بخش قابل ملاحظهای از سیاست پولی در دنیا قاعدهمند است. اصلاً بحث قاعده در مقابل استصواب بحث مهمی است. در سیاست پولی غیر از زمانهای بحران، عمدتاً سیاست پولی قاعدهمند و پیشبینیپذیر است. سیاست قاعدهمند در کنار قابل پیشبینی بودن باعث یک نوع گفتمان با جامعه میشود و منجر به شفاف شدن امور میشود .بنابراین میشود دلیل هر رفتاری را پرسید و نمیتوان بر اساس تشخیص فردی عمل کرد. به همین دلیل است که در ادبیات بانک مرکزی، بحث communication و ارتباط خیلی مهم است. این دیگر بحث روابط عمومی یک دستگاه نیست که کار نشریات را انجام دهد بلکه باید مدیریت انتظارات عمومی را در اولویت قرار دهد. بنابراین یک نکته این است که سیاست پولی ما به مقدار زیادی استصوابی است؛ در حالی که سیاست پولی در همه دنیا قاعدهمند است جز در مواقع بحران که آن بحران هم قاعده خود را دارد نه اینکه بیقاعده باشد.
در بحران بر اساس نوع آن یک برنامه به برنامه دیگر تغییر پیدا میکند. بنابراین وقتی سیاست پولی قاعدهمند نیست تواتر تصمیمات زیاد است و تصمیمات پیشبینیپذیر نیست. بر حسب ورودی، اصلاً نمیتوان خروجی را پیشبینی کرد؛ ضمن اینکه مداخله هم خیلی زیاد میشود. نکته دیگر در شکلگیری چنین ذهنیتی جایگاه بانک مرکزی نسبت به سایر بانکهاست. بانک مرکزی عالیترین مصداق حاکمیت است در حالی که بانکداری عالیترین مصداق کسب و کار است. بین این دو باید یک خط باشد تا با هم یکی نشود و تداخل نداشته باشد. یعنی اصلاً بانکداری وارد مباحث حاکمیتی نشود و بانک مرکزی به بحث کسب و کار بانکها ورود نکند. بنابراین سیاست پولی تنظیم یک نرخ است و بیش از این نیست. نرخی که به صورت ماهانه میزان آن تعیین میشود و بانکها رفتار خود را بر این اساس تنظیم میکنند. در اکثر بانکهای مرکزی دنیا، کمیته سیاستهای پولی ماهی یک بار تشکیل جلسه میدهد و تا به نتیجه نرسند، جلسه تمام نمیشود. بعد از جلسه هم فوراً رئیس کل بانک مرکزی اعلام میکند که ما تصمیم گرفتیم بر اساس چه ترتیباتی نرخ را بالا ببریم یا پایین بیاوریم.
این نرخ شبانه تسهیلات بانک مرکزی به بانکهاست. در واقع نرخ منابعی است که بانک مرکزی در اختیار بانکها قرار میدهد و با نرخ سود تسهیلات در ایران تفاوت دارد. در ایران برای تمام نرخ سود سپردههای یک ساله، دوساله، سهساله، چهارساله، پنجساله، نرخ تسهیلات، عقود مشارکتی، عقود مبادلهای تصمیمگیری میشود. در حالی که یک تصمیم کفایت میکند به شرطی که بقیه بتوانند خود را با این تصمیم وفق بدهند. نکته بعدی در بحث توجه نکردن به تعریف بانک است. تلقی موجود از بانک این است که بانک یک نهاد اجتماعی است. در حالی که بانک اصلاً نقش اجتماعی ندارد. برخی بانکها که خیلی بزرگ هستند در کنار خیلی کارهایی که انجام میدهند، ممکن است یک کار اجتماعی هم انجام دهند؛ مثلاً در احداث یک مدرسه هم کمک کنند. اما به هیچ وجه این نباید کسب و کار اصلی بانک باشد. در ایران فعالیت اصلی یک بانک را خوب تعریف نکردیم و بانک را یک نهاد اجتماعی دیدیم.
ریشه این کار ملی کردن بانکهای ایران در سالهای اولیه انقلاب بود. وقتی بانکها ملی شد، تصور بر این بود که منابع بانکها هم ملی است، در حالی که مدیریت بانکها به دلیل اقتضای انقلاب ملی شد. هیچ جا سهامدار نقش سپردهگذار را ایفا نمیکند، این نکات موجبشده که سیاست پولی خود مشکلساز شود و مداخله در آن بالا برود. در چنین سیاست پولی، نظارت آن هم سیاست پلیسی میشود اینها مکمل همدیگر هستند و همدیگر را پوشش میدهند. بنابراین اگر مشکل سیاستگذاری پولی حل شود میتوان دیدگاه را هم درست کرد.
*رئیس پژوهشکده پولی و بانکی
3939
نظر شما