حسین فرح بخش مدیر مؤسسه سینمایی پویافیلم که این روزها فیلم «آقای هفت رنگ» به تهیه‌کنندگی او روی پرده سینماهاست، در گفت‌و‌گو با «خبر» وضعیت کنونی سینمای ایران را تحلیل کرده است.

علی اناری: حسین فرح بخش همواره در سینمای ایران نامی تأثیرگذار و البته کمی تا قسمتی جنجالی بوده است. فرح بخش که به همراه یار دیرین خود عبدالله علیخانی مؤسسه سینمایی «پویافیلم» را مدیریت می‌کند این روزها به واسطه نامه 46 سینماگر مستقل و ابراز نگرانی‌شان از به محاق رفتن سینمای فرهنگی بار دیگر به میدان آمده تا به قول خود سره را از ناسره مشخص کند. مصاحبه او با یکی از خبرگزاری‌های رسمی کشور در این رابطه بهانه‌ای شد تا به سراغش رفته و به بررسی برخی از نکات مبهم این روزهای سینمای ایران بپردازیم. این مصاحبه نگاهی است به سینمای ایران از دریچه دید حسین فرح بخش.

نزدیک به سه هفته از اکران آخرین اثر تولیدی «پویا فیم» یعنی فیلم «آقای هفت‌رنگ» در سینما‌ها می‌گذرد. در این مدت استقبال مردم از فیلم چگونه بوده است؟
می‌توانم بگویم آن انتظاری که تا پیش از اکران «آقای هفت‌رنگ» برایمان متصور بود در این مدت برآورده نشد. در حال حاضر فروش متوسطی را در تهران پشت سر می‌گذاریم که البته آن هم دلایل خاص خودش را دارد. پخش چند سریال پرطرفدار از تلویزیون، شیوع بیماری آنفلوآنزا و همچنین افت قدرت اقتصادی مردم را می‌توان از جمله دلایل این استقبال نسبتاً کمرنگ عنوان کرد. البته این افت فروش درخصوص همه فیلم‌ها دیده می‌شود؛ به‌طور مثال فیلمی مثل «کتاب قانون» با این حجم از تبلیغات گسترده و البته رایگان آنچنان که باید و شاید در اکران موفق نبوده است گو اینکه این فیلم نیز همانند «آقای هفت‌رنگ» از پتانسیل خوبی برای جذب مخاطب برخوردار است.

«آقای هفت‌رنگ» بازسازی یکی از فیلم‌های پیش از انقلاب با عنوان «سازش» (1353) ساخته محمد متوسلانی است. چه شد که در این مقطع به سراغ بازسازی یک فیلم قدیمی رفتید؟
مشکل ما این است که همیشه اصل را رها کرده و به فرع می‌چسبیم. چند سال پیش هم که فیلم «تکیه بر باد» را ساختیم همه گفتند این بازسازی فیلم «پنجره» اثر مرحوم جلال مقدم است. اما آن روزها هیچ کس یادش نبود که «پنجره» هم بازسازی یک فیلم آمریکایی بود به نام «مکانی در آفتاب» (1951) ساخته جرج استیونس و تازه همان فیلم اصلی هم بر اساس اقتباسی از رمان «تراژدی آمریکایی» اثر تئودور درایزر مقابل دوربین رفته بود. درخصوص فیلم «سازش» هم این قضیه عینا صادق است. این فیلم هم یک اثر اوریژینال نیست و خود از روی فیلمی دیگر ساخته شده است. البته فیلم «سازش» به خودی خود یکی از فیلم‌های خوب و شاخص قبل از انقلاب است و معتقدیم فیلمی هم که ما ساختیم اثری آبرومند و قابل دفاع است.

این یک واقعیت است که اکثر آثار تولید شده در مؤسسه سینمایی «پویافیلم» دارای مشخصه‌ و المان‌های یکسان هستند. اگر بخواهیم از تعبیر ساده‌تری استفاده کنیم باید بگوییم فیلم‌های تولید شده در دفتر شما شناسنامه‌دار هستند. شناسنامه‌ای که نام حسین فرحبخش و عبدالله علیخانی را بر خود دارد. با این تعبیر موافقید؟
صد در صد. اگر کسی به معنای واقعی کلمه تهیه‌کننده باشد باید و باید امضایش پای فیلم دیده شود. «پویافیلم» یعنی فرحبخش و علیخانی. ما تکلیف‌مان با خودمان روشن است. مسئولیت‌های خود را داریم و تنها هدف‌مان هم جلب رضایت مردم است. همیشه برای مردم فیلم ساخته‌ایم و در تمام این سال‌ها بی‌اتکا به وام‌ها، سوبسید‌ها و رانت‌های جور واجور کار خود را پیش برده‌ایم. اگر تا امروز هم سرپا مانده‌ایم تنها و تنها به دلیل رضایت و توجه مردم نسبت به محصولات تولیدی‌مان بوده و بس.

