به گزارش خبرآنلاین، این کارگردان 54 ساله سینمای ایران ترجیح داد که این نشست به صورت پرسش و پاسخ جلو برود و گفت و گوی جمعی بین او و فیلمسازان جوان حاضر در جشنواره شکل بگیرد.
در ابتدای این نشست که روز جمعه 12 آبان در سینما هویزه شهر مشهد برگزار شد، کارگردان فیلمهایی چون «طلا و مس» و «آخر بازی» از حاضران خواست که توضیح بدهند، چرا میخواهند فیلمساز شوند و برای گفتن چه چیزی فیلم سازی را انتخاب کردهاند.
علاقه، احساس وظیفه و بیان دغدغههای درونی از جمله دلایلی بود که فیلمسازان برای رفتن به سراغ این رسانه از آن سخن گفتند. اسعدیان هم پس از شنیدن صحبت های حاضران گفت: «این طور نیست که وقتی میخواهید شعر بگویید یا مثلا فیلم بسازید احساس وظیفه شما را وادار به خلق اثر کند. دغدغه داشتن هم دلیلی برای فیلمسازی نیست. همه انسانها دغدغه دارند. بحث بر سر نگاه است.»
گزیدهای از حرفهای اسعدیان در این نشست بدین شرح است:
- نگاه هنرمند با نگاه یک جامعهشناس فرق میکند، جامعهشناس علل طلاق را بررسی میکند، اما کارگردان با نگاه دیگری به طلاق مینگرد.
- برای شناخت سه قالب را در نظر گرفتهاند. مثلا شناخت علمی آب این است که آب از دو هیدروژن و یک اکسیژن تشکیل شده است، در شناخت فلسفی آب، سراغ ماهیت آن میرود، اما شناخت هنری به گونه دیگری است؛ مثلا سهراب سپهری آن را این گونه بیان میکند: «آب را گل نکنیم شاید این آب روان میرود پای سپیداری.»
- وقتی که تهران بمباران میشد و همه در پناهگاهها جمع میشدند، ما تعداد بمبها را میشمردیم. یک دوست کارگردان از آن دوران تعبیر زیبایی را به کار برد که هیچگاه از خاطر من نمیرود. گفت که بعضی فقط تا دو میشمارند، بعضی تا سه، بعضی فقط تا چهار فرصت شمردن پیدا میکنند و ممکن است بمب بعدی روی سر آنها بیفتد و بمیرند. این نگاه یک نگاه هنری است. چیزی که کار ما را هنری میکند، نوع نگاه ما به دنیاست.
- ابزار تکنیکی و همه مسائل دیگر برای به وجود آوردن یک لحظه عاطفی حسی و انسانی است، ابزار را باید شناخت. از همه علوم باید اطلاع داشت اما همه اینها برای خلق یک لحظه حسی است که از تجربه زندگی ناشی میشود.
- مدتها پیش رفته بودم کوه و تنهایی قدم میزدم و بعد رسیدم به یک قهوه خانه. آنجا پدر و پسربچهای را دیدم که به خاطر بضاعت مالی فقط یک نوشابه خریده بودند و نوبتی قلپ قلپ نوشابه را سر میکشیدند. در تمام این سالها آرزویم این بودن که بتوانم ترس آن پسربچه از تمام شدن نوشابه با قلپهای طولانی پدرش را تصویر کنم و هنوز نتوانستهام.
- یک زمانی همه حواسم به تکنیک بود. آنقدر در تکنیک غرق شده بودم که لحظه حسی را نمیدیدم. یک زمانی رسید دیدم که عکسهایی که میگیرم خیلی خوب و زیباست اما حس و حال ندارد.
- او در پاسخ به سؤال یکی از حاضران که پرسید تکلیف کسانی که نگاه شاعرانه دارند، ولی کسی کارشان را نمیبیند، چیست، گفت: «اثر هنری تا وقتی در معرض دید مخاطب قرار نگرفته، هنر نیست. به محض اینکه شعرتان را برای اولین نفر میخوانید، اثر هنری زنده میشود. بله در جامعه ما خیلیها هستند که از من و شما استعداد بیشتری برای کار هنری دارند، ولی بستر برایشان فراهم نشده است.
