محمد باقر تهرانی - شاگردان و دوستان جلسه ای، یکبار دیگر دور هم جمع شدند اما این بار در تشییع پیکر حاج اقا بود. در مراسم تشییع همان سکوت و آرامش بین شان حاکم بود و گاه در حلقه های کوچکتر با هم زمزمه های سوزناک داشتند.
بیشتر روزها صبح که به مدرسه می رفتم در راه می دیدمش، شیخ محترمی که در همسایگی ما خانه داشت. من در مسیر مدرسه و او در مسیر بازگشت به خانه در حالیکه خودش را در عبای قهوه ای اش پیچیده بود و سر به زیر داشت و زیر لب ذکر می گفت با هم روبرو می شدیم. شنیده بودم معلم اخلاق است و من که در عالم نوجوانی عقده آن را داشتم که در جواب سلامم به جای «علیک سلام» جواب بزرگ انگارانه تری بشنوم، هربار به خیال خود با سلامی بلند معلم اخلاق بودن او را امتحان می کردم و او سرش را بلند کرده و با روی خوش جوابم می داد؛ «علیکم السلام و رحمه الله» و من خوشحال که تحویل گرفته شده ام تا مدرسه در دلم شاد بودم.
شیرینی جلسات «حاج آقا مجتبی» تنها به مباحث اخلاقی و عرفانی نبود، به توسلات دلنشین آخر جلسه که با نوحه خوانی های گرم حاج احمد چینی ختم می شد هم خلاصه نمی شد. بخش زیادی از جذابیت جلسات حاج آقا مجتبی تهرانی به این بود که این جلسات تبدیل به یک پاتوق فرهنگی شده بود. محلی برای جمع شدن قشر خاصی از جوانان و تا حدودی پا به سن گذاشته ها. جوانانی که در همین جلسات با هم آشنا شده بودند و چند سال بعد با همسرانشان به جلسه می آمدند تا بعد از جلسه سر کوچه منتظر همسرشان که از در قسمت زنانه جلسه می آمد بمانند. چند سال بعد هم فرزندان همدیگر را در همین جلسات می دیدند که حالا از اواسط مجلس سر بر پای پدر خوابشان می برد.
مخاطبان جلسه حاج آقا مجتبی را در جای دیگری نمی توانستی پیدا کنی، مرد و زنی که از ابتدای جلسه تا انتها تنها صدای گریه خبر از حضورشان می داد و در پایان جلسه از در مدرسه نور تا سرکوچه و خیابان ایران، سر در گریبان داشتند و هنوز ته مانده های هق هق گریه توسلشان شنیده می شد، و در همین بین حاج آقا با همان عبای پیچیده بر خود و سر به زیر، تنها و بدون حلقه مریدان از میانشان می گذشت. جلسه که تمام می شد ترافیک خیابان ایران بند می آمد چون تازه دوستان قدیمی همدیگر را پیدا کرده و صحبتشان گل می کرد. جالب این که اختلافات سیاسی هم مانع از این همدلی های گرم نمی شد تنها تفاوتش این بود که در ایام انتخابات که کری خوانی های سیاسی رواج می یافت، در حلقه دوستان جلسه هم همین بحث ها بود و گاه از سخنان همان شب حاج آقا، تأییدی بر مواضع سیاسی شان پیدا می کردند تا در این مناظرات دوستانه بهره ببرند.
اما دوستان جلسه ای درس های حاج اقا مجتبی از ماه رمضان امسال دلشان گرفت که استاد را با جثه ای نحیف و صدایی ضعیف یافتند. این دلگیری در دهه اول محرم به اوج خود رسید که تنها یک شب حاج آقا دوام آورد در جلسه حاضر شود.
اربعین امسال دلتنگی دوری از جلسات به داغ دل بدل شد. شاگردان و دوستان جلسه ای یکبار دیگر دور هم جمع شدند اما این بار در تشییع پیکر حاج اقا بود. در مراسم تشییع همان سکوت و آرامش بین شان حاکم بود و گاه در حلقه های کوچکتر با هم زمزمه های سوزناک داشتند. اربعین امسال فقط نوحه خوانی حاج احمد چینی را کم داشت تا یک جلسه کامل و البته آخرین جلسه درس حاج آقا مجتبی شود. در تشییع جنازه آیت الله تهرانی که اتفاقا در همان مسیر مدرسه دوران نوجوانی ام قدم می زدم یاد این جمله مرحوم آیت الله مجتهدی افتادم که قدر این بنده های خوب خدا را بدانید، بروند جایشان پر نمی شود، حتی آن بقال ریش حنایی سر کوچه تان هم برود جایش پر نمی شود چه بر سد به علمایی که هر لحظه عمرشان این همه خیر و برکت دارد!
/62304
نظر شما