کمی به گذشته برگردیم. پایه و اساس «پویافیلم» چگونه پی‌ریزی شد؟
من از سال 1361 با فیلم «ریشه در خون» کارم را به شکل جدی در سینما شروع کردم. در این فیلم هم تهیه‌کننده بودم و هم دستیار کارگردان. من از همان اوایل ورودم به سینما - شاید از سال 62 - با آقای علیخانی آشنا شدم. علیخانی آن زمان بیشتر در کار واردات فیلم‌های خارجی فعالیت می‌کرد و در حیطه کاری خودش جزو پرکارترین‌ها بود.

این البته مربوط به فعالیت‌های بعد از انقلاب ایشان است. تا پیش از انقلاب آقای علیخانی مدیر تولید و مدیر پخش تشکیلاتی به اسم «پارسا فیلم» بود و بعد از انقلاب هم اولین دفتر سینمایی خود با نام «پولیدور فیلم» را راه‌اندازی کرد. فعالیت این دفتر ادامه داشت تا زمانی که اولین تولید مشترک ما یعنی «تیغ آفتاب» پیش آمد. در زمان تولید این فیلم بود که «پویافیلم» از دل «پولیدور فیلم» متولد شد.

فعالیت‌های سینمایی آقای علیخانی تا پیش از پیروزی انقلاب را روشن کردید اما نگفتید در آن دوران خودتان چه نسبتی با سینما داشتید؟
من آن زمان سن و سالی نداشتم. زمان انقلاب من تنها 19 سالم بود. البته به سینما علاقه داشتم و تا زمان وقوع انقلاب چند فیلم هشت میلیمتری هم ساخته بودم. اما خب به سینما می‌رفتم و این شانس را داشتم تا فیلم‌های خوبی را روی پرده ببینم. فیلم‌های چون اسپارتاکوس، مشعل و کمان، گربه روی شیروانی داغ، نیش، خوب بد زشت، این گروه خشن و بسیاری فیلم‌های دیگر. درخصوص فیلم‌های ایرانی آن زمان هم سعی می‌کردم همه را - چه خوب و چه بد - روی پرده ببینم. البته میل و علاقه اصلی‌ام بیشتر به سمت سینمای کیمیایی و مرحوم حاتمی بود.

برگردیم به زمان حال آن هم با یک سؤال اساسی و البته بی‌رودربایستی. در بین اهالی سینما هستند کسانی که حسین فرحبخش را مافیای تولید و پخش و یکی از نمادهای حاکمیت زور و سرمایه در سینمای ایران می‌دانند. در برابر این اتهام چه دفاعی دارید؟
قبول، اما من این را چند جای دیگر هم گفته‌ام و اینجا بار دیگر تکرار می‌کنم. این دوستانی که چنین ادعاهایی دارند و از سوی دیگر خود را جزو جریان‌های فرهنگی سینما و جبهه حمایت و تولید فیلم‌های هنری می‌دانند، بیایند و زیر و بم زندگی خود را رو کنند. ما هم این کار را می‌کنیم. آن روز همه خواهیم دید که زور و سرمایه در اختیار چه کسانی است؛ دوستانی که پول بی‌زبان دولت را به اسم ساخت فیلم هنری گرفته‌اند و در جای دیگر به کار انداخته‌اند یا ما که هر کاری و هر خرجی می‌کنیم از جیب خودمان است.

قصد تعریف از خود را ندارم اما فرحبخش و علیخانی هر چه که تاکنون به دست آورده‌اند نتیجه زحمت و تلاش خودشان است. عبدالله علیخانی هر روز صبح ساعت هفت پشت میز دفترش نشسته است. مطمئن باشید هیچ کدام از این دوستان هنری‌کار، در این ساعت از رختخوابشان خارج نمی‌شوند.

این تعریف فیلم فرهنگی و فیلم غیرفرهنگی و دعواهای پیرامونش به نظر حسین فرحبخش از کجا سرچشمه می‌گیرد؟
من 27 سال تمام حرفی را تکرار می‌کردم که هیچ کس جرأت بیانش را نداشت اما امروز معاونت سینمایی وزیر ارشاد آقای جواد شمقدری دقیقاً در حال تکرار همان حرف است. آدمی به اسم دکتر هوشنگ کاووسی حدود 50 سال پیش واژه‌ای را در سینما باب کرد با عنوان «فیلمفارسی». این آدم در همان زمان جزو مبتذل‌‌سازهای سینما و یکی از اولین سانسورچی‌های وزارت فرهنگ و هنر آن دوران بود. آن زمان صاحبان فیلم‌هایی که اهل حق و حساب دادن نبودند باید ریسک کوبیده شدن داغ «فیلمفارسی» بر پیشانی فیلم‌هایشان را به جان می‌خریدند.

امروز خوشحالم که معاون وزیر استفاده از این واژگان را توهین به فرهنگ می‌داند. من هیچ‌گاه معنی فیلم فرهنگی و فیلم غیرفرهنگی را در دوران بعد از انقلاب درک نکردم. تا قبل از انقلاب، 80 درصد فیلم‌ها مبتذل و 20 درصد باقی مانده قابل تحمل بودند. به نظر من ما بعد از انقلاب به دلیل شرایط خاصی که بر فرهنگ کشور حاکم شد دیگر شاهد فیلم مبتذل نبودیم اما این دفعه تقسیم‌بندی درست‌تری شکل گرفت با عنوان فیلم بد و فیلم خوب.

شاید هم فیلم‌های بدمان از فیلم‌های خوب‌مان بیشتر باشد اما به همان فیلم بد هم نمی‌توان گفت غیرفرهنگی. بحث فیلم‌ خاص و عام را البته قبول دارم. یکسری از فیلم‌ها در دسته فیلم‌های خاص قرار می‌گیرند. از جمله بانوی اردیبهشت، بدوک، ماهی، دستفروش، رنگ خدا، مشق شب، بادکنک سفید و بسیاری دیگر از این دست فیلم‌ها. ساخته شدن این فیلم‌ها نه تنها اشکالی ندارد بلکه لازم هم هست اما از طرف دیگر کسی نباید پس از ساخت مدعی و طلبکار این باشد که دولت زمینه یک اکران مناسب را برای آنها فراهم کند. دولت یک‌بار هنگام ساخت این قبیل فیلم‌ها کمک خود را کرده و قضیه تمام شده است.

از فیلم‌های بد و خوب پس از پیروزی انقلاب گفتید. در کارنامه «پویافیلم» وضعیت فیلم‌های خوب و بد چگونه است؟
مطمئناً در کارنامه ما هم فیلم خوب و بد وجود دارد. حتی شاید فیلم‌های بدمان بیشتر هم باشد اما بدون شک ما از ابتدا قصدی مبنی بر ساخت فیلم بد نداشتیم. اگر امروز بخواهم از میان نزدیک به 50 فیلمی که ساخته‌ایم دست به انتخاب بزنم بیشتر از هفت یا هشت فیلم را جدا نکنم، آن هم در حالی که تقریباً تمام این فیلم‌ها مورد استقبال مردم قرار گرفته و فروش خوبی داشته‌اند.

بحث «سود در تولید» را چقدر در پشت پرده برخی از فیلم‌ها که اتفاقاً داعیه فرهنگی بودن دارند مؤثر می‌دانید؟
داستان این جریان کاملاً مشخص است. به‌طور مثال دوستان برای ساخت یک فیلم 700 میلیون تومان از یک نهاد - حالا به هر عنوان - دریافت می‌کنند. اتفاقی که می‌افتد این است که آقایان سر و ته فیلم را با 300 الی 400 میلیون تومان جمع کرده و بقیه پول را در جیب‌شان می‌گذارند. حالا از اینجا به بعد بازی اصلی شروع می‌شود چون تضمین این سود در اکران نشدن فیلم مورد نظر است. چرا؟ کاملاً مشخص است. با اکران فیلم همه چیز رو می‌شود اما اگر فیلم به نمایش درنیاید هم سود را به دست آورده‌اند و هم تا ابد زبان‌شان دراز است که فیلم‌ ما را اکران نکردید. آن نهاد سفارش‌دهنده هم بعد از یک مدت از صرافت می‌افتد و تمام.

درخصوص بحثی که به تازگی در رابطه با دستمزد بازیگران سینمای ایران به راه افتاده چه نظری دارید؟
خب جدیداً لیستی از این دستمزدها در مطبوعات منتشر شد که به نظر من از اساس دروغ است. در سینمای ایران شاید یک یا دو بازیگر باشند که در مواردی دستمزدهای نجومی دریافت کرده‌اند و تازه آن یکی دو مورد هم به دلیل ناآگاهی و نادانی تهیه‌کننده رخ داده است. به‌طور مثال همین حالا فیلمی روی اکران است که بازیگرانش دستمزدهای بالایی دریافت کرده‌اند. چرا؟ چون بازیگران درجه سه به بالا تا زمان ساخت این فیلم حاضر به کار با تهیه‌کننده آن نبودند.

این تهیه‌کننده هم مجبور شد برای جلب رضایت بازیگران درجه یک زیر بار پرداخت دستمزدهای سنگین برود. خب الان فیلم در حال اکران است و آن نتیجه‌ای را هم که آقای تهیه‌کننده انتظار داشت محقق نکرده است. موضوع این است که فیلم فاقد کیفیت با سوپراستارها کیفیتش بالا نمی‌رود. همان بازیگرها در فیلم‌های دیگر دستمزدهایی به مراتب پایین‌تر گرفتند چون می‌دانستند قرار نیست با بازی در آن فیلم‌ها حیثیت‌شان زیر سؤال برود.

بحث چندپارگی صنوف تهیه‌کنندگان و تشکیل نهادهای موازی چون شورای عالی و اتحادیه و. . . به کجا رسید؟
شورای عالی که مدت‌هاست انحلالش از سوی وزارت ارشاد و خانه سینما اعلام شده است. امروز در حدود 90 درصد تهیه‌کننده‌های حرفه‌ای و قابل بحث سینمای ایران در اتحادیه تهیه‌کنندگان سینمای ایران حضور دارند. 10 درصد باقی مانده‌اند و البته چند سیاهی لشکر هم داریم که نهادهایی را با اسم‌های مختلف برای خودشان ساخته‌اند. همه تلاش ما برای جذب آن 10 درصد است تا انشاءالله این چند پارگی مرتفع شود.

درباره نامه‌ای که جدیداً با 46 امضا برای دفاع از سینما و سینماگران مستقل منتشر شد چه نظری دارید؟
من می‌گویم بیاییم نام امضا‌کنندگان این نامه را با هم مرور کنیم. واقعاً نمی‌فهمم نام‌هایی چون بیضایی، تقوایی، مهرجویی، کیمیایی، درویش و امثالهم چگونه در این لیست و کنار برخی دیگر از نام‌ها قرار گرفته‌اند. سازنده فیلم «پسران آجری» چه جایگاهی می‌تواند در کنار کسی مثل بیضایی داشته باشد؟ سازنده فیلم‌هایی چون «ملاقات با طوطی»، «هشت‌پا» و «تیغ‌زن» چه سنخیتی با تقوایی دارد؟ کارگردان «سه زن» و «زندان زنان» چه قرابتی با مهرجویی دارد؟ این را به صراحت می‌گویم، برخی از کسانی که این نامه را امضا کرده‌اند نمی‌دانند فرهنگ، خوردنی است یا پوشیدنی. حتی بعید نیست موقع نوشتن آن را با «ح» بنویسند. من با بعضی از کسانی که نامه را امضا کرده‌اند در این مدت تماس داشتم.

همه‌شان می‌گفتند برای گرفتن امضا گول‌شان زده‌اند. چطور؟ آن آقایی که مسئول جمع‌آوری امضاها بوده به این دوستان گفته قرار است به فیلم‌های به قول خودشان مستقل و فرهنگی روزی فقط یک سئانس نمایش تعلق بگیرد. من می‌گویم کسی که یک میلیارد تومان از یک نهاد دولتی پول گرفته و فیلم ساخته، حالا که فیلمش دچار ممیزی شده نیاید 50 نفر دیگر را ابزار فشار بر دولت کند. دیگر اینکه به غیر چند نفری که نام‌شان را بردم اکثر نام‌های حاضر در این لیست همیشه خدا فیلم‌هایشان را با پول دولت ساخته‌اند. حالا این وسط یکی به من بگوید این دوستان مثلاً مستقل، از چه چیزی مستقل هستند.

درخصوص تغییر و تحولات به وجود آمده در رأس تیم فرهنگی دولت دهم چه نظری دارید؟
ببینید، من با این دوستان سنخیت فکری ندارم اما احساسم این است که تیم جدید می‌خواهد کار کند. این افراد تا اینجای کار با صداقت جلو آمده‌اند و این درست برعکس زمانی است که آقای صفار هرندی در رأس کار بود. زمانی آقای صفار روزی ایشان در مصاحبه‌ای گفتند در دولت قبلی دو روزه پروانه ساخت صادر می‌شد اما ما امروز سه ماه طول می‌کشد تا برای سینماگران برجسته پروانه ساخت صادر کنیم.

منظورشان این بود که ما مو را از ماست می‌کشیم. درست یک سال بعد آمدند گفتند در دولت قبلی سینماگرها را دو ماه برای پروانه ساخت معطل می‌کردند اما ما امروز دو هفته‌ای پروانه ساخت صادر می‌کنیم. اما حقیقت چه بود؟ در چهار سال وزارت آقای صفار هرندی کسی نتوانست زودتر از شش ماه برای ساخت فیلم پروانه ساخت بگیرد.

امروز در ارشاد و معاونت سینمایی ما شاهد برخوردهای انسانی با هنرمندان هستیم. نگاه آقای صفار به هنرمندان دقیقاً برابر و مانند نگاه یک خان به رعیت‌های خودش بود. خب ما امروز شاهد این نوع نگاه نیستیم و من در کل به آینده سینما با وجود این افراد خوشبین هستم.

کد خبر 24010

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار