کارگردان و تهیه‌کننده فیلم سینمایی «آینه‌های روبرو» می‌گوید ابتدا قرار بود صابر ابر نقش شخصیت آدینه را بازی کند، اما این نقش در نهایت به شایسته ایرانی سپرده شد.

الهام نداف: «آینه‌های روبرو» از فیلم های متفاوت سینمای ایران است که به مشکلات مربوط به ترنس‌ها یا افراد دگرجنس‌گونه می‌پردازد.

 

نگار آذربایجانی کارگردان، فرشته طائرپور تهیه‌کننده، غزل شاکری و شایسته ایرانی بازیگران و حسین خطیبی روانشناس با حضور در کافه خبر در خصوص تجربیات به دست آمده قبل و بعد فیلمبرداری و در مواجه با ترنس‌ها صحبت کردند.
 

به گفته کارگردان و تهیه‌کننده قرار بود صابر ابر نقش آدینه را بازی کند و  حتی گریم‌های سنگینی هم روی چهره او انجام شد و تا مرحله آخر هم با او پیش رفتند، اما یک روز خودش آمد و گفت اگر تماشاگر یک لحظه صابر ابر را پشت آدینه به جا بیاورد، هم آدینه نابود می‌شود و هم صابر ابر.

 

در گفت‌و‌گوی زیر عوامل «آینه‌های روبرو» از روند تولید این فیلم و سختی‌های آن و درگیری حسی و عاطفی با شخصیت‌های آن گفتند.

 

«آینه‌های روبرو» یکی از فیلم‌هایی است که به موضوع جهانی می‌پردازد و در کشورهای مختلفی به نمایش درآمده است. چه واکنش‌هایی در کشورها به این فیلم نشان داده شد؟

نگار آذربایجانی، کارگردان: بخشی از این واکنش‌ها مشابه بود و بخشی هم متفاوت. مثلا تماشگر خارج از ایران از یک چیزهایی تعجب می‌کنند که در ایران کمتر باعث تعجب می‌شود، اما نکته‌ای که بیش از هر چیز باعث تعجب مخاطب غیرایرانی می‌شود، این است که در ایران می‌شود تغییر جنسیت داد و این کار قانونی است، اما در ‌‌نهایت خیلی‌ها با فیلم ارتباط مشابهی برقرار می‌کنند.

 

غزل شاکری، بازیگر: برای تماشاگر غیرایرانی عجیب است که فیلمی با این موضوع از ایران آمده است. ما فکر می‌کردیم عمل تغییر جنسیت برای مردم کشور‌های دیگر خیلی عادی‌تر باشد، اما متوجه شدیم این مسئله هنوز برای آن‌ها هم جای بحث دارد. درباره این فیلم 70 درصد از واکنش‌های مخاطبان مشابه یکدیگر است و 30 درصد بقیه بر اساس پیش زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی آن‌ها متفاوت است. مثلا تماشاگران ایرانی به صحنه‌‌هایی از فیلم می‌خندد در حالیکه تماشاگر خارجی موقع تماشای‌‌ همان صحنه‌ها سکوت می‌کند و یا آه می‌کشد.

 

آذربایجانی: ما وقتی فیلم را در سینما سپیده دیدیم، سکانس آخر که آدینه تور را از سرش برمی دارد و به جای آن کلاه می‌گذارد مخاطب ایرانی می‌خندد. در صورتی که در نمایش‌های خارج از ایران با دیدن این صحنه مخاطب یا عمیقا متاثر می‌شود یا با تشویق دست می‌زند. 

 

نگار آذربایجانی

 

شاکری: یا صحنه‌ای که آدینه سیگار خاموش را گوشه لبش می‌گذارد، در خارج از ایران همه را می‌خنداند و یا مثلا شوخی‌ها و رفتارهای پرستار کاملا برای مخاطب خارجی باعث خنده است.

 

آذربایجانی: در حالیکه رابعه اسکویی بازیگری است که بر اساس سابقه قاعدتا باید تماشاگر ایرانی را بخنداند، اما این اتفاق با مخاطب خارجی بیشتر می‌افتد. حتی واکنش تماشاگر اروپایی و آمریکایی هم فرق دارد. تماشاگر آمریکایی خیلی بیشتر و واضح‌تر به همه چیز واکنش نشان می‌دهد و اگر از انتهای سالن فیلم را همراه آن‌ها ببینیم اکثرشان واکنش‌های علنی و مشابهی دارند در حالیکه تماشاگران اروپایی درونی‌تر و فردی‌تر عکس العمل نشان می‌دهند.

 

خانم آذربایجانی چطور شد فکر کردید از عهده ساخت چنین فیلمی برمی‌آیید؟ این فیلم نیاز به تحقیقات زیادی داشت و با چه پشتوانه علمی سراغ ساخت آن رفتید؟

آدزبایجانی: ما اول با تحقیق کتابخانه‌ای کارمان را شروع کردیم. «دگرجنس» بودن یک مسئله جهانی است و برخورد با ترنس، عمدتا یک برخورد فرهنگی است. طی آن دوره، ماه‌هایی را که در آمریکا بودم، دسترسی به منابع برایم راحت‌تر بود و منابع خوبی هم در اختیار داشتم. بعد که آمدم ایران بازهم آن تحقیقات ادامه داشت. از یک جایی به بعد تحقیق می‌دانی را هم اضافه کردیم. با بچه‌هایی که دگرجنس‌گونه و ترنس بودند دیدار کردیم و خانواده‌هایشان را از نزدیک دیدیم و سعی کردیم اعتمادشان را برای توضیح شرایطشان جلب کنیم. پیدا کردن این افراد در ایران خیلی راحت نیست و به راحتی اعتماد نمی‌کنند. آن‌ها در مورد مشکلاتشان حرف زدند. بعد تحقیقات را جمع‌تر کردیم و درباره زنی که می‌خواهد مرد شود حرف زدیم و با فراجنس‌های متفاوتی به لحاظ خانوادگی که در مراحل مختلف تصمیم‌گیری یا جراحی بودند، گفت‌وگو کردیم.

 

بعضی از این ترنس‌ها در مرحله تصمیم‌گیری بودند و هنوز تصمیم قطعی را برای انجام عمل نگرفته بودند و از طرفی هم با کسانی دیدار کردیم که مجوز عمل و تغییر جنسیت را گرفته بودند و می‌خواستند تغییر جنسیت بدهند. چند نفر هم تغییر جنسیت داده بودند و کل مراحل درمانشان تمام شده بود.

 

قبل از اینکه تصمیم به ساخت این فیلم بگیرید نمونه‌ای از این ترنس‌ها را از نزدیک دیده بودید؟

آذربایجانی: انگیزه اصلی ساخت فیلم «آینه‌های روبرو» را یکی از همسایه‌هایمان به من داد. ما در یکی از محله‌های تهران زندگی می‌کردیم و همسایه‌ای داشتیم که از من بزرگ‌تر بود و همین مشکل را داشت. خیلی دوست‌داشتنی و حساس بود و به خاطر این مسئله خیلی جدا از دیگران زندگی می‌کرد. هیچ کدام از اهالی محل او را نمی‌پذیرفتند. من هم در سن 15 سالگی نمی‌توانستم خیلی او را درک کنم. برایم سئوال بود که چرا تنهاست و پذیرفته نمی‌شود و انگار باری از وحشت همراهش بود. دوست داشت خودش را پنهان کند و نمی‌توانست با دنیای بیرون ارتباط برقرار کند. بعد هم ظاهرا عمل کرد اما هیچ کدام از ما دیگر او را ندیدیم چون می‌خواست با گذشته‌اش خداحافظی کند.

 

سوژه این فیلم برای ساخت مستند هم مناسب بود، چطور شما گونه داستانی آن را انتخاب کردید؟

آذربایجانی: درباره این موضوع مستند زیاد ساخته شده است. البته این دلیل محکمی برای نساختن مستند نیست. من مستندساز نیستم و سینمای داستانی را بیشتر می‌فهمم. از همه مهم‌تر اینکه قصد اولیه من برای ساخت این فیلم این بود که اطلاع‌رسانی کنیم به انواع مخاطبینی که از این مسئله اطلاع ندارند یا اگر دارند با کسانی که این مشکل را دارند با حالت تدافعی برخورد می‌کنند.

می‌خواستیم به مخاطب بگوییم که دیدش را نسبت به این گونه آدم‌ها تغییر بدهد. خوب تماشاچی مگر چقدر به سینمای مستند علاقه‌مند است و سراغ آن می‌رود. اصلا مگر چقدر سینمای مستند در دسترس تماشاچی است؟ می‌خواستم فیلمی بسازم که تماشاگر آن را ببیند. طبیعتا فکر می‌کردم اگر در قالب داستانی بیان شود و قصه جذابیت کافی را برای تماشاچی داشته باشد به طیف بیشتری از آدم‌ها می‌‌شود اطلاع‌رسانی کرد.

