آسمان نوشت:

رژیم شاه از دوستان منطقه‌ای ایالات‌متحده آمریکا به شمار می‌رفت اما این رابطه با فراز و نشیب‌هایی هم همراه بوده است. با روی کار آمدن کارتر انتقادات از شرایط داخلی ایران زیاد شد و این اتفاق تاثیراتی بر سیاست‌های رژیم ایران گذاشت. با دکتر پیروز مجتهد‌زاده، استاد جغرافیای سیاسی دانشگاه تربیت مدرس پیرامون آن دوران و همچنین برخی خصوصیات شخصی شاه گفت‌وگو کرده‌ایم.
سیاست‌های آمریکا مشخصاً بعد از روی کار‌آمدن کارتر چه تاثیری بر رژیم شاه در ایران داشت؟ با توجه به سیاست‌های کارتر، به نظر می‌رسد شاه در برابر یک دوراهی قرار گرفت؛ اینکه در برابر فشار کارتر ایستادگی کند وارد چالش با آمریکا شود یا اینکه تن به خواسته‌های او دهد. پرویز ثابتی می‌گوید شاه‌ صلاح‌دید با آمریکا همراهی کند و مانند زمان کندی با خریدن وقت از این شرایط خارج شود. تحلیل شما از این دوران چگونه است.
من هم معتقدم شاه راه دوم را در پیش گرفت. آنچه مسلم است، اینکه حداقل از زمان جان کندی به این سو، روابط رژیم شاه با دموکرات‌های آمریکا دچار حساسیت بود و این حساسیت هم از دو جهت ایجاد شده بود. نخست اینکه این زمان، دوران چپ‌گرایان در سیاست‌های روز جهان است و چپ‌گرایی هم در ایالات متحده بیشتر در اطراف حزب دموکرات، در بریتانیا در اطراف حزب کار‌گر و در فرانسه هم در اطراف سوسیالیست‌ها می‌چرخد. طرفداران مصدق هم برای انتقام گرفتن از رژیم شاه به این حرکت‌ها پیوسته بودند. با حاکم شدن هم زمان این احزاب چپ‌گرا در کشور‌های یاد شده و به دلیل شرایط نامناسبی که چپ‌گرایان از وضعیت حقوق بشر و دموکراسی در رابطه با ایران و رژیم حاکمش تعریف کردند، روابط آن احزاب و گرایش‌ها در سراسر دنیا با شاه دچار مشکل شد. احزاب چپ در کشور‌های یاد شده غربی روابط خود را با رژیم شاه محدود کردند و انتقادات را علنی ساخته و تاثیرات زیادی بر روی سیاست‌گذاری کشور‌های دوست و متحد ایران مثل ایالات متحده آمریکا، بریتانیا و فرانسه گذاشتند. این یک سوی قضیه بود، طرف دیگر ماجرا این بود که چون حزب دموکرات از زمان کندی انتقادات از وضع حقوق بیشر و نبود دموکراسی در ایران را علنی کرده بود، این انتقادات با مقداری اعمال نفوذ همراه بود. مثلا در زمان خود‌کندی، تحت فشار خاندان کندی بود که شاه مجبور شد دکتر علی امینی را به نخست‌وزیری انتخاب کند. دکتر امینی یکی از فرزندان خوب کشور ایران بود، اما نه شاه چندان از او خوشش می‌آمد و نه او چندان اشتیاقی به خدمت به دستگاه شاه داشت. امینی همواره به ایران و ایرانی بودن وفاداری نشان داده بود. پس به این ترتیب ما مشاهده می‌کنیم که وضعیت ایران دچار یک دوگانگی اینچنینی شده بود و در موارد زیادی چپ‌گرا‌ها و حزب دموکرات‌ در ایالات متحده بر ایران اعمال نفوذ می‌کردند که می‌توان بر روی همه آنها بحث کرد. آنها در موارد زیادی مخالفت‌های شدیدی با رژیم شاه می‌کردند، از عدم استقبال آنها از استقرار ذوب‌آهن (صنعت مادر) در ایران تا سایر موارد.

