به گزارش خبرآنلاین، سی و چهارمین شماره از کتاب هفته «نگاه پنجشنبه» با مطالب و یادداشت هایی خواندنی در حوزه های مختلف فرهنگی، اجتماعی و سیاسی روی دکه روزنامه فروشی ها و پیشخوان کتاب فروشی ها نشسته است. اهالی هفتهنامه نگاه پنجشنبه در تازهترین شماره این هفتهنامه به سراغ یکی از چهرههای سرشناس موسیقی ایران رفتهاند؛ حسین علیزاده که اثر جاودانه او «نینوا» این روزها به مناسبت فرا رسیدن ایام سوگواری سید و سالار آزادگان جهان بیشتر شنیده میشود. در این گفتوگو حسین علیزاده علل و عوامل ستیز روشنفکران این مرز و بوم را با موسیقی سنتی ایران واکاوی کرده و در حاشیه به چند و چون ساخت اثر گرانسنگ نینوا پرداخته است.
پروندهای مختصر اما پربار در آسیبشناسی عزاداریهای عاشورایی در سالهای اخیر با مطالبی از سردار حسین علایی، محمدرضا زائری، مژگان ایلانلو، هارون یشایایی و .... از دیگر بخشهای سی و چهارمین شماره نگاه پنجشنبه است.
بخشی از یادداشت غلامرضا امامی درباره دیدار دکتر شریعتی و جلال آل احمد را در ادامه می خوانید:
«نخستین دیدار جلال آلاحمد و دکتر علی شریعتی از کتاب در دست انتشار «یادها»
...آخرهای آذر 46 بود. استاد ما؛ استاد محمدتقی شریعتی به تهران آمده بود و در خا نهای نزدیک مجلس شورا مسکن گزیده بود. به دیدارش رفتم. حال خوشی نداشت. کمی سرما خورده بود. اما خرسند و خوشحال بود. به آرامی اما به شادی گفت فردا علی میآید، با قطار میآید. گفتم استاد شما استراحت کنید تا حالتان بهتر شود. من به ایستگاه راهآهن میروم. با شرم گفت باعث زحمت شما نمیشوم. گفتم اختیار دارید، افتخاری است.
فردا صبح به ایستگاه راهآهن تهران رفتیم با دوستی. دکتر شریعتی آمد. با بارانی کرمرنگی بر تن، شاپویی بر سر و طبق معمول سیگاری بر لب. ماشینی گرفتیم و دکتر را به خانه پدر رساندیم، کمی نشستیم. گفتم خستهاید، فردا به دیدارتان میآیم. موقع رفتن د فتر قرمز رنگم را به دکتر سپردم و گفتم این را ببینید و اگر خواستید چیزی در آن بنویسید و رفتم.
صبح روز بعد به دیدارش رفتم. گفت: دفترت را دیدم و چند خطی نوشتم. زیر کلمه تنهایی با خط ریزی نوشته بود: کوهها باهمند و تنهایند... همچو ما باهمان تنهایان
و زیر کلمه زندگی این شعر را آورده بود: نه بر اشتری سوارم/ نه چو خر به زیر بارم/ نه خداوند رعیت/ نه غلام شهریارم.
پک عمیقی به سیگارش زد و گفت: دیدم که جلال هم در دفترت چیزهایی نوشته، با او آشنایی؟ گفتم بله، برای کتاب روشنفکرانش طرحی به من سپرده، گفت دوست دارم ببینمش. از همانجا به خانه جلال تلفن زدم. گفتم یکی از استادان دانشگاه مشهد به نام د کتر علی شریعتی، دوست دارد شما را ببیند. گفت باشد فردا ساعت 11
صبح. روز بعد پیاده راه افتادیم، در راه کتابفروشی را نشانم داد و گفت یکی از کتابهایم را برای پخش نزد او بردم، قیمت کتاب را دید، کتابم را در یک کفه ترازو گذاشت و وزنههایی را در کفه دیگر، کتاب را وزن کرد و گفت ببخشید، گران است!!! این حکایت را میگفت و میخندید.
به میدان مخبرالدوله که رسیدیم، سر سعدی ایستگاه اتوبوسهای دو طبقه قرمز رنگ تجریش بود، با هم به طبقه بالا رفتیم. در طول راه از اقامتش در پاریس حکایتها گفت و من از خرمشهر و زندگی صبیها روایتها.
سر کوچه فردوسی پیاده شدیم. تا «بنبست ارض» و خانه نقلی آجری جلال راهی نبود. هوا سوز سردی داشت. وقتی رسیدیم شومینه روشن بود وگا ه هیزمها را جلال به هم میزد، کشور خانم چای آورد. کنار شومینه چای گرم چسبید. جلال احوال دوستش دکتر مفخم پایان را پرسید که در دانشگاه مشهد استاد جغرافیا بود و از کار عظیم فرهنگ جغرافیاییش ستایش کرد. دکتر از تحقیقش درباره مارکو پولو سخن گفت و از روزگارش در پاریس و کوششهایش در کنفدراسیون. وقتی به جلال گفتم دکتر دوست فانون بوده، انگار سالهاست که هم را میشناسند، بلند شد و رفت و از کتابخانهاش کتاب «چهره استعمارگر و چهره استعمارزده» ممی را به دکتر داد و گفت حضرت ترجمهاش کن، کار توست.
سخن به مصدق رسید، گل از گل جلال شکفت، گرم شد، از همرهان سست عناصر و رفیقان نیمهراه سخنها رفت، جلال بیشتر گوینده بود و دکتر شنونده، چه شوق و معصومیتی در سیمای نجیب دکتر بود و چه شور و جذبه و جلالی در سخن جلال، دو ساعتی بود که نشسته بودیم. وقت خداحافظی رو کرد به دکتر و گفت، اینجا خانه توست، هر بار که به تهران آمدی بیا اینجا، من هم اگر به مشهد آمدم حتما به سراغت میآیم.
راه افتادیم. در راه دکتر گفت: این مرد چقدر صادق و صمیمی است، دوستش داشتم، حالا که از نزدیک دیدمش بیشتر دوستش دارم، جلال زمان ماست...»
ساکنان تهران برای تهیه این شماره و شماره های پیشین و اشتراک این نشریه، کافی است با شماره های 88557016 الی 20 تماس بگیرید. همچنین این هفته نامه در دکه های روزنامه فروشی و کتابفروشی های معتبر تهران توزیع شده است.
6060
نظر شما