 

دلیل انتخاب شایسته ایرانی برای بازی در نقش آدینه چه بود؟ شما با توجه به فیلم «آفساید» او را انتخاب کردید؟

آذربایجانی: ما صحبت‌های اولیه را با خانم طائرپور انجام داده بودیم و قرار شد من برگردم آمریکا و تحقیقات بیشتری را آنجا انجام دهم و بعد هم نوشتن فیلمنامه را‌‌ همان جا شروع کنم و کار هر چه پیش رفت از طریق تلفن و ایمیل با هم مبادله کنیم. قبل از رفتنم به برادرم گفتم یادت می‌آید وقتی بچه بودیم، فلانی در محله‌مان ترنس بود؟ گفتم تصمیم گرفته‌ایم با خانم طائرپور فیلمی درباره ترنس‌ها بسازیم.

از او درباره بازیگری که مناسب این نقش است پرسیدم. گفت بازیگر خوبی به نام شایسته ایرانی داریم که اگر او را انتخاب کنی خیلی خوب است. بعد که فیلم «آفساید» را دیدم به این نتیجه رسیدم که شایسته را نمی‌خواهم. به خاطر اینکه این بازیگر یک بار در فیلم «آفساید» نقش دختری که خودش را شکل پسر‌ها کرده، بازی کرده بود و ممکن بود بیشترین لطمه را به کاراکتر آدینه بزند. تماشاچی ممکن بود احساس کند این بازیگر ادا درمی‌آورد و ترنس نیست. فرق آدینه با بازیگر فیلم «آفساید» این بود که آدینه فیلم ما قرار نبود که ادا در بیاورد، بلکه او واقعا باور داشت که پسر است.

 

می‌خواستم تماشاچی واقعا شک کند بازیگر نقش آدینه زن است یا مرد. ما یک تعداد بازیگر دیدیم و حتی یک دوره‌ای به این نتیجه رسیدیم که از بازیگر مرد در این فیلم استفاده کنیم. به ایده‌های متفاوت و مختلفی رسیده بودیم تا اینکه نهایتا به این نتیجه رسیدیم که درست‌ترین کار این است که بازیگر ما از چهره‌های پرکار در سینما نباشد، اما بازیش در حد خوبی باشد و ترجیحا هم مرد نباشد. صابر ابر یکی از بازیگرانی بود که در مرحله ایده‌پردازی برای مرد بودن بازیگر نقش آدینه با ما همکاری می‌کرد. حتی گریم‌های سنگینی هم روی چهره او انجام شد و تا مرحله آخر هم با او پیش رفتیم، اما یک روز خودش آمد و گفت که اگر تماشاگر یک لحظه صابر ابر را پشت آدینه به جا بیاورد، هم آدینه نابود می‌شود و هم صابر ابر. ما هم قانع شدیم.

 

پس به سراغ بازیگران تئا‌تر رفتیم و شروع به تست گرفتن کردیم. در‌‌ همان دوران اطرافیان به من می‌گفتند حداقل شایسته را یک بار ببین شاید نظرت عوض شد. بالاخره شایسته آمد و ما در دو، سه جلسه گفت‌وگو به این نتیجه رسیدیم که می‌شود او نقش آدینه را بازی کند. فیلمنامه را خواند و با برداشتی که از نقش داشت ما را متقاعد کرد که توانایی‌اش را دارد. توافقات که انجام شد با چند نفر از بچه‌هایی که با این مشکل روبرو هستند معاشرت کرد و حرکات آن‌ها را زیر نظر گرفت. شایسته ایرانی خصوصیت خوبی به عنوان بازیگر دارد و آن این است که همه رفتار‌ها را ضبط می‌کند. در معاشرت با ترنس‌ها خیلی زود به این نتیجه رسید که این افراد چطور می‌نشینند و چطور راه می‌روند.

 

خانم ایرانی به نظرم نگرانی بازی کردن نقش آدینه با توجه به حضور در «آفساید» باید برای شما بیشتر از خانم آذربایجانی می‌بود. شما قبل از این فیلم با این افراد از نزدیک مواجه شده بودید؟

شایسته ایرانی، بازیگر: بعد از اینکه فیلمنامه را خواندم متوجه شدم یکی از دوستانمان که در تئا‌تر بوده همین مشکل را داشته و تغییر جنسیت داده است. من بیشتر به او توجه کردم و اولین نفری بود که دیدم و سعی کردم با او صحبت کنم.


بعد از «آفساید» سه سال کار نکرده بودم البته سریال «موج سوم» را داشتم که سریال موفقی نبود، اما وقتی فیلمنامه را خواندم دیدم که شخصیت تفاوت‌های زیادی با «آفساید» دارد. دختر فیلم آفساید چون دوست دارد فوتبال ببیند خودش را به شکل پسر‌ها درآورده، اما آدینه این‌طور نبود. دوست داشتم خیلی چیز‌ها را هم خودم به نقش اضافه کنم. وقتی فیملنامه را خواندم گفتم این یک شخصیت درونی است و باید یک چیزهایی را به آن اضافه کنم.


شایسته ایرانی

 

چه چیزهایی به نقش اضافه کردید و چطور این کار را کردید؟

ایرانی: چیزهایی که من اضافه کردم بیشتر ظاهری و مربوط به رفتار‌ها بود. مثلا این شخصیت اصلا ظرافت زنانه ندارد، اما شاید یک چیزهای ریزی ببینیم که از ناخودآگاهش می‌آمد. به طور کلی در فیلمنامه خیلی چیز‌ها روشن و واضح بود و خانم آذربایجانی به خلق این شخصیت کمک زیادی کرد.

 

دکتر حسین خطیبی، روان‌شناس: اولین بار که یک ترنس را از نزدیک دیدید چه حالی داشتید؟ چه چیزی از شخصیت آن‌ها شما را به خود جلب کرد؟ 

ایرانی: اولین بار که یک ترنس را دیدم گفت تو می‌خواهی این نقش را بازی کنی؟ فکر می‌کنی بتوانی؟ احساس مسئولیت کردم که چطور باید از عهده نقش بربیایم که برای این افراد باورپذیر به نظر بیاید و یک مقدار هم ترسیدم. در جلسه اولی که آن‌ها را دیدم حس غیر قابل توصیفی داشتم و فکر می‌کردم سخت است که بخواهم بفهممشان. سعی کردم چند خاطره از دوران جوانی و نوجوانیشان بشنوم و آن‌ها را بیشتر درک کنم.

 

خطیبی: چه خاطره‌ای برای شما تعریف کردند؟

 

ایرانی: یکی از آن‌ها خاطره‌ای از دوران راهنمایی‌اش گفت. وقتی سال اول راهنمایی در اولین روز بازگشایی مدارس وارد مدرسه شده بود، آن‌قدر برایش سخت بود و ان آدم‌ها برایش نا‌آشنا بودند که هیچ کدامشان را نمی‌فهمید و گفت اصلا تصمیم گرفتم دیگر مدرسه نروم.

 

خطیبی: خیلی از ترنس‌ها مدرسه را وسط راه‌‌ رها می‌کنند چون نمی‌توانند قواعد مدرسه‌ای که در آن هستند را بپذیرند.

 

ایرانی: خیلی‌هایشان هم با خانواده مشکل دارند. مثلا می‌گفتند مادرشان این مسئله را می‌پذیرد اما پدرشان نمی‌پذیرد یا برعکس. پروسه‌ای که باید دنبال راه حلی برای راضی کردن خانواده‌هایشان بگردند خیلی سخت بود. بعضی از آن‌ها سر کار می‌روند و مجبورند مانتو و روسری تنشان کنند و برایشان راحت نیست. گرفتن مجوز هم دردسرهای خودش را دارد و کار راحتی نیست.

 

خطیبی: در رویارویی با این ترنس‌ها چه حسی داشتید؟ ترحم، ترس یا غم؟

 

ایرانی: همه این حس‌ها را با هم داشتم، اما من در این فیلم چیزی که دوست دارم این است که نباید دچار ترحم شوم. خانم آذربایجانی این نکته را به من گوشزد کرد. مثلا در سکانسی که با رعنا حرف می‌زدم نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم و گریه‌ام می‌گرفت و به همین دلیل سکانس را کم کردیم. سعی می‌کردم شایسته را فراموش کنم چون درگیر احساسات خودم می‌شدم.‌‌ همان جایی که می‌گفتم «تو فکر می‌کنی من یک شبه تصمیم گرفتم مرد باشم؟ من‌‌ همان قدر حق انتخاب داشتم که تو حق انتخاب برای زن بودن داشتی.» آن صحنه واقعا برایم سخت بود و نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم.

 

خطیبی: خانم آذربایجانی شما در کدام سکانس غلیان احساس داشتید؟

 

آذربایجانی: من اصولا تلاشم را می‌کنم که همه شخصیت‌های فیلمم را به یک اندازه دوست داشته باشم و احساسات خودم را کنترل کنم. یک وقت‌هایی آدم باید خودش را کنترل کند چون ممکن است یک شخصیت را بیشتر از دیگر شخصیت‌ها دوست داشته باشد و آن وقت نخواهد در مورد شخصیت‌هایی که دوستشان ندارد بنویسد، اما یک سری سکانس‌هایی بوده که من را تحت تاثیر قرار داده است. یکی‌‌ همان سکانسی است که سر جانماز آدینه و رعنا با هم حرف می‌زنند و یکی هم سکانس آخر است. ما در گرفتن سکانس آخر در ماشین وضعیت بدی داشتیم. نمی‌خواستم احساس آدینه و برادرش قطع شود و می‌خواستم تداوم حسی داشته باشند و به همین دلیل از ابتدای دیالوگ‌ها را کامل گرفتیم.

 

خطیبی: خانم شاکری شما چه زمانی از فیلم خیلی احساساتی شدید؟

 


غزل شاکری

 

شاکری: زمان فیلمبرداری دیالوگ‌هایی بین رعنا و آدینه ردو بدل می‌شد که آدم را احساساتی می‌کرد. ما تصمیم نمی‌گرفتیم چطور احساساتی شویم. خانم آذربایجانی هم همه چیز را به ما می‌سپرد که خودمان به لحاظ احساسی پیش ببریم. من یک جاهایی در حرف زدن با آدینه واقعا احساساتی می‌شدم و این مسئله غیر قابل اجتناب بود. هنوز که هنوز است با اینکه این همه فیلم را دیده‌ام سر بعضی صحنه‌ها گریه‌ام می‌گیرد.

من هم قبل از فیلمبرداری با ترنس‌هایی که خانم ایرانی دیده بود ملاقات داشتم. یکی از آن‌ها که مراحل درمانش را می‌گذراند و خیلی هم واضح نمی‌گفت که مشکلش چیست، دیدیم. ما برای اینکه یخ این خانم باز شود یک سری خود زنی‌هایی هم کردیم. یک جایی او تعریف کرد که بعد از اینکه مطمئن شده حالش خوب نیست و می‌خواسته تصمیم گیری کند عمل کند یا نه، دکتر گفته خانواده‌ات را پیش من بیار تا با آن‌ها هم صحبت کنم. خانواده سال‌ها دیده بودند که دخترشان مثل پسر‌ها رفتار می‌کند اما به روی خودشان نمی‌آوردند.

در مطب دکتر، خانم منشی با صراحت گفته کسانی که برای مسائل جنسی آمده‌اند یک طرف و کسانی هم که برای مشاوره خانواده‌شان آمده‌اند طرف دیگر بنشینند. باز هم پدر مادر این فرد به روی خودشان نمی‌آورند. دکتر به آن‌ها می‌گوید‌ دختر شما باید تغییر جنسیت دهد. پدر بعد از شنیدن این حرف مثل همیشه سکوت می‌کند و مادر هم فقط گریه می‌کند. بعد از آن ماجرا تا مدت‌ها بازهم پدر به روی خودش نمی‌آورده مادر هم هر از گاهی به او می‌گفته اگر عمل کنی مطمئنی خوب می‌شوی؟ این سئوالی بود که رعنا هم در فیلم از آدینه می‌پرسد. هیچ کدام از ترنس‌ها جواب قطعی برای این سئوال ندارند. من زمانی که این سوال را از آدینه می‌پرسیدم حالم بد می‌شد چون او هم هیچ جواب قطعی نداشت.

 

خطیبی: خانم طائرپور صحنه‌ای در فیلم هست که شما را تحت تاثیر قرار بدهد؟

 

فرشته طائرپور، تهیه‌کننده: هنوز هم پس از بار‌ها دیدن، سکانس اول فیلم من را تحت تاثیر قرار می‌دهد و با دیدن آن گریه‌ام می‌گیرد. همینطور سکانس آخر که تنهایی و سرگشتگی آدینه را در غربت که نوع دیگری از بیگانگی او با محیط است نشان می‌دهد. صحنه‌ای هم که رعنا با پدر آدینه حرف می‌زند، به خاطر اینکه می‌توانم خودم را جای پدر بگذارم برایم تاثیرگذار است.

