مهری رنجبر – میثم بهرامی / حضور در کنار ولاسکو، حتی به عنوان مترجم، آنقدر اغوا کننده است که حتی بازیکن سابق تیم ملی والیبال هم آن را رد نکند. احمد مساجدی که از زمان حضور ولاسکو به عنوان مترجم در کنار او قرار گرفته، سالها بازیکن تیم ملی والیبال ایران بوده و سابقه چند سال حضور در والیبال اروپا را هم دارد. با این حال مساجدی که میدانست ولاسکو یکی از بزرگترین مربیان دنیاست، پیشنهاد مترجمی او را رد نکرد و توانسته حالا به عنوان یکی از دستیاران این مربی کار کند. مساجدی در کافه خبر در مورد وضعیت تیم ملی والیبال ایران صحبت کرد.
*چه اتفاقی افتاد که شما به عنوان یکی از بازیکنان سابق تیم ملی والیبال ایران، مترجم ولاسکو شدید و در کنار او قرار گرفتید؟
حضور من در کنار ولاسکو خیلی جالب است. تقریبا 4 یا 5 سال قبل مدرک مربیگری بینالمللی گرفتم. در ژاپن در باشگاهی به نام اویتامیوشی بازی میکردم. در کنار آن، کارهای پایهای انجام میدادم. باشگاهی به نام تام کلاب بود که در آن کار میکردم. موراکوما سرمربی حال حاضر ژاپن یک برادر و یک خواهر دارد که آنها هم در والیبال هستند. من از طریق برادر و خواهر او با موراکوما آشنا شدم که الان هم با همدیگر خیلی صمیمی هستیم. تام کلاب یک باشگاه استعدادیابی است. ورود به این باشگاه خیلی سخت بود ولی هر طور که بود، به آن وارد شدم. ورود به این باشگاهها به این دلیل سخت است که اصلا کاری ندارند شما در اروپا والیبال بازی کردهای و سابقه بازی کردنت چقدر است. به این کار دارند که چقدر کار بلدی و در چه سطحی هستی. حضور در این باشگاه یک تجربه خوبی برای من بود. چون یاد گرفتم که هر چه بودم، تمام شده و رفته. هر جا که بازی کردهام، برای خودم بوده. برای مربیگری باید همه اینها را بگذاری کنار چون دنیای مربیگری فرق میکند. فقط میتوانی از تجربیات دوران بازی کردنت استفاده کنی. خلاصه مدتی که گذشت، من به ایران آمدم. یکی از دوستانم به من زنگ زد و گفت اگر میتوانی، به فدراسیون والیبال برو و در سازمان لیگ فلان کار را برای ما انجام بده. من رفتم که کار آن دوستم را انجام بدهم، یک برگه گرفتم که بروم اتاق دبیر فدراسیون که امضا کند، آقای ولاسکو از پلهها آمد بالا. من خیلی خوشحال شدم و با او سلام علیک کردم و رفتم. وقتی داشتم برمیگشتم، دوباره ولاسکو را دیدم که به من گفت دستشویی کجاست؟ دستشویی را نشانش دادم و گفتم من هم دارم میروم دستشویی. در دستشویی با او صحبت کردم و آمدیم بیرون. به من گفت تو خیلی خوب انگلیسی صحبت میکنی، در فدراسیون همه اینطوری صحبت میکنند؟ گفتم نه، من هم به خاطر اینکه اروپا بازی کردهام میتوانم خوب صحبت کنم. رزومهام را به او گفتم و برایش تعریف کردم که تا حالا چه کارهایی در والیبال انجام دادهام. بعد آقای درخشنده دبیر فدراسیون به من گفت کسی اینجا نیست، بیا اینجا بنشین با ولاسکو صحبت کن تا ما هم سرمان کمی خلوت شود و به او برسیم.
