عباس شکوهمند - این موضوع به جنبه امامت این بزرگوار برمی گردد. این امامت و ولایت را به این صورتی که ما باور داریم، امثال نویسنده تاریخ طبری باور ندارند. با حجت الاسلام و المسلمین دکتر علی شیخ الاسلامی درباره ماجرای صلح امام حسن با معاویه، دلیل پذیرش صلح از سوی امام و ادعایی که درباره مخالفت و اعتراض امام حسین در برخی کتابها مطرح شده، گفتوگو کردیم که در ادامه میخوانید:
******************************************************************************
در کتاب تاریخ طبری آمده است که امام حسین(ع) نسبت به صلح امام حسن(ع) با معاویه اعتراض داشته و در این باره خطاب به امام حسن(ع) میفرماید: «پناه میبرم به خدا! مبادا با پسر «ابوسفیان» مصالحه نمایی، که در این صورت، از راه پدرت دور شدهای!» آیا به نظر شما، این مطلب از نظر تاریخی و کلامی صحیح است؟
در مورد این ادعا باید گفت، وجهه تاریخی این مساله، غیر از وجهه معنوی و ولایی آن است. کار مورخ، تشخیص این موضوع که صاحب تاریخ، چه شخصیت معنوی دارد، نیست. مورخ، به عنوان یک انسان معمولی به صاحبان تاریخ نگاه می کند و از روی مأخذ و مدارکی که وجود دارد، صحبت می کند. متأسفانه بسیاری از اهل سنت و جماعت هم این نگاه معمولی را به حضرات معصومین ما داشته اند. حضرت پیامبر هم پیش از این که مبعوث شوند، خوابهایی می دیدند که حضرت خدیجه آن خوابها را برای برخی از معبّران زمان پیغمبر بازگو می کرد و آنها می گفتند که هر کس این خواب را دیده است، روزی پیغمبر خواهد شد. در حالی که روایتی داریم که پیامبر پیش از بعثت خود، پیامبر بودند، در حالی که حضرت آدم هنوز میان آب و گل بود.
می خواهم عرض کنم که ما در تحقیق و تحلیل مباحث، با این نگاه باید به حضرات معصومین نگاه کنیم. در نگاه تاریخی، هم دوستان و هم دشمنان اهل بیت ممکن است گاهی دچار هیجانو اشتباه شوند و احساسات و عواطف دوستان هم طوری باشد که بیش از حد درباره حضرات غلو کنند. از این طرف، دشمنان هم که قلم به دستشان بوده و در طول تاریخ، غالباً تواریخ را به نفع خود می نوشتند، نسبت به حضرت امام حسن و امام حسین مطالبی نوشتهاند که صحت ندارد.
این جمله ای که در تاریخ طبری نقل شده، سند که ندارد، هیچ، برمی گردد به همین وجهه ملکی و زمینی حضرت سیدالشهداء و حضرت امام حسن و از نظر سیاسی برای آدمی که فقط تاریخ را از نگاه یک مورخ و نه کسی که معتقد به ولایت کبرای اهل بیت است، نگاه می کند، عیبی هم ندارد که سلیقه امام حسن و امام حسین در این جریان یکی نباشد و حتی حضرت امام حسین گاهی یا به عنوان پرسش یا به عنوان ایراد، به برادر بزرگترش بگوید که چرا شما صلح می کنی و این سازش به صلاح نیست.
ما بر این باوریم که حضرت سیدالشهداء در دوران امامت امام حسن از ایشان اطاعت صرف داشتند. این موضوع به جنبه امامت این بزرگوار برمی گردد. این امامت و ولایت را به این صورتی که ما باور داریم، امثال نویسنده تاریخ طبری باور ندارند.
در کل، به این گونه نوشته ها مخصوصا قلمهایی که طبعا تابع فضای سیاسی خاندان بنی امیه بودند، نباید اعتنا کرد. شبهاتی که درباره برخی منابع از قبیل تاریخ طبری داریم، اینها را باید حمل بر وجهه تاریخی کنیم. اینها در تاریخ نویسی توجه به مقامات معنوی ائمه نداشتند. و به آنها به عنوان یک شخصیت تاریخی که باید دربارهاش بحث کنند، نگاه میکردند.
چه شرایطی باعث شد که حضرت امام حسن(ع)، صلح با معاویه را بپذیرند؟
کتابهای خوبی درباره تحلیل برخورد حضرت امام حسن و حضرت سیدالشهداء با معاویه بن ابوسفیان که یکی از چهرههای پلید تاریخ اسلام است، نوشته شده که شاید یکی از بهترین آنها، کتاب آقای محمدرضا حکیمی در مورد حضرت امام حسن باشد. کتابی هم تألیف شیخ راضی آل یاسین درباره صلح حضرت امام حسن است که سید عبدالحسین شرف الدین بر آن مقدمه نوشته و آیت الله خامنهای، آن را ترجمه کرده و نامش را گذاشتهاند، «پرشکوهترین نرمش قهرمانانه تاریخ».
حقیقت امر این است که از نظر سیاسی، صرفنظر از جنبه ولایی و امامت معصومین که وظایف اینها در طول امامتشان از جانب خدا تعیین میشود، از نظر سیاسی، با این که امام حسن بنای مقابله با معاویه داشتند، اما شرایط آن زمان یعنی وجود خوارج از یک سو، وجود معاویه بن ابوسفیان در شام و محکم کردن پایههای حکومت ظالمانهاش، از سوی دیگر، و در شرایطی که حتی یاران و شیعیانی که در خدمت امیرالمومنین و طبعاً در خدمت امام حسن مجتبی بودند با خستگی ها و فرسودگیها و به نتیجه نرسیدنهایی که در مبارزات داشتند، اینها، فضای اجتماعی و سیاسی زندگی امام حسن مجتبی را چنان تاریک کرد که با همه تلاشی که حضرت کردند تا سپاهی را مجهز کرده و شیعیان را ترغیب کنند و غیرشیعیان را به حریم شیعیان بکشانند و آنها را به راه اصلی اسلام و صراط مستقیم فرا بخوانند و تنور قدرت مقاومت و مبارزه مسلمین را با معاویه گرم کنند اما متأسفانه مردم زیر بار نرفتند. در جریان مبارزه هم خیانتهایی انجام گرفت، فرماندهان و سران لشگر حضرت، به ایشان خیانت کردند و طبعاً معاویه با زیرکیهای شیطنت آمیزی که داشت، همه این ها را تطمیع کرده و جریان سیاسی را چنان از طریق ثروت و مکنت و وعدههای بیجا و صرف هزینههای سنگین، آماده کرد که امام احساس خطر کردند. حتی بر حضرت حمله کردند و نزدیک بود حضرت را از میان برگیرند.
در چنین شرایطی، این سوال پیش میآید که چرا حضرت، شهادت را قبول نکرد؟
جواب این است که شهادت باید با هدفها و نظرهایی که در تحقق آرمانهای دینی سازگاری دارد، همراه باشد. شهادت اگر چنان انجام بپذیرد که نه تنها تأثیری نداشته باشد، بلکه صحنه مبارزه را به نفع دشمن تمام کند، قطعا امام نباید زیر بار چنین شهادتی برود. بلکه باید تا میتواند از زندگی خود و یارانش برای حفظ دیانت، استفاده کند و فرصت مبارزه را برای وقت مناسبتری بگذارد که حتی اگر سرنوشت شهادت هم در آن وقت رقم می خورد، منشأ برکات و آثار در حفظ دین باشد. لذا امام حسن به آن سازش تن میدهد اما آن صلحنامه، مواد و بندهایی دارد که حضرت، با صراحت در آنها، معاویه را غاصب میدانند و او را صاحب چنین حقی نمیدانند و به او اجازه نمیدهند که برای بعد از خود، تعیین تکلیف کند.
امام حسن شیعیانی را که نگران آینده خود و تحت فشار ستمهای معاویه بودند، را باید در امان نگه میداشت. حضرت با این شرایط، همه ارزشهای دینی را برای یک فرصت بعدی برجسته کرده و به نوعی عقب نشینی برای یک حرکت شدید و کوبنده بعدی کردند و این سازش، هرگز به معنای صلحی که بخواهند معاویه را خلیفه بدانند یا اجازه بدهند جریان رهبری در اسلام منتسب به خاندان بنی امیه بشود، نبود، بلکه زمینه سازی برای حضرت سیدالشهداء بود که ایشان با حرکت الهی خود، حتی اگر به شهادت هم میانجامد، دین را حفظ کنند و نتیجه زحمات انبیاء و اولیاء استمرار پیدا کند و به دیگر حضرات معصومین برسد.
/62304
نظر شما