این شرایط هراسی را در خود شاه نسبت به دموکرات‌ها به وجود آورده بود. این هراس ناشی از این بود که شاه به جای اینکه از قبل به طرف‌ ایجاد دموکراسی و رعایت حقوق بشر برود، با نوعی عصبانیت با دموکرات‌های آمریکایی و چپ‌های ایرانی برخورد می‌کرد و این وضعیت از اوایل دهه 1970 شدت بیشتری به خود گرفت. به خصوص اینکه ما می‌دانیم شاه آمال و آرزو‌های بلند پروازانه‌ای را پیگیری می‌کرد از جمله مبارزات نفتی که سرانجام به قیمت نابودی، نظامش و تاریخش تمام شد.
دلیل چالش نفتی ایران و آمریکا چه بود؟
باید دانست که به طور کلی ایالات‌متحده آمریکا در خاورمیانه دچار حساسیت‌های چند‌گانه است و در این موارد هم تفاوتی میان چپ یا راست آمریکایی و دموکرات یا جمهوری‌خواه وجود ندارد. یکی از این موارد مساله اسرائیل است. هر حزبی و گرایشی که در آمریکا حاکم شود نمی‌تواند حتی یک اینچ در دفاع از ملاحضات اسرائیلی عقب نشیند و کشور‌هایی که بر روی این حساسیت آمریکا دست می‌گذاشتند سزای آن را هم می‌دیدند. البته شاه روی این مورد دست نگذاشت. به جز در آن دو، سه سال آخر که ایران با عراق در مساله شط‌العرب کنار آمد و قرارداد شط العرب ‌ بسته شد و این وضع مورد نارضایتی و انتقاد شدید اسرائیل قرار گرفت. در این زمان صدام حسین به بقیه سران عرب پیوست و متمایل به ایران شد و خیلی تحت نفوذ ایران قرار گرفت. این شرایط وضعیتی را به وجود آورد که رژیم شاه هم در مسائل بین‌المللی مربوط به اسرائیل، کم‌کم جانب اعراب را گرفت و اسرائیل را در جاهایی دلخور کرد. این وضعیت نهایتاً به جایی رسید که یک سال مانده بود به فروپاشی رژیم شاهنشاهی، حافظ اسد به تهران آمد و با دریافت 300 میلیون دلار کمک مالی جزو دوستان ایران قلمداد شد. حتی یاسر عرفات یک سال پیش از انقلاب اسلامی به تهران آمد و با دریافت 100 میلیون دلار جزو دوستان ایران قلمداد شد.

اما شاه بر روی مساله دومی که آمریکا حساسیت فراوانی بر روی آن داشت دست گذاشت، یعنی بر مساله نفت و کارتل‌های نفتی. اینجا بود که حساسیت‌های شدیدی برانگیخته شد و همانگونه که گفته شد، این مساله برای هر کدام از احزاب و سیاستداران ایالات متحده آمریکا غیر قابل اغماض بود. چون همانگونه که دولت آمریکا، چپ یا راست، تحت نفوذ لابی یهودی هستند، در آن زمان هم تحت نفوذ شدید لابی‌ها و کارتل‌های نفتی بودند. شاه در مبارزات اوپک یا با خواسته قبلی یا به گونه‌ای تصادفی، در شرایطی قرار گرفت که در رأس و نوک مبارزات نفتی دیده می‌شد. در اینجا ما شاهد هستیم که در نتیجه این اقدامات، تمام کشور‌های نفتی حتی مخالفان ایران در آن دوران، یعنی عربستان سعودی و عراق بعثی، به شاه پیوستند.
در حقیقت نفت ایران و نفت سایر کشور‌های اوپک در این تاریخ ملی شد. نفت زمانی در ایران ملی شد که اختیارات از کنسرسیوم گرفته و کنسرسیوم از هم پاشید. با این اتفاق است که نفت ایران که در سال 1331 در نتیجه مبارزات نهضت ملی کردن به گونه حقوقی ملی شده بود، در این تاریخ عملاً و به واقع ملی می‌شود. همین طور ما شاهد این بودیم که در همین تاریخ بهای نفت شروع کرد به افزایش تصاعدی و افتادن سرنوشت بازار‌های نفتی به دست اوپک چون نفت دیگر کشور‌های عضو اوپک هم ملی شد.
اینگونه بود که در عمل بین نظام شاهنشاهی ایران و دولت‌های دموکرات ایالات متحده و دولت کارگری بریتانیا برخورد پیش آمد، تا جایی که در زمان نیکسون که از جمهوری‌خواهان و دوست شاه بود، طی نامه‌هایی رسمی به شاه می‌نویسد اینگونه رفتار شما در مسائل و مبارزات نفتی که هدف آن خلع ید از تمام شرکت‌های بزرگ دنیا است، قابل توجیه نیست. در نامه‌ای که اتفاقاً در یادداشت‌های اعلم وجود دارد، نیکسون می‌گوید که این نحوه رفتار شما برای ما وضعیتی را به وجود می‌آورد که نمی‌توانیم به ملت خود بگوییم این شخص (شاه) با این کار‌هایش از دوستان ماست. جواب شاه هم در همین کتاب آمده است. شما وقتی جواب او را می‌خوانید حیرت می‌کنید که چرا این محمد رضا شاه دچار چنان غرور و خود‌پسندی شده بود که در جواب دوست و حامی خودش، نیکسون، می‌نویسد که آقای رئیس‌جمهور اگر شما نمی‌توانید مسائل خودتان را برای ملت خود توجیه کنید، ما