- کارگردان «بوسیدن روی ماه» در پاسخ به پرسش یکی از فیلمسازان جوان حاضر در سالن مبنی بر تأثیر آموزش در شکلگیری نگاه هنری، چنین گفت: «آموزش بسیار در این مسیر مؤثر است. به خصوص در سینما که شما به عنوان کارگردان باید ابزار را به خوبی بشناسید. شاعری که ادعا میکند اشعارش درخشان است، ولی آثار گذشتگان را نخوانده، یا نبوغ زیادی دارد یا ادعای زیادی. سینما هنر صنعت است. شما به تنهایی نمیتوانید یک فیلم خوب بسازید.
- نکته مهم در کارگردانی، مدیریت است. ۷۰% کارگردانی مدیریت است و مابقی خلاقیت. شما در گروه فیلمسازی با ۴۰ نفر آدمی رو به رو هستید که فکر میکنند، حق آنها را خوردهاید. پس شما باید این افراد را به نفع خودتان مدیریت کنید. فکر نکنید ۴۰ نفر آدم شیفته این هستند که شما فیلمتان را بسازید.
- کارگردانی تخصص پنهان است. فیلمبردار، صدابردارهمه با ابزار مشخصی کار خود را انجام میدهند، اما کارگردان چیز مشخصی در دست ندارد و باید مدیریت بلد باشد. همه چیز در ذهن او میگذرد و چون ذهنیتش را کسی نمیبیند، همه فکر میکنند، او کار خاصی انجام نمیدهد.
- فقط و فقط با زندگی کردن است که یاد میگیرید چگونه با گروه بحث کنید، دلجویی کنید، دوستشان بدارید، مجابشان کنید. وقتی زندگی کنید و همه این احساسات را تجربه کنید، در مدیریت موفقاید. من روز اول که سر صحنه فلیم اولم «نیش» حاضر شدم میدانستم که همه تصور میکنند، کارم را بلد نیستم، پس تصمیم گرفتم خودم را ثابت کنم. برای پلان اول سختترین پلان را در نظر گرفتم که فیلمبردار نتواند آن را بگیرد، وقتی نتوانست و من گفتم باشد اشکالی ندارد، طور دیگری میگیریم، کمی نگاه گروه به خودم را تغییر دادم. باید این کار را میکردم گرچه شاید فکر کنید این حقه بازی است.
- بدانید که در ایران دارید فیلم میسازید، در هالیوود نیستید که همه چیز مهیا باشد. شما ممکن است هر لحظه با تغییر برنامه رو به رو شوید. یاد بگیرید که به سرعت خود را با هر شرایطی که ناخواسته پیش میآید، تطبیق دهید و یاد بگیرید از خلاقیت آدمها در جهت کارتان بیشترین استفاده را ببرید.
- اگر همه فیلم شما متشکل از پیشنهاد دیگران باشد، عیبی ندارد نهایتا چیزی که روی پرده ظاهرمیشود، اسم شما را به عنوان سازنده برخود دارد. پس از خلاقیت همه استفاده کنید. سیستم لزوما پا به پای شما نمیآید. این شما هستید که باید قدرت تطبیق داشته باشید و همه چیز را به نفع خودتان رهبری کنید.
- در سینمای ایران متأسفانه همه به نوعی با کمبود اعتماد به نفس مواجه هستند. همه فکر میکنند کارگردان آدم متشخصتری است. دستیار کارگردان فکر میکند باید کارگردان شود تا تشخص بیشتری داشته باشد. دستیار فیلمبردار فکر میکند باید فلیمبردار شود تا تشخص خود را ارتقا ببخشد. این نگاه اشتباه است. همه کارگردان را آقا صدا میزنند. بدبدختی این است که برخی کارگردانها نمیدانند فقط یک ماه آقا هستند. یاد بگیریم در هر جایگاهی که هستیم خود را متشخص بدانیم. تشخص از اسم و رسم نمیآید.
- مشکل ما تهیه کننده نیست. اولا باید یاد بگیریم با بضاعت سینمای ایران فیلم بسازیم. همه فیلمهای شاخص سینمای ایران را نگاه کنید. فیلمهای اصغر فرهادی را ببینید. چه تکنیک و یا کار خارق العادهای به خرج دادهاند؟ هیچ. فقط نگاه خوبی را انتخاب کردهاند. تکنولوژی در برابر نگاه تسلیم است.
- من فیلم «طعم گیلاس» را دوست نداشتم. دیدم که یک آمریکایی شیفته فیلم است و از آن تعریف میکند. پرسیدم چرا اینقدر فیلم را دوست دارد. گفت که شما ببینید از ابتدا تا انتهای فیلم یک نفر میخواهد خودش را بکشد و به دنبال کسی است که با دریافت دستمزد صبح بعد از مرگش بیاید و به او سر بزند تا ببیند اگر او مرده، روی او خاک بریزد، اما هیچ کس حاضر نیست این کار را انجام دهد. ولی در جامعه ما اگر این پول را به کسی بدهی حاضر است تو را بکشد، خاک هم بریزد، دفن هم بکند.»
- ما آنقدر حواسمان نیست که برخی چیزها را نمیبینیم. یادمان رفته که چه چیزهایی در برابر ما در جریان است. فیلمهای ما عمدتا زمان و مکان ندارد. اوضاع اقتصادی را منعکس نمیکند. ما مدام به دنبال حادثهایم. حتما باید بمبی منفجر شود یا خیانت و تجاوزی صورت بگیرد که فیلمنامه جذاب شود. اطرافمان را خوب نگاه کنیم. دیروز در همین جشنواره فیلمی از بچههای کردستان دیدم که خیلی نوع نگاهش مرا تحت تأثیر قرار داد. این جشنوارهها میتوانند به من یاد بدهند که نوع نگاهمان را تربیت کنیم. خودمان را تربیت کنیم چیزهای کوچک و بزرگ اطرافمان را ببینیم.
- ما برای مخاطب کار میکنیم. بدون مخاطب چیزی معنا ندارد. اما یک حقه بازی زشت بین ما کارگردانها به وجود آمده است که وقتی فیلممان میفروشد، میگوییم بله برای مخاطب ساختهایم، و وقتی فیلم نمیفروشد، میگوییم من برای دلم فیلم ساختم. مخاطب مهم است ولی حواسمان باشد تقدس بیش از حد هم به مخاطب ندهیم. در جامعه اقشار متکثر از سوپر مدرن تا ماقبل فئودالی وجود دارد. آنها خوراک فرهنگی خود را پیدا میکنند. شما باید کار خودتان را بکنید و فیلمتان را بسازید، مخاطب خودش بنا به علاقه و نیاز، میآید فیلم شما را میبیند. بخشی از اقبال فیلم به عمق نگاه کارگردان هم بستگی دارد. برخی فیلمها لایههای عمیق تری دارند و برخی نه. نباید به این فکر کنیم که فیلم پر مخاطب بسازیم. فیلم خوب دیده میشود. مطمئن باشید اگر فلیم خوب ساختهاید حتی اگر در یک جشنواره دیده نشود و یا شبکهها فیلم شما را نخرند بالاخره فیلم جایی خودش را نشان میدهد.
- من بلد نیستم فیلم کوتاه بسازم. فیلم کوتاه یک رشته تخصصی است. لزوما هر فیلمسازی که فیلم بلند میسازد، نمیتواند فیلم کوتاه بسازد و یک فیلمساز کوتاه، نیز لزوما با فیلم کوتاه ساختن نمیتواند فیلم بلند بسازد. در خارج فلیم کوتاه یک رشته تخصصی است و بر خلاف ایران به آن به عنوان یک سکوی پرتاب به سمت سینمای بلند نگاه نمیکنند. من شخصا یاد گرفتهام مفصل نگاه کنم. تا کنون فیلم کوتاه نساختهام و بلد نیستم بسازم. فیلم کوتاه عین قصه کوتاه میماند. شاید سلینجر نتواند مثل تولستوی رمان بنویسد و تولستوی هم نتواند در قصه کوتاه موفق باشد.
5757
نظر شما