خواندن چند صفحه از گل آقای عزیز در این ساعات غروب آخرین روزهای پاییز، هم خاطره انگیز است و هم طعم لبخند را بر چهره ما می​نشاند.

* زنی از شوهر خود برد به صلحیه شکایت که به امید فراوان بشدم خرم و خندان و دو ماه است عروسی بنمودم به چنین مرد که اول چه متین بود و مرا نیز یقین بود که این شوی همان است که بیداری و در خواب مرا داشته مشغول به شادی و کنون گشته مرا بخت قرین، زندگی‌ام شد شکرین، حال خیالم شده بس تخت و شدم فارغ و خوشبخت و به شکرانه بباید که بسی «حمد» کنم بنده، خدا را.
* لیک اینک شده برعکس و به هر روز به یک عذر و بهانه کتکم می‌زند و زار و نزارم کند و هی لت و پارم کند و فحش نثارم کند و دم به دم آقا بزند طعنه، کشد عربده و نعره زند، طاقت من طاق شده، جسم من اوراق شده، زندگی‌ام شاق شده تا که پریشب دم دستش توی بشقاب یکی دانه «عدس» بود، گرفت او به کف دست و چنان «تیر» پراندش طرف صورت من، حالیه چشمم شده مجروح و شده تار چنانی که نبینم سر و اندام شما را.
* قاضی آشفته شد از جای بدر رفت و بدو گفت که این همسر تو جرم مسلم بنموده‌ست و جریمه شود اکنون که دهد پانصد و پنجاه تومن بابت این جرم، خسارت که دگر هیچ معذب نکند جسم کسی را، نرود راه خطا را.
‌*‌ زن بشد راضی از این رأی و اضافه بنمود اینکه خدا دست مرا کاش شکستی که چرا پخته ام از بهر چنین مرد ستمکار ولنگار یکی «ساچمه پلو» تا که چنین ضایع و بی‌اجر بسازد همه خدمت ما را.
* قاضی یک دفعه ز جا جست و به هم کوفت دو تا دست و دو ابروش بپیوست و بکرد اخم و بگفتا که پس این «شام» که گفتید شما پخته و پرداخته بودید؟ چنین بود، پس این رأی شود نقض و بباید که دهم حکم دگر، چون که کنون حمله این مرد مسلم شده با «آلت قتاله» همی بود، لذا می‌شود او حالیه محکوم به حبسی که اقلاً دو سه سالی بخورد آب خنک تا نکند حمله چنان کز پس آن، شخص چنان صدمه ببیند که نیابد زپی‌اش راه شفا را!
*
فریاد!

دلم از دود و دم فریاد دارد
زدست راه بندان داد دارد
گرانی، قحط مسکن، قوت فاسد
دمادم خاطرم ناشاد دارد

*
گرانی

جراید: «قیمت بالای لوازم ورزشی بسیاری از مشتاقان را از ورزش محروم می‌کند.»
و بر این سیاق: قیمت بالای لوازم هنری بسیاری از مشتاقان را از هنر محروم می‌کند!
قیمت بالای کتاب بسیاری از مشتاقان را از کتاب محروم می‌کند!
قیمت بالای دارو بسیاری از بیماران را از زندگی محروم می‌کند!
قیمت بالای ماشین بسیاری از پیاده‌ها را از سواری محروم می‌کند!
قیمت بالای خانه بسیاری از بیخانمان‌ها را از خانه محروم می‌کند!
*
راز کامیابی!

تا کی شب فراق شود محنت‌آفرین؟
کو صبح وصل تا که شود لذت آفرین؟
دشمن از اوست بهره‌ور و دوست بی‌نصیب
اخلاق آن پری است. عجب حیرت‌آفرین!
دردا که بهر من ز سر کوی آن نگار
هر لحظه می‌رسد خبری وحشت آفرین
سلطان عشق، گفت که: مردی دلیر باش
کاری خطیر کن، که شود شهرت‌آفرین
زد عقل هی که راه خطرناک مپوی
گر ذلت‌آور است، وگر عزت‌آفرین
جرأت نیافتم که به دنبال او دوم
با اینکه درد عشق، بود جرأت آفرین
گفتا که در خصوص من اندیشه تو چیست؟
گفتم: برای ما شده‌ای زحمت‌آفرین!
تفریح جمله، غیبت یاران غایب است
گشته است صحبت رفقا غیبت‌آفرین
خونسرد باش دائم و جوشی مشو مدام
کاین رنج‌پرور آمد و آن راحت‌آفرین
رفتم گهی به راه کج و گه به راه راست
آن عشرت آفرین شد و این عسرت‌آفرین
با کیسه تهی نتوان کامیاب شد
صدآفرین بر آنکه شود ثروت‌آفرین!

 

 

 

گل آقا. شماره 7. آذر 1369

6060

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 262162

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 9 =