*اولین روزی بود که ولاسکو وارد ایران شده بود؟
اولین روز بود که ولاسکو وارد فدراسیون والیبال شد. ما هم شروع کردیم به صحبت کردن. نزدیک به دو سه ساعت با او صحبت کردیم. بعد از آن، 40 تا اسم را رد کرده بودند برای حضور در کنار ولاسکو به عنوان دستیار. اسم من هم داخل لیست بود. در روز دوم که تمرین تیم ملی برگزار میشد، من آنجا نشسته بودم. یک سری تمرین از ولاسکو دیدم که برایم جالب بود. تمرین کششی برای پشت بود. من همیشه عضلاتم درد میکرد و برایم جالب بود که او اینطوری تمرین میداد. تمرین که تمام شد، ولاسکو صدایم کرد. گفت احمد بیا اینجا. اسمم را یادش مانده بود. گفت احمد بعد از ظهر چه کارهای؟ گفتم کار خاصی ندارم. گفت لباست را بردار و بیا سر تمرین تیم ملی. این شد ورود من به تیم ملی. بدون هیچ رابطهای.
*خود ولاسکو انتخابت کرد؟
بله. خودش انتخابم کرد.
*خودت فکر میکردی اینطوری انتخاب شوی؟
نه. ولی یک حسی داشتم. احساسم نسبت به این قضیه قوی بود که میتوانم از تواناییهایم استفاده کنم و در کنار ولاسکو باشم. چون من هم یک آدم خاصی هستم. چون در والیبال ایران آدمهایی که به دو زبان صحبت میکنند و در اروپا گشتهاند کم است. یک بهنام محمودی است که چند سال در اروپا بوده، یک نفر من و یک نفر هم سعید رضایی. البته من فکر نمیکردم به این سرعت وارد تیم ملی شوم.
*شما تا قبل از این در ژاپن زندگی میکردید؟
بله. من بچه بروجرد هستم. سه سال دانمارک بودم. بعد هم رفتم ژاپن زندگی کردم.
*پس تصمیم گرفتید بیایید ایران زندگی کنید؟
من داشتم ژاپن زندگی میکردم. گفتم یک سر بیایم ایران که ببینم برای مربیگری، جو چطوری است. گفتم فوقش اگر جایی نبود، برمیگردم ژاپن. که یکدفعه اینطوری شد و دو سال در ایران ماندم.
*یک دفعه هم خدا شما را سر راه ولاسکو قرار داد و رفتید توی تیم ملی.
دقیقا. این شکلی شد که من رفتم کنار ولاسکو.
*روز اول که به شما گفت به تیم ملی بروید، قرار بود چه کار شوید؟
گفت به عنوان مترجم بیا کنار من. گفت مترجم، ولی از آنجا که بازیکن بودی، میتوانی ضربه بزنی و کار کنی در تیم ملی. چون حضور من در تیم ملی به عنوان مربی، برای ولاسکو حاشیه ایجاد میکرد.
*از چه نظر؟
چون من چند سال اینجا نبودم و با اهالی والیبال ارتباط نداشتم. اگر دستیارش میشدم برایش حاشیه ایجاد میشد.
*چطور شد که از یک مترجم معمولی به یکی از اعضای کادر فنی تیم ملی تبدیل شدی؟
حالتی که در ولاسکو به وجود آمد این بود که فهمید من هیچ وقت دنبال اسم نبودم. هیچ وقت ندید که من دنبال این باشم که بگویم کنار ولاسکو هستم. هیچ وقت به گوشش نخورد که مساجدی بحثهای خصوصی را به جایی ببرد. ندید که من بیایم از حیطه کاریام فراتر بروم. میگفت برو توپ بزن، میرفتم توپ میزدم. میگفت صحبت نکن، صحبت نمیکردم. کار خودم را میکردم.
*به عبارتی اعتمادش را جلب کردی؟
بله. دید که میتواند به من اعتماد کند. طوری شد که برای مسابقات اخیر، شده بودم ارتباط بین بچهها و ولاسکو. خیلی وقتها شبها مینشست یک یا دو ساعت در مورد بچهها با من صحبت میکرد. مخصوصا این اواخر برای ورود به لیگ جهانی، واقعا وحشتناک شده بود. من دیگر میخواستم فرار کنم! یک دفعه من را میدید و میگفت احمد، یک دقیقه جایی نرو کارت دارم. بعد مینشستیم یکی دو ساعت صحبت میکردیم. میگفت مثلا فلان بازیکن چرا اینطوری کار میکند؟ دیگر نمیشود روی او حساب کرد. میخواست ببیند من چه میگویم. بعد من میگفتم خصوصیات ما اینطوری است و این بازیکن درست میشود. من این ارتباط را هم به او دادم. ولی همیشه در نقش خودم ایستادم. هیچ وقت نمیآمدم بگویم من این صحبتها را با ولاسکو کردهام و بخواهم خودم را بالا بکشم. غیر از این، یک بار هم ندیده من خسته باشم. غیر از آن ماههای اول که کارمان خیلی زیاد بود و خودش زنگ میزد میگفت دو تا قهوه بیاورید برای من و احمد که داریم از خستگی میمیریم. چون واقعا کارمان فشرده بود. اما واقعا نشد یک بار هم من را خسته و خواب آلود ببیند. الان اگر فیلمها را نگاه کنید، وقتی حرف میزند به بچهها نگاه نمیکند، به من نگاه میکند. چون من حس انتقال دادنم خیلی خوب است. کم کم اینطوری پیش رفت تا رسید به اینکه اعتمادش به من خیلی زیاد شد. اینها برای خود من خیلی جالب بود. من هم الان برای اینکه مجدد شروع کنم، علاقهای ندارم که اسمم به عنوان مترجم برده شود. همین که در کنار تیم هستم و کمک میکنم خوب است. من یک ذهنیتی دارم که خانواده والیبال خیلی بزرگ است. من خانواده والیبال را فقط در ایران نمیبینم. در آسیا یا اروپا هم نمیبینم. به نظرم خانواده والیبال، والیبال کل دنیاست. سال اولی که من رفتم ژاپن، رفتم پیش رئیس تربیت بدنی شهرمان. آنجا هر کسی که اسطوره میشود، خیلی بزرگ میشود و خیلی هوادار دارد. یکی از این اسطورهها، رئیس تربیت بدنی شهر ماست. من اصرار داشتم با او جلسهای داشته باشم. از طریق یکی از بچهها که گزارشگر است و مدیریت شبکه ورزشی شهرمان را برعهده دارد، رفتم پیش او.
*منظورت از شهر ما، همان شهر همسرت است؟
بله. همسر من اهل این شهر است. شهر من هم میشود دیگر.
*داشتی میگفتی.
این بنده خدا میترسید که من بخواهم به او چیزی بگویم و حرمتش را نگه ندارم. وقتی میروی آنجا باید خیلی صاف و ساده بنشینی و لابهلای حرفهایش نپری. ولی من روش خودم را داشتم. نشستیم و صحبت کردیم. من گفتم شما برای والیبال شهر چه برنامهای داری؟ گفت وضعیت اقتصادی خراب است و از این حرفها زد. بعد من گفتم شما حرفهایت را زدی، حالا چند دقیقه من صحبت کنم. یک دفعه رنگش قرمز شد که این چه حرفی میخواهد بزند. آن موقع حرف ولاسکو را من به او زدم. گفتم شما به مسابقات جهانی رفتی و مقام آوردهای. آن موقع که شما بازی میکردید تیم جایگاه جهانی داشت اما الان کجاست؟ یک جواب برای این به من بده. علتش چیست که تیم اینجاست؟ شما برای والیبال چه کار کردهاید؟ من که آمدهام اینجا نشستهام، شما به عنوان پدرم حساب میشوید. وقتی میروم به هر کشوری، متولی والیبال آن کشور پدر من است. پدر وقتی از بچهاش مراقبت نکند، پدری نکرده. شما برای والیبال شهرتان پدری نکردهاید. شما جهانی بودید. اما الان که آمدهای در راس ورزش، هیچی نیستید. در آسیا هم هیچی نیستید. در دنیا هم که اصلا حرفش را نزن. گفتم نباید بگویی اقتصاد خراب است.
*هدفت چه بود از این جلسه؟
دوست داشتم کمی خردش کنم. خیلی بدم میآمد از ادعاهای او چون همیشه منم منم میکرد. من هم از منم منم کردن بدم میآید.
*رئیس تربیت بدنی بود؟
بله. رئیس تربیت بدنی شهر بود و هیات والیبال هم دست او بود. برای من هم خیلی سخت بود که میدیدم والیبال آن شهر آنقدر افت کرده. به او گفتم تا حالا رفتهای به مراکز خرید که ببینی برای والیبال یک ردیف لباس است اما برای بسکتبال دو یا سه ردیف. با تعجب گفت نه، گفتم باید دقت میکردی. گفتم وقتی جنابعالی بازی میکردید برای والیبال 4 ردیف لباس بود و برای بسکتبال یک ردیف. شما طرفداران والیبال را از آنجا میتوانی تشخیص بدهی. یک نفر که اهل آن مملکت نیست از همین بازار میتواند بفهمد در ژاپن والیبال چقدر طرفدار دارد و جایگاهش کجاست. گفتم وقتی یک نفر جهانی میشود از همه جا میتواند بفهمد چه خبر است. به همین خاطر من احساس میکنم شما دارید به والیبال ژاپن خیانت میکنید. این حرفها را زدم و سه چهار ماه بعدش به ایران آمدم.
*پس دیگر فکر بازگشت به آن شهر را هم نکن چون دیگر نمیتوانی آنجا تیم بگیری.
من به او گفتم تو برای من هیچ کاری نکردی، برای هیچ کسی دیگر هم کاری نمیکنی.
*آن روزی که ولاسکو گفت بعد از ظهر بیا تمرین، هدفت چه بود؟ اینکه به عنوان یک مترجم کنار او قرار بگیری و از ولاسکو چیزی یاد بگیری یا اینکه بروی و کم کم خودت را وارد کادر فنی کنی؟
من هدفم اول یادگیری بود. وقتی شما یاد بگیری و بروی بالا، خود به خود تزریق میشوی. من هم نیازی نبود که به این فکر کنم. به هر حال اگر یاد میگرفتم، در ایران یا هر کشور دیگری به من پیشنهادهایی میدادند. من دنبال این نبودم که کنار ولاسکو باشم که اسمم بزرگ شود چون معتقدم حضور در کنار ولاسکو خود به خود باعث میشود اسم طرف بزرگ شود.
*فکر میکنی حضور در کنار ولاسکو باعث شده چیزی یاد بگیری؟
من فکر میکنم خیلی از مسائل ولاسکو را یاد گرفتهام چون او هر صحبتش را 10 بار تکرار میکند. فکر میکنم 90 درصد کار ولاسکو را میدانم. کاری که میکرد را درک میکنم.
*یعنی اگر یک تیمی بگیری همان راهی را میروی که ولاسکو رفته؟
من همان راه را رفتم. پارسال در تیم شهرداری زاهدان. ما تنها تیمی بودیم که همان راه را رفتیم. یک شرایط خوبی که ایجاد شد این بود که میثم فریدی که پاسور سوم تیم ملی جوانان بود، به تیم ما آمد و پاسور دوم تیم ملی ب شد و بعد از آن به تیم ملی رسید. اولین بازیکن دسته اولی بود که به تیم ملی رسید. این برای من خیلی خوب شد.
*فکر میکنی میتوانی مورینیو والیبال باشی؟ مورینیو اول مترجم بود اما الان یکی از گرانقیمتترین مربیان فوتبال دنیاست.
اینکه آدم مثال بزند که مثل مورینیو باشد خیلی خوب است. ولی من سعی میکنم مثل خودم باشم. چون تواناییهای خودم را دارم و نمیخواهم محدودیتی برای خودم بگذارم. من هیچ وقت سعی نکردم بگویم مثل فلانی هستم. والیبال هم که بازی میکردم دوست نداشتم بگویم من مثل فلانی بازی میکنم. ذهنیت من بر این است که عالی باشم. الان هم که مربیگری میکنم دوست دارم ببینم مساجدی تا چه حد میتواند باعث سربلندی خودش باشد. الان هم که با ولاسکو کار میکنم این نیست که بخواهم شبیه ولاسکو باشم. من خیلی چیزها از ولاسکو یاد گرفتهام. ولی ولاسکو همه والیبال نیست. این حرفی است که خودش هم همیشه میزند. برای من هم خیلی جالب بود و واقعیت است. مورینیو هم همه فوتبال نیست. همانطور که گواردیولا آمد و راحت مورینیو را شکست داد. من خیلی خوشحال میشوم به آن حدی برسم که بتوانم برای کشورم یک افتخار باشم. الان ما وقتی با تیم ملی پرتغال بازی داریم، بچههای تیم ملی والیبال پرتغال با یک حالت خاصی حرکت میکنند. من فکر میکنم آن حالت خاص آنها مقداری برمیگردد به کریستیانو رونالدو. احساس میکنی، دقیقا میگیری.
*یعنی میخواهند در راه رفتن، ادای رونالدو را دربیاورند؟
نه. ادا درنمیآورند. غرور این را دارند که هموطن رونالدو هستند. رونالدو یک چهره بینالمللی است. او به تنهایی یک کشور را دنبال خودش میکشد. ذهنیت خود من هم این است که آیا میشود یک روزی مساجدی افتخار کشورش باشد؟ میخواهم تا جایی که میشود خودم را بالا بکشم.
*شما با مربیان زیادی در والیبال کار کردهاید. در اروپا هم بازی کردهاید و مربیان زیادی را دیدهاید. فکر میکنید تفاوت ولاسکو با سایر مربیان در چیست؟
من فکر میکنم تمام مربیان به کارشان علاقهمندی شدیدی دارند، اما ولاسکو جدا از علاقهمندی، تمرکز بسیار زیادی روی کارش دارد. یعنی فکر میکنم تمرکز زیاد از حد او عامل موفقیتش است. یعنی اگر همه، 99 درصد به کارشان عشق بورزند، من فکر میکنم ولاسکو 150 درصد به کارش عشق میورزد. یعنی هیچ راهی را نمیرود که بخواهد فقط رفته باشد. ثمره گرفتن از آن حرکت و کار، برایش خیلی مهم است. عامل موفقیت او هم همین است. وقتی میآید سر تمرین، شما وقتی می خواهی چیزی به او بگویی، آنقدر متمرکز است که آدم یک دیوار رو دور او احساس میکند. رئیس فدراسیون وقتی به من میگوید یک چیزی به ولاسکو بگو، آنقدر روی کارش متمرکز است که من سختم است بخواهم به ولاسکو نزدیک شوم. وقتی دارد با یک بازیکن صحبت میکند، در عین حال به 12 بازیکن نگاه میکند که ببیند چه کسی چه کار اشتباهی انجام میدهد.
*یک چیز دیگری هم که دارد این است که همیشه میرود دنبال پیدا کردن بازیکنان با استعداد. حتی اگر 20 تا بازیکن درجه اول هم داشته باشد، میرود دنبال پیدا کردن بیست و یکمین نفر. در مسابقات جهانی چند نفر ستاره تیم ملی بودند، در مسابقات انتخابی المپیک چند نفر دیگر ستاره شدند و در مسابقات انتخابی لیگ جهانی هم چند استعداد دیگر معرفی کرد.
ولاسکو بعد از ورود به ایران و دیدن شرایط لیگ ایران به این باور رسید که ما پتانسیل و بازیکنان خوبی داریم. برای اینکه این موضوع را تثبیت کند، خیلی انرژی گذاشت. صحبتی که هست این است که تنها ایران چنین شرایطی ندارد. خیلی از کشورها چنین شرایطی دارند. اما بحث اینجاست که آیا کسی هست که نخواهد حاضری خوری کند؟ کسی هست که بخواهد برای خودش تیم بسازد؟ ولاسکو دنبال این است که یک حرکتی بکند. او دید ما استعدادهای خیلی زیادی داریم. یکی از دلایل هم این است که ما به خاطر کمبود شغل در کشورمان، خیلی از جوانها را داریم که دوست دارند یک حرکتی بکنند و خودشان را نشان بدهند. مثلا در ایتالیا یا برخی کشورهای اروپایی، به خاطر اینکه رفاه زیاد است، والیبالیستهایشان تا یک حدی به خودشان فشار میآورند و اگر والیبال را از دست بدهند در زندگی خود احساس خطر نمیکنند. ولی در ایران، والیبالیستها از آن حد هم میگذرند و فشار بیش از حدی به خودشان میآورند که رشد کنند. در اروپا که بازی میکردم، میدیدم که بازیکن وقتی یک ذره دستش درد میگیرد دیگر به خودش فشار نمیآورد و میرفت کنار. ولی در ایران بازیکنان فشار زیادی به خودشان میآورند.
*یعنی آن بازیکن نگران از دست دادن جایگاهی که در آن قرار داشت نبود؟
نه. برایش مهم نبود. چون از طرف کشورش ساپورت میشود. ولی ما چنین شرایطی را نداریم. نتیجهاش این میشود که والیبالیستهای کشورمان خیلی تلاش میکنند که خودشان را نشان میدهند و الان من فکر میکنم میتوانیم به جای دو تا تیم، سه تا تیم ملی والیبال داشته باشیم.
*با این وضعیتی که ما داریم، تا چند ماه دیگر همه بازیکنان حاضر در لیگ، میشوند بازیکن تیم ملی.
این خیلی خوب است. من فکر میکنم امسال یک لیگ خیلی خوب داریم. این به سود والیبال ایران است. یکی از خصوصیات ولاسکو، در آوردن تواناییهای هر بازیکن است. او میتواند از تمام تواناییهای یک بازیکن استفاده کند. من وقتی بازی میکردم، در یک تستی شرکت کردم که نفر اول شدم. یک تستی از ورزشکاران تمام رشتهها مثل کشتیگیران و والیبالیستها و بسکتبالیستها گرفتند که من و بهنام محمودی در آن شرکت کردیم. من فیزیک خیلی خاصی داشتم. در تمام مولفهها اول شدم. یعنی هم سرعتم خوب بود هم قدرتم. در جا 85 سانتیمتر میپریدم. خب اگر آن زمان کسی مثل ولاسکو در والیبال ایران حضور داشت، چرا من نباید مثل «جیبا» میشدم؟ (جیبا یکی از بهترین بازیکنان جهان در رشته والیبال است) رونالدو و مسی چطوری به اینجا رسیدند؟ خیلی از بازیکنان در ایران هستند که میتوانند جزو اعجوبههای دنیا باشند. ولی اینکه کسی باشد تا حداکثر استفاده را از توان آنها ببرد، نیست. کسی را نداریم که این اعتماد به نفس را به بازیکنانمان بدهد که میتوانند جزو بهترینهای جهان باشند. من فکر میکنم ولاسکو میتواند این کار را بکند. فرهاد قائمی را به این حد رسانده که به اینجا رسیده. غفور را به این حد رسانده که در 21 سالگی کنار بزرگان میایستد و راحت بازی میکند.
*فرهاد قائمی همین الان اگر به اردوهای استعدادیابی برود، بعید نیست به او بگویند با این بازوهایی که داری اصلا توان ضربه زدن به توپ را نداری. ولی الان فیکس تیم ملی است.
ولاسکو هنرش در این قضیه است. خیلی از بازیکنان ساخته مربیان دیگر هستند، ولی ولاسکو وقتی یک بازیکن را انتخاب میکند، بهترین بازی را از او میگیرد. ولاسکو کاری که میکند این است که بازیکن را مجبور میکند فکر کند. کار میکند که در سختترین شرایط هم فکر کنند.
*الان قرار شده ولاسکو در ایران بماند. فکر میکنید با حضور ولاسکو، ایران در لیگ جهانی چه نتایجی میگیرد؟
من فکر میکنم ما بازیهای خیلی خوبی خواهیم داشت. ما تیمی هستیم که رقیبان، رویمان حساب میکنند.
*یعنی فکر میکنید تیم متفاوتی از ایران میبینیم؟ یک تیم پختهتر؟
تیم پختهتر نه، ولی تیمی را خواهیم داشت که با اعتماد به نفس بیشتر کار میکند. چون ما الان اعتماد به نفسمان بالا رفته و خود باوریمان هم بهتر شده. ما الان به دنبال این هستیم که به دنیا نشان بدهیم خودمان را. میخواهیم بگوییم ما میتوانیم حرکتی بکنیم. دیگر از این خوشحال نمیشویم که برویم فلان تیم را ببریم. دیگر به بردن یک تیم قناعت نمیکنیم. تشنهایم به اینکه ببریم و ببریم و بالا برویم.
*برخی معتقدند که گرفتن جواز حضور در المپیک مهمتر و بهتر از این بوده که جواز حضور در لیگ جهانی را بگیریم. شما هم این نظر را دارید؟
من دوست دارم تفاوت مسابقات المپیک و لیگ جهانی والیبال را بگویم. در المپیک وقتی تیمها حضور پیدا میکنند، مبنا این نیست که شما چندم شوید. مبنا این است که چه مدالی میگیرید. ضمن اینکه در نهایت، عملکرد کل کاروان یک کشور را در نظر میگیرند. در مسابقات انتخابی المپیک شما ممکن است به طور موقتی تیم خوبی باشید و جواز حضور در المپیک را هم بگیرید. اما در لیگ جهانی، به خاطر اعتباری که دارد، شما حتما باید صلاحیت این را داشته باشید که به آن ورود کنید. شما اگر تیم شانزدهم لیگ جهانی هم باشید، باید حتما دو تا بازی با تیمی که میخواهد وارد لیگ جهانی شود انجام دهید. برای ورود به لیگ جهانی، باید از فدراسیون جهانی تاییدیه بگیرید. یک نفر را میفرستند به مسابقات تیمی که میخواهد وارد شود، تمام شرایط را در نظر میگیرد. میآید چک میکند که شما صلاحیت ورود به لیگ جهانی را دارید یا نه. میآید پلهها، راهروها و تمام امکانات را در نظر میگیرد که تایید کند. مثل المپیک نیست که شما فقط بازی را ببرید و وارد المپیک شوید. اینجا علاوه بر اینکه باید بازیهای انتخابی را ببرید، مجبورید امکانات خوبی داشته باشید. در لیگ جهانی، برای خروج از لیگ هم شرایطی دارد. همه چیزش حساب شده و دقیق است.
*اما عدهای میگویند یک برد در المپیک، میارزد به برد در لیگ جهانی.
هیچ مسابقه والیبالی در دنیا به اندازه لیگ جهانی ارزشمند و مهم نیست. دلیلش چیست؟ به خاطر اسپانسرها. به خاطر شرایط سخت ورودی و خروجی از لیگ. اینطوری نیست که بگذارند راحت خارج شوید. شما شانزدهم هم که بشوید، نمیگذارند به راحتی خارج شوید. میگویند ما صلاحیت شما را تایید کردهایم، پس نمیگذاریم راحت خارج شوید. اگر راحت خارج شوید، ما میرویم زیر سوال. این برای فدراسیون جهانی مهم است. به همین خاطر حضور در لیگ جهانی حرف اول را میزند. حضور در لیگ جهانی، ویزا گرفتن را هم راحت میکند برای والیبالیستها. این برای ما خیلی مهم است. از طرفی ما کلی هزینه میکنیم که یک بازی تدارکاتی با یک تیم انجام بدهیم. اما وارد لیگ جهانی که بشویم، با بهترین تیمهای دنیا مسابقه میدهیم و نیازی هم نیست که هزینه کنیم. حضور در لیگ جهانی، یکی دو بازی تدارکاتی نیست. حداقل 11 بازی در سطح بالا و آن هم به صورت فشرده است. خیلی از دوستانی که این صحبتها را مطرح میکنند، شرایط را نمیدانند.
*شما اصلا در مورد خودتان صحبت نکردید که در طول دورانی که والیبال بازی میکردید به کدام تیم اروپایی رفتید و حضور در والیبال اروپا چطور بود.
دبیرستان که بودیم، در مسابقات آموزشگاهها شرکت کردم و به عنوان پدیده استان لرستان انتخاب شدم. من بچه بروجرد هستم. پدیده مسابقات شدم و آمدم تیم ملی. ایوان بوگائیکوف سرمربی تیم ملی بود. فیزیک من را دید و خیلی برایش جالب بود. انتخابم کرد. چند دوره در تیم ملی جوانان بودم. به مسابقات جهانی هم رفتم. بعد از آن به تیم ملی بزرگسالان دعوت شدم. در مسابقات آسیایی شرکت کردیم و قهرمان شدیم. به مسابقات جهانی ژاپن هم رفتیم. بعد از آن آمدم ایران و دو سه سال پیکان و دو سه سال هم ذوبآهن بازی کردم. بعد یک باشگاهی از دانمارک آمده بود که من را دیدند و خوششان آمد. من هم استقبال کردم و رفتم دانمارک. عضو تیم «اسکو بگین» شدم. سال دوم حضورم در آنجا به عنوان بهترین بازیکن لیگ برتر دانمارک شناخته شدم. بعد رفتم بلژیک بازی کردم و در تیم «موسی گیبخت» به عنوان دومین بازیکن امتیاز آور لیگ بلژیک شناخته شدم. چند ماه هم رفتم به یک باشگاه فرانسوی. در کنار آن، دو تا تست داشتم در باشگاههای لورتو و آنکونا. در کشور ایتالیا. قرار بود در باشگاه لورتو جایگزین یک بازیکن استرالیایی شوم. دو هفته آنجا ماندم و منتظر بودم ویزایم درست شود اما ویزایم درست نشد و من نتوانستم در لیگ ایتالیا حاضر شوم. زمانی که دانمارک بودم، در سال اول با همسرم همباشگاهی بودم. همسرم بازیکن تیم ملی واترپلو ژاپن است و در باشگاههای اروپا بازی میکرد. آنجا همدیگر را دیدیم. من دو سه تا کلمه ژاپنی بلد بودم. با همدیگر صحبت کردیم و آشنا شدیم. یک سال بعد هم ازدواج کردیم. بعد هم رفتم ژاپن که آنجا بازی و زندگی کنم. البته یک سال هم باشگاه الجهرا کویت بودم.
*پس شما زیاد در والیبال ایران نبودید؟
نه.
*آن زمان که در اروپا بازی میکردید به تیم ملی دعوت میشدید؟
نه. متاسفانه دعوتم نمیکردند. شاید اگر ولاسکو آن زمان سرمربی ایران بود دعوتم میکرد.
*پس ضرر کردی که به اروپا رفتی؟
نه. به هیچ وجه. همین که در اروپا بازی کردم تجربیاتی به دست آوردم که برایم خیلی مفید بود.
*حضور شما در تیم ملی در چه دورهای بود؟
دورهای که بهنام محمودی و محمد ترکاشوند و امیرحسین منظمی و حسین معدنی هم در تیم ملی بودند. بعد هم که رفتم اروپا، دیگر دعوت نشدم.
*الان در ایران ماندگار شدهاید؟
فعلا بله. ولی من دوست دارم حرکت کنم. آدمی نیستم که خودم را محدود کنم.
*به عنوان سوال آخر، شایعه شده بود که آناستازی گفته با 120 هزار دلار سرمربیگری ایران را قبول میکند.
هیچ کسی به راحتی جای ولاسکو نمیآید. چون بافتی که ولاسکو روی آن حرکت و کار میکند، بافتی است که بقیه به سختی میتوانند روی آن کار کنند.
43 43
نظر شما