گلچینی از خاطرات ناگفته آیت الله انواری که توسط دکتر رسول جعفریان در اختیار خبرآنلاین قرار گرفته است.

 متن زیر، یکی از خاطرات آیت الله انواری است:

" مرحوم نواب آمد ما را ببرد داخل خودشان. من با سید هاشم حسینی که شرح توحید صدوق و حاشیه بر شرح تجرید علامه دارد، رفیق و هم صحبت بودیم. نواب آن قدر آمد سراغ ما و حسینی را بالاخره برد. من به نواب گفتم من تو را آدم معمولی نمی دانم. گفت: یعنی من دیوانه ام؟ من گفتم: نه ولی حرف هایت عجیب است. در نشریه فدائیان اسلام  هم حرف های بی پایه می دیدم که یکبار بردم همان محل دفترشان اینها را نشان دادم. خیلی شلوغ بودند. وقتی زندان بود. زمان مصدق چند بار هم دیدنش رفتم. یک مأمور می گفت: یک ریش قرمز، مقدس برایش پول می آورد. که بود، نگفت. البته وضعشان خوب نبود، قرض می کردند. سید هاشم حسینی یکبار به من گفت: بچه ها وضعشان خوب نیست، برو از شجاعی که یک بازاری بود پول بگیر. رفتم اما شجاعی ترسید. بحث قرض بود. گفتم سید هاشم سفارش کرده، بالاخره دویست هزار تومان داد. سر موعد که رسید سید هاشم گفت: باید پول را بدهیم. تو می توانی کاری بکنی. گفتم چه؟ گفت: بدهی سهم سادات کسی دارد. اگر آقای خوانساری قبول کند می شود درستش کرد. من رفتم پیش آقای خوانساری. گفتم: شما آقا سید هاشم حسینی را می شناسید؟
گفت: آری.
گفتم: یک چنین مسأله ای هست.
خوانساری گفت: سیاست و آخوند؟ خوب نباید در سیاست دخالت کنند.
البته من نگفتم فدائیان. گفتم این قرض سید هاشم است که البته آقای خوانساری می فهمید. کاغذی برده بودم. یک آقا نجفی آن جا بود. کاغذ را رفت داد به آقای خوانساری تا آقا بنویسد: آقا سید هاشم از اَعلام است. خوانساری گرفت و آقای خوانساری گفت تجربه نشان داده، سیاست به آخوند نمی آید. چند مثال هم زد که دخالت آخوند در سیاست مشکل درست کرد. بعد نوشت شما می توانید؛ شما می توانید. سهم سادات که با من دست گردان کردید به ساداتی که می شناسید بدهید. یعنی کلی نوشت که ما البته پول را گرفتیم و به حاج محمود شجاعی دادیم. شجاعی گفت: من یقین داشتم این پول بر نمی گردد."

/30462

کد خبر 251082

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 14 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۰۰:۲۹ - ۱۳۹۱/۰۷/۲۵
    3 0
    این متن خیلی حرف دارد خیلی.