلو از توابع ورزقان یکی از روستاهایی است که تقریبا با خاک یکسان شده و در آن 9 نفر زیر آوار جان باخته اند. وقتی از "حسن شاملو" می پرسم چرا خانه ات را اینطور ساخته ای، اشکانش را پاک می کند و با فارسی دست و پا شکسته می گوید:"با کدوم پول قسطهای سنگین وام رو می دادم".الان هم اهالی نگران هستند پولی که برای بازسازی خانه هایشان داده می شود تنها برای ساخت همین خانه های گلی کافی باشد.
همه فقط چادر دارند
گویا هلال احمر بعد از دور روز از گذشت زلزله به همه چادر داده و مجروحان را به بیمارستان فرستاده و بعد از آن دیگر به این روستاهها سر نزده است. روستای هیق جاده خاکی دارد و کمتر کسی می تواند به اینجا بیاید.همه جا خراب شده است .هنوز آوار برداری به طور کامل انجام نشده و مردم امکانات بهداشتی ندارند."ابراهیم خلج"که در این روستا ساکن است می گوید:"تمام این کمکهایی که می بینید را مردم به ما کردند."
روستایی با 26 کشته
روستای کیوج یکی از چندین روستایی است که از سرزندگی مردمش، تنها تلی خاک باقی مانده است. گفته میشود جزو روستاهایی است که بیشترین کشته را داده است.4 کودک و باقی بیشتر زنان خانه دار بودند.اهالی مشکی پوشیده اند و کسی حوصله و رمق حرف زدن ندارد.فقط گه گاهی با وردو غریبه ای از چادرهایشان بیرون می آیند .
در مسیر ما روستاهای کوچک و زیادی هستند و همه همدیگر را میشناسند، یک حضور و غیاب کوتاه نشان میدهد چه کسانی مفقود هستند و زیر آوار ماندهاند به همین دلیل بعد از زلزله کار خارج کردن زندهها از زیر آوار به سرعت انجام شده و تقریباً همه اجساد خارج شدهاند، اما هنوز هم در برخی روستاها شدت آوار به قدری است که لاشه حیوانات در زیر آواره مانده.
"ابراهیم کتولی"در تبریز زندگی می کند اما وقتی شنید که زلزله آمده برای دیدن پد و مادر و خانواده اش به روستا آمده است.او می گوید:"مشکل این است که مردم فارسی نمی توانند صحیبت کنند و برای همین با مسئولان و کسانی که از هلال احمر و مراکز بهداشت می آیند نمی توانند ارتباط بگیرند.آنها اسکان می خواهند و نمی دانند چطور این موضوع را مطرح کنند."در همین زمان پیرمردی کنار ما ایستاده و به دقت به حرفهای ما گوش می دهد.از او می پرسم فهمیدی درباره چه صحبت می کنیم؟با نگرانی گفت:"اسکان"من یاد این شعر شهریارافتادم که می گفت" ای که دور از دامن مهر تو نالد جان من/چون شکسته بال مرغی در هوای آشیان/ اختلاف لهجه، ملیت نزاید بهر کس/ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان."
گلایههای زلزلهزدگان
در بسیاری از روستاها مردم خود اقدام به آواربرداری و نجات زندهها از زیر آوار کردهاند، آنها بشدت از تعلل دستاندرکاران گلایه دارند. همچنین عدم رسیدگی غذایی در 12 ساعت اولیه بعد از وقوع زمینلرزه یکی دیگر از گلایههای تمام ناشدنی آنهاست. برخی از اهالی روستاها هم گله داشتند که امداد رسانان با دیدن مقامات و مسئولان کار توزیع چادر و اقلام خوراکی را شروع کرده اند.آنها می گوسند یک ماه دیگر به سراغ ما بیایید و حال ما را بپرسید،وقتی که کمکها تمام و سرما شروع شده است.
نگرانی از عاقبت کار
اهالی روستاها از عاقبت کار خانههایشان نگران بودند. آنها در گفتوگو با خبرنگار خبرآنلاین،در حالی که خانههای مخروبه خود و لوازم خانگی زیر آوار مانده را نشان میدادند از عاقبت کار اظهار نگرانی میکردند. آنها میپرسیدند هزینه ساخت این خانهها را چه کسی تأمین خواهد کرد و چه مدت طول میکشد تا روستایشان به حالت عادی برگردد.
*شهریار، دیوان - ج 1
45223
نظر شما