یکی به ککمک و خال و زگیل می خندد
یکی به هیات ریش و سبیل می خندد
یکی به خش خش شلوار خشک یک مدپوش
یکی به خشتک مردی علیل می خندد
دلیل مرد عشایر برای خنده، سفر
و مرد ده به عزیمت، به ایل می خندد
و شاعری که طرفدار شعر آزاد است
به فاعلن فعلاتن فعیل می خندد
و هست توی محله کسی که هفته ی پیش
عمل نموده دماغ و به فیل می خندد
کسی که پول ندارد، چه سکه چه اسکن
به شکل دایره و مستطیل می خندد
به نسبت وسع و قدرت خرید اینجا
یکی کثیر و یکی هم قلیل می خندد
خلاصه اینکه هر آنکس که وضع ما را دید
به شعر و شاعر و از این قبیل می خندد
میان این همه خنده که شرح آن آمد
فلک زده دل من بی دلیل می خندد
6060
نظر شما