...اژی‌ها و یاتوک‌ها دشت‌ها را زیر فرمان خود دارند. آنها می‌خواهند بر کوهستان‌ها نیز فرمانروایی کنند. مردم کوهستان کمربندی فراطبیعی می‌سازند و آن را به کسی می‌دهند که فرماندهی‌شان را در نبرد در برابر اژی‌ها و یاتوک‌ها بر دوش بگیرد.

به گزارش خبرآنلاین، کتاب «هموندان تاریک و روشن» نوشته فریبا معزی، برداشتی تخیلی از تاریخ ایران زمین، نوشته های کهن و شاهنامه فردوسی است. داستان این کتاب در فضا و جامعه تخیلی مربوط به بیش از پنج هزار سال پیش می‌گذرد. معزی این داستان را برای گروه سنی نوجوان نوشته و کوشیده است فضای داستان‌سرایی ایرانی را برای نسل نوجوان امروزی که ادبیات پر هیجان فانتزی غربی را پیش از این برگزیده است، جذاب سازد. تلاش نویسنده بر آن بوده تا با نگارشی روان و تا حد ممکن فارسی و در جریان داستانی پر ماجرا، نوجوانان را به خیال پردازی در فضای فرهنگی بومی ایران بکشاند.

 

موضوع این داستان بر محور ماجراهایی می‌گذرد که یک خواهر و برادر نوجوان در مواجهه با نیروهای اهریمنی به وجود می‌آورند. ناشر در معرفی کتاب نوشته است: «نزدیک به شش هزار سال پیش، اهریمن چهار دیو برگزیده خود را بر چهار گوشه سرزمین آزادگان به پادشاهی نشاند. این چهار دیو یا «اژی ها» از نیازهای مردمان نیرو گرفتند و دامنه پادشاهی خود را گسترده تر کردند. سپس اهریمن سربازانی همخوی خود بر مردمان گمارد تا این پادشاهی را استوار گرداند. این سربازان «مورت ها» بودند که با آفریدن ترس مردم را ناتوان و آسیب پذیر می کردند. این جانوران تنی مانند گرگ و رفتاری چون مردم داشتند. آنان شبانه در پهنه دشت پرسه می زدند مگر تنها مانده ای تنها و ناتوان بیابند و جانش را بستانند.

 

کارگزاران «اژی ها» مردمانی بودند که زیاده خواهی شان آنان را به اهریمن نزدیک کرد. این مردمان «یاتوک ها» بودند که با گرو نهادن هوشیاری و تن و جانشان نزد «اژی ها»، به بخشی از نیروهای جادویی اهریمنی دست یافتند.

همه مردم سرزمین آزادگان زیر نیروی «اژی ها» و «یاتوک ها» نبودند. گروهی از مردم که در دهکده های کوهستانی زندگی می کردند از آسیب و ستم «اژی ها» در امان مانده و سالیان دراز کوشش داشتند دیگر مردم سرزمین خود را در رهایی از زیر یوغ اهریمن یاری دهند...

 

با هم بخش هایی از کتاب «هموندان تاریک و روشن» را می خوانیم:

تیگر پیش از بسته شدن در، پایش را در میان چارچوب گذاشت. آریکا در را فشار داد و پیدا بود که این کار برایش بسیار خوشایند است. تیگر از درد لب گزید و بریده بریده گفت:

- دلت که نمی خواهد... یاتوک ها... بدانند توی سردابت...چه داری؟ هان؟!

آریکا خشمگین تر شد و گفت:

- تو و آن خواهرت را باید به مورت ها بدهند تا یک جشن درست برپا کنند. از سرداب من چه می دانی بزمجه؟

- به اندازه ای می دانم...که یاتوک ها را... به هوس بیندازم یک سری به آن بزنند.

*

... تیگر و افرونک سپاسگزاری کردند و به میان مردم رفتند. مردم با این که از برنامه پیکار ناخشنود بودند، از این که این دو نوجوان خردمند و دلیر را در میان خود داشتند، شاد بودند و هرکس پیشنهادی به آنان می داد. آن ها هم شاد بودند. می دانستند که پیکار سختی در پیش دارند اما آن را به شرمگین بودن در میان مردمی که آن ها را با مهربانی پذیرفته بودند فراز می داشتند. اگر پدر و مادر آنان نیز آنجا بودند همان را می خواستند.

آزدا از میان مردم راه باز می کرد که خود را به آنها برساند. همین که آن دو را دید اشک ریزان خود را به آغوش افرونک انداخت. و در میان گریه گفت:

- این سزاوار نیست. پیکار بسیار سختی است.

و باز هم گریه کرد.

افرونک گفت:

- نکند گمان کرده ای که ما پیروز نمی شویم که گریه می کنی؟ هان؟

- نه! شما پیروز می شوید.

و به زبان مردم دشت افزود:

- سرم را در تنور آریکا می کنم اگر شما پیروز نشوید.

*

... تیگر بدون کوچکترین تکانی با کمان کشیده ایستاده بود. گرگ ها می چرخیدند و غرش می کردند. او از میان غرش های آنان اندیشه هایی چون خشم، پیکار و نگهداری از قلمرو را دریافت. پس آنان گرسنه نبودند و این نشانه خوبی بود. چیز دیگری هم در غرش گرگ ها بود. با این که تیگر آن را به درستی درنمی یافت اما او را به یاد مورت ها می انداخت.

او باید بی درنگ چاره ای می اندیشید. پس نشست و به آرامی آغاز کرد به غریدن. کوشش می کرد در اندیشه خود تنها به غرش های مهرآمیز سفید و خاکستری بیندیشد و به آنان بگوید که دشمن نیست و دوستی و فروتنی را بارها غرید. گرگ ها کمی آرام تر شدند اما همچنان تیگر اندیشه ای جز خشم از آنان دریافت نمی کرد. او دانست که برای گفتگو کردن با جانوران تنها این بس نیست که اندیشه آنان را دریافت کند که باید راه و روش زندگی آنان را نیز بداند.

تیگر به یاد خواهرش افتاد و این که او اکنون می داند که او گرفتار است. پس بسیار آرام زمزمه کرد:

- چیزی نیست افرونک. دارم کوشش می کنم با گرگ ها گفتگو کنم. هنوز نیازی نیست نای را به صدا دربیاوری.

*

تیگر آوازی که مادرشان از کودکی برای آنان می خواند را به زبان مردم کوهستان برگردانده بود و به آوای خوش می خواند. افرونک کوشش کرد هرآنچه می شنود، بازگو کند، اوفراستا همه را می نوشت و دیگران خاموش به بازگویه او گوش می دادند:

تیگر: شب تیره پایان پذیرد------پسین روز نو جان بگیرد

اگر بره ام جان شیرین سپارد----نخواهم که این پیر سامان بگیرد

*

بر اساس این گزارش، داستان «هموندان تاریک و روشن» مجموعه‌ای است چند جلدی، ولی ماجراهای نخستین جلد این مجموعه، «تیغه‌ی کاوکی» پایان یافته و خود به تنهایی و جدا از مجموعه، داستان مستقلی است.

فریبا معزی فارغ التحصیل رشته مجسمه سازی هنرهای زیبا و گرافیست است، او کار در حوزه ادبیات را با نوشتن داستان‌های کوتاه شروع کرده و با حضور در دوره‌های آموزش زبان پهلوی در بنیاد نیشابور، ادبیات و فرهنگ کهن ایران را دنبال کرده است.

 

این کتاب با همکاری «نشر بلخ» و «نشر قطره» با قیمت 9400 تومان منتشر شده است.

 

ساکنان پایتخت برای تهیه این کتاب و هر محصول فرهنگی دیگری (در صورت توزیع در بازار) کافی است با شماره 20- 88557016 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و کتاب را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند. سایر هموطنان نیز با پرداخت هزینه ارسال پستی، می توانند تلفنی سفارش کتاب دهند.

6060

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 241459

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 11 =