«بیخداحافظی» یک ملودرام موزیکال با محوریت یک خواننده محبوب حال حاضر پاپ است که با گذر از فیلتر نویسنده و کارگردان تبدیل شده به فیلمی مستقل که به شکل متعارفِ ملودرامهایِ موزیکالِ سهلالوصول، دغدغه گیشه ندارد.
احمد امینی این فیلم را به عنوان پنجمین اثر پس از «سایههای هجوم»، «غریبانه»، «چتری برای دو نفر» و «این زن حرف نمیزند» در کارنامه خود ثبت کرده است. سابقه قلم زدن و نقدنویسی او و سبک و سلیقهای که از این چهار فیلم در ذهن مخاطب شکل گرفته در نگاه اول نمیتواند رابطه امینی را با فیلمی درباره رضا صادقی بهروشنی ترسیم کند.
بخصوص که فیلمهای موزیکال با محوریت خوانندگان محبوب سابقه روشن و قابل دفاعی در سینمای ایران ندارند. مثل «پر پرواز» که شادمهر عقیلی در آن به عنوان خوانندهای حضور داشت که پلکان شهرت را در تقاطع مثلث عشقی طی میکرد و البته با نام حقیقیاش در فیلم حضور نداشت.
ماجرای «سنتوری» فرق میکند چون بهرام رادان در این فیلم به عنوان بازیگر نقش خواننده- نوازندهای را بازی میکرد که از اوج به حضیض میرسید بدون اینکه خودش وجهه موسیقایی داشته باشد. محسن چاووشی هم آن زمان چهره شناختهشدهای نبود هرچند با صدا و ترانههایش تأثیرگذاری و جذابیت فیلم را تشدید کرد.
ماجرای «بیخداحافظی» از چند جهت منحصر به فرد است و به نظر می آید همین ویژگیها کار را برای نویسنده و کارگردانش سختتر کرده است. اول اینکه رضا صادقی نه تنها به عنوان یک خواننده محبوب و زنده پاپ در نقش اصلی فیلم حضور دارد بلکه با نام واقعیاش نقشآفرینی میکند که این وجه میتواند بازخورد نقش و پیامدهای این حضور را در جامعه پیچیدهتر کند.
در کنار این ویژگیها باید سلیقه خاص نویسنده و کارگردان را نیز در نظر گفت که در همکاریهای قبلی خود به یک نگاه مشترک رسیدهاند. سعید شاهسواری و امینی پس از مجموعههای «اولین شب آرامش» و «بیگناهان» علاقهمندی خود به سینمای کلاسیک را در کنار دغدغهمندی نسبت به آدمهایی که در موقعیتهای عادی دچار بحران شدهاند، نشان دادهاند.
با این پیشزمینه رفتن به سراغ فرم روایی «همشهری کین» برای روایت قصه خوانندهای که به بنبست روحی رسیده، چندان دور از ذهن نیست. ساختاری که این امکان را به نویسنده و کارگردان میدهد تا بدون تمرکز بر حضور فیزیکی بازیگر نقش اصلی - که یک بازیگر حرفهای نیست- به نوعی تکههای پازل شخصیتی او را با کنکاش در گذشته پیدا کرده و در کنار هم بچینند.
البته این تمهید حذف قهرمان و تکیه بر نقلقولهای شخصیتهای پیرامونی برای نزدیک شدن به قهرمان، شیوهای است که احمد امینی در «این زن حرف نمیزند» هم تجربه کرده است. در آن فیلم هم زنی از جفای رفته بر او، مُهر سکوت بر لب زده و حرف نمیزد و مرور گذشته او این امکان را به وکیل و مخاطب میداد تا به چرایی قرار گرفتن او در موقعیت سکوت پی ببرند که طبعاً یک همراهی غیر مستقیم و عمیقتر است.
به این ترتیب این نویسنده و کارگردان با در نظر گرفتن شرایط موجود و قالب و الگویی که پیش از این تجربه شده دست به تجربهای زدند که مطمئناً اولین طراحی نیست که برای یک ملودرام موزیکال بالقوه به ذهن میآید.
چه بسا چنین طراحی جزو آخرین گزینهها برای روایت چنین قصهای باشد. قصهای که فرمول ساده و سهلالوصول آن ترسیم خطی مسیر رسیدن قهرمان گمنام به شهرت و درگیری بین عشقهای چندگانه و در نهایت چند آوازخوانی و کنسرت است!
«بیخداحافظی» این انتظار اولیه مخاطب را بیپاسخ میگذارد که با قصهای سهل و ساده و قابل پیشبینی با تکیه بر حضور یک ستاره پاپ و ترانهخوانیهای بیجهت و با جهت مواجه شود و در عوض مسیر سخت و ناهموار - برای یک ملودرام موزیکال - را انتخاب میکند که طبعا آزمون و خطای خاص خود را دارد.
فیلمی که میتواند در نگاه اول مخاطب چنین فیلمی را سرخورده کند اما چه بسا با برهم زدن پیشفرضهای او، بتواند با پیشنهاد الگویی جدید به تجربهای جدید بیانجامد.
فیلم هرچند به گونهای اجتنابناپذیر عنوان یک ملودرام موزیکال را یدک میکشد، اما تلاش کرده با حرکت به سمت تراژدی سمت و سویی جدید به قصه بدهد.
خط فرعی زندگی خبرنگاری که سوژه کاری را ابتدا از سر بیمیلی پذیرفته و به تدریج به آن علاقهمند شده و نهایتا تبدیل به دغدغهاش میشود، خط قصهای است که چه بسا با تمرکز بیشتر بر آن به جهت قرینهپردازی که با تراژدی زندگی قهرمان دارد میتوانست بخش میانی قصه را جذابتر کند.
بخصوص که در این خط قصه رابطه زوجی جوان و امروزی (نسیم و نوید) محور قرار گرفته که به نوعی بنبست رسیدهاند و به کما رفتن رضا صادقی میتواند هشداری باشد برای آینده پسر و روزه سکوتی که او اختیار کرده است.
در شخصیتپردازی هرچند به گونهای تخت کاراکتر رضا صادقی عاری از هر وجه تیره و حتی خاکستری شده و این میتواند به بازخورد حضور واقعی او در جامعه و حضورش با اسم واقعی در فیلم برگردد –که البته فارغ از الزامات پروژه همچنان جوابگوی ضعف درامپردازی نیست- تلاش شده این رنگامیزی و گوناگونی در شخصیتهای پیرامونی قهرمان وارد شود.
شخصیتهایی که همه به نوعی در مقابل موانع سر خم کرده و با شرایط همساز شدهاند و به همین دلیل است که در جهانِ فیلم، قهرمان تنها مانده و این تضادها به گونهای نمادین در به کما رفتن او خودنمایی میکند.
«بیخداحافظی» را میتوان بدون پیشفرض حضور یک خواننده پاپ تماشا کرد و از آن به عنوان تجربهای جدید یاد کرد که خواننده بودن قهرمان آن را رنگآمیزی کرده نه اینکه لزوما مهمترین ویژگی فیلم باشد.
الگویی که ذهن مخاطب را به جستجو وامیدارد تا در میان قطعات پازل شخصیتی قهرمان قصه، قطعهای را بیابد که میتواند به واقعیت زندگی خود او نزدیک باشد و همین کشف است که باعث میشود فیلم از یک ملودرام موزیکال تبدیل شود به تجربهای که می تواند گوشهای از زندگی امروز هر یک از ما باشد. ما که موقع بالا رفتن از پلههای شهرت، ترقی، رشد اقتصادی و ... خواسته و ناخواسته روی اصولی پا گذاشتهایم!
5858
نظر شما