پدر به تضادی پیچیده رسیده که نمی‌تواند بپذیرد دیگران بهتر از او مشکل دخترش را می‌فهمند. همذات‌پنداری با آن پدر برای من سخت نیست. سکانسی را هم که رعنا بچه‌اش را بغل می‌زند و دعوایش می‌کند، با دیدن ترس و اعتراضی که در رفتار رعنا و رنجشی که در نگاه آدینه است منقلب می‌شوم. مادران ایرانی وقتی بچه‌هایشان کار خطرناکی می‌کنند و یا مثلا گم می‌شوند، اولین عکس العملشان دعوا و تنبیه است. حتی ممکن است حتی بچه‌شان را کتک هم بزنند. برای من جالب است که این حس‌ها را جامعه غیر ایرانی هم خیلی خوب درک می‌کند. مثلا جمله رعنا در‌‌ همان صحنه به پسرش که: «مگه تو مرد من نیستی؟... مرد که گریه نمی‌کنه» با آنکه از یک باور شرقی و ایرانی می‌آید، هیچ نکته گنگی برای مخاطب جهانی ندارد. شک ندارم که اگر صرفا تماشاگر این فیلم بودم و هیچ دخالتی در متن یا تولید آن نداشتم، باز هم این صحنه‌ها من را تحت تاثیر قرار می‌داد.

 

خطیبی: این حس‌ها جهانی است. اگر مادری بچه‌اش را گم کند و یا اتفاقی برای کودکش بیفتد به درون کودک می‌رود و یا کودک دورنش بیرون می‌آید. کودک درون چهار حس خالص دارد غم، شادی، خشم و ترس. این حس‌ها اصلی است و باقی احساسات از ترکیب این‌ها به وجود می‌آید. رعنا در آن صحنه می‌ترسد که نکند بچه‌اش آینده مشابهی داشته باشد. بعد خشم در او ایجاد می‌شود و سپس غم هم سراغش می‌آید. ما در آن سکانس یکی از بهترین بازی‌های خانم شاکری را می‌بینیم که این حس‌ها را به درستی منتقل می‌کند.

 

طائرپور: یکی دو نفر از داوران جشن «خانه سینما» از من می‌پرسیدند که غزل واقعا مادر است؟

 

خطیبی: ما همه یک مادر درون خودمان داریم که از مادرانمان یاد گرفته‌ایم. بعضی‌ها بهتر می‌توانند مادرانشان را به یاد بیاورند. آنجایی که ترس و غم را بیشتر درک کرده‌اند. این فیلم پر از صحنه‌های عاطفی است که می‌تواند قلب هر تماشاگری را فشار دهد و بغض در گلویش بیاورد. این مسئله فیلم را از ایرانی بودن‌‌ رها کرده است. غم و ترس حرف جهانی است. البته رعنا الگوی یک زن مطلوب ایرانی است، اما ابعاد احساسی- عاطفی او، یک الگوی جهانی به حساب می‌آید.
اصلا مهم نیست این بیمار ترنس است یا خیر و لایه رویی داستان چیست، مهم این است که موج حسی از پرده سینما بیرون می‌آید و مخاطب آن را دریافت می‌کند. واکنش‌هایی که مردم در حین دیدن این فیلم نشان می‌دهند مشخص است که آن‌ها را به خوبی درگیر کرده است. ما از تاریکی سینما که بیرون می‌آییم یک گیجی داریم. این گیجی چند دلیل دارد. یکی اینکه گذر زمان را نفهمیده‌ایم، دو اینکه در فضای فیلم قرار داریم و سه اینکه هنوز همه حرف فیلم را کاملا درک نکرده‌ایم و می‌خواهیم هنوز به آن فکر کنیم.

 

طائرپور: این فیلم بر اشتراکات با انواع انسان‌ها دست می‌گذارد. این فیلم با نهادهای فطری آدم‌ها چه در ایران و چه در هر نقطه جهان ارتباط برقرار می‌کند. داستان و شخصیت‌های فیلم هرچقدر هم که در قالب یک موقعیت خاص مطرح شده باشند، برای طیف گسترده‌ای از مخاطبان حرف‌هایی برای گفتن دارند. مخاطبانی که وقتی پایش بیافتد قادر نیستند چنین واقعیتی را در خانواده یا جامعه خود انکار کنند. چند روز پیش یکی از شبکه‌های رادیو داشت برنامه‌ای را پخش می‌کرد که در آن مشاوری با والدین نگران دختری که گرایش بیش از حد به دوستی با همجنس خود داشت، صحبت می‌کرد و به آن‌ها می‌گفت که باید چگونه با دختر خود رفتار کنند. من تا به حال ندیده و نشنیده بودم که در برنامه‌ای درباره این موضوع اینقدر واقع بینانه صحبت کنند.

 

خانم آذربایجانی ارتباط شما با بازیگران چگونه شکل گرفت؟

آذربایجانی: من در حوزه کارگردانی به یک مسئله‌ای اعتقاد دارم. رفتارهای غلط با بازیگر باعث می‌شود او به موقعیت‌هایی برسد که اشتباه است. بعضی کارگردان‌ها بازیگر را عصبی می‌کنند و او را جلوی دوربین می‌فرستند و می‌گویند حالا عصبانیت را بازی کن. به نظر من این کارگردانی کردن نیست و کاری غیرانسانی است و من درست نمی‌دانم. گاهی نکات ریزی را به شایسته در مورد شخصیت آدینه می‌گفتم، اما تاکید می‌کردم این ویزگی برای توست و آن‌ها را به غزل نگو. وقتی دو شخصیت یک سری راز دارند که برای خودشان است احساساتی را در طرف مقابلشان به وجود می‌آورند. من هیچ وقت به هیچ کدامشان نگفتم که باید کجا بخندند و کجا گریه کنند. حس‌ها خودشان باید می‌آمد و واقعا هم می‌آمد. مثلا زمانی که غزل سر جانماز بود به او نگفتم که باید گریه کند اما خودش گریه کرد و درست هم بود.

 

در عین حال که بازی‌ها باید کنترل شود یک تداوم احساسی باید وجود داشته باشد. ما فقط با دوربین تمرین می‌کردیم که جای بازیگر‌ها کجاست. قبل از فیلمبرداری هم بیشتر معاشرت کردیم تا تمرین. تمرین زیاد بازیگر را خسته و از شخصیت جدا می‌کند. بعد از چند بار تمرین بازیگر به این نتجیه می‌رسد که دیگر حس‌ها در نمی‌آید.

 

خانم طائرپور شما چطور این خطر را کردید که تهیه‌کنندگی «آینه‌های روبرو» را بر عهده بگیرید؟

طائرپور: موقعی که تصمیم گرفتم که فیلم را بسازم، فکر نمی‌کردم که موقعیت دیده شدن در سطحی گسترده را پیدا کند. به خود و نگار گفتم در ‌‌نهایت بعد از ساخت فیلم آن را در کمد می‌گذاریم تا روز دیدنش فرا برسد. در واقع «آینه‌های روبرو» را برای دل خودم ساختم چون باور داشتم که ارزشش را دارد. در واقع خودم و نگار را برای عکس‌العمل‌های تند‌تر هم آماده کرده بودم، اما از آنجا که خودمان در مرحله فیلمنامه حساسیت‌های مخاطب را در نظر گرفته بودیم این اتفاق نیفتاد. البته در زمینه اکران با موانع خسارت بار مواجه شدیم، اما در مراحل ممیزی و اخذ پروانه نمایش خیر. این فیلم آن‌قدر سلامت نگاه داشت و از هرگونه شیطنت جنسی خالی بود که کسی نتواند آسان بر آن خرده بگیرد.

 

من حساب خطر و ضرر اقتصادی را از‌‌ همان ابتدا برای خودم صاف کردم. یعنی تکلیف سرمایه این فیلم را از‌‌ همان ابتدا برای خودم مشخص کردم. مدیران چند سینما به من می‌گویند مردم بعد از دیدن فیلم دست می‌زنند و قبل از ترک سینما می‌آیند و از ما به خاطر نمایش این فیلم تشکر می‌کنند. همین مسائل اتفاقات مرا بعنوان یک تهیه کننده راضی می‌کند از اینکه فیلمی موثر و ماندگار ساخته‌ام.

 

رضایت دیگر من بر می‌گردد به اینکه توانسته‌ام گامی بردارم در این مسیر که مخاطبان این نوع سینما دوباره محترم شمرده شوند. متاسفانه در چند سال اخیر بسیاری از ما اعم از فیلمساز و مدیر و منتقد مدام از نا‌مقبولی سینمای اجتماعی سخن گفته‌ایم. ما مثل پدری با سینما رفتار می‌کنیم که صبح به صبح سر چهار راه بایستد و جار بزند که: «ایهاالناس، من دختری دارم زشت و بد مشرب و بد رفتار و نخواستنی و نمی‌دانم چرا کسی به خواستگاری‌اش نمی‌آید».

وقتی خود ما در باره سینمای اجتماعی‌مان و اصولا هر نوع سینمای غیر کمدی و غیر تفریحی اینطور حرف بزنیم، چطور می‌توانیم از مخاطب توقع داشته باشیم که همت کند و به سینما برود؟... این اتفاق چرا برای کنسرت و تئا‌تر به این میزان هنوز نیفتاده است؟ چرا بلیت چهار هزار تومانی سینما سنگین می‌شود، اما بلیت‌های 10 تا 70 هزار تومانی تئا‌تر و کنسرت بلافاصله پیش فروش می‌شوند..؟. ما که مدام بر طبل بی‌رونقی سینمای اجتماعی می‌کوبیم چرا توقع نتیجه‌ای متفاوت داریم؟

 

سینمای سبک و تفریحی-که البته نوع لازمی برای سینمای هر کشوری است- مخاطبان خود را دارد و چرخش کمابیش خوب می‌چرخد، اما تکلیف مخاطبان این نوع آثار چیست؟ مخاطبانی که عمدتا از طبقه تحصیلکرده، روشنفکر و دارای دغدغه در جامعه هستند و به فیلم‌های جدی‌تر علاقه دارند. این دسته از مخاطبان از طریق‌‌ همان سوء تبلیغات که گفتم پراکنده شده‌اند. این‌ها مهم‌ترین طبقه جامعه هستند چرا که بیشترین تعداد دانشجو، محصل دبیرستانی و اعضای خانواده‌ها را در خود جای داده‌اند. واقعا امیداورم این قشر از جامعه برای دیدن اینگونه فیلم‌ها دوباره به سینما‌ها برگردند.

 

دلیل انتخاب همایون ارشادی برای نقش پدر چه بود؟

طائرپور: تصوری که ما از پدر آدینه داشتیم این بود که پدری است مدرن و مثلا کارخانه دار که علیرغم دیدن دوره‌هایی در خارج از کشور، دغدغه‌های سنت و عرف را دارد. این گونه خانواده‌ها کم نیستند. لباس پوشیدن و دکور خانه‌شان مدرن است، اما به موضوعاتی چون آبرو و حق و بزرگ‌تر و کوچک‌تر، با چارچوب‌های سنتی نگاه می‌کنند. این گونه پدر‌ها معمولا در محیط‌های مذهبی به دنیا آمده‌اند، در محیط‌های مدرن درس خوانده‌اند و بعد از تشکیل خانواده هم‌‌ همان روش‌های فرماندهی موروثی را در پیش گرفته‌اند. اینگونه پدر‌ها ممکنست در دلشان محبتی عمیق نسبت به فرزندشان باشد اما در رفتار و گفتار موجوداتی غیرصمیمی، عبوس و گاهی حتی تلخ هستند.

 

این آدم‌ها نمی‌توانند راحت محبتشان را با لبخند یا اشک بروز دهند. به اعتقاد من این‌ خصوصیات در فیزیک و بازی همایون ارشادی وجود داشت.

 

آذربایجانی: اینکه چرا این پدر مدرن است برمی‌گردد به ماجرایی که در تحقیقات و حرف‌هایمان با بچه‌های دگرجنس گونه به آن رسیدیم. عموما خانواده این بچه‌ها مشکلاتشان را به راحتی نمی‌پذیرند و از آن‌ها حمایت نمی‌کنند. اگر ما یک پدر خیلی سنتی می‌گذاشتیم بیننده‌ای که خیلی سنتی نیست و به عنوان پدر یا مادر با این مسئله مواجه می‌شود نمی‌تواند با شخصیت همذات‌پنداری کند و او را بپذیرد. ما فکر کردیم انتخاب یک پدر معتدل، بهترین انتخاب است.

 

58246

کد خبر 258525

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین