۰ نفر
۶ مهر ۱۳۹۱ - ۱۴:۳۸

گویا در کشور ما سفر به خارج و ماموریت برای مدیران دولتی و مجلسی(!) یک داستان بلند است به طوریکه 20 سال پیش هم دغدغه طنزپردازان بوده است.

«بسان رهنوردانی که در افسانه‌ها گویند»
گرفته «سامسونت» در دست
فشرده پاسپورت خویش در مشت
گهی لای دو تا انگشت
از آن مهگون فضای «پاویون» عازم
به این ور، آن ور دنیا،
به فیجی، بورکینافاسو، میانمار و چیچن اینگوش و ترکستان!
وزیر خارجه‌یْ ایران
و از آنجا سه در پیداست
«نوشته بر سر هر یک
حدیثی که نمی‌خوانی برای آن دیگر»
نخستین: جای «فیلم!» است و «صدا» و گفتگو
با واحد پخش خبر، شاید
دو دیگر: جای تعویض لباس اما
سه دیگر: راه «باند» و بعد هم اوج هواپیما!
و این افسانه را هر روز تکرار است
و «مهرآباد»
نقطه‌یْ مرکز دوار پرگار است!
***
ولیکن بشنو از این سو
که می‌خواند در اینجا
با «بشارت!» «لاری» و «شوشی» و «تهرانی»:
«من اینجا بس دلم تنگ است»
و هر پستی که می‌گیرم، «همین رنگ» است!
بیا مأموریت گیریم
قدم در خاک خارج، در بلاد کفر بگذاریم
ببینم آسمان هر سفارتخانه رنگش چیست؟
ببینیم آن بدیها در فرنگستان برای چیست؟ یا از کیست؟
و می‌گوید یکی دیگرش:
تو می‌دانی که این سیر و سفرها خارج از مرز است
و توأم با کمی ارز است!
و می‌خواند یکی دیگر ترش(!) ای دوست:
بیا مأموریت گیریم
قدم در خاک خارج در بلاد کفربگذاریم
سوی آن سرزمین‌هایی که در آن سازمانهای جهانی هست
و من هرگز ندانستم
«پدرْشان کیست؟
یا سود و ثمرشان چیست؟»
وگر هستند آنها آشنا با معنی «انسان»
وزیر نازنین ما، وزیر خارجه‌یْ ایران
چرا گشته‌ست سرگردان
میان راه «فیجی» تا «میانمار» و
میان راه «ترکستان» به «صربستان»!

 

 

گل آقا. شماره 91. تابستان 1371

6060

کد خبر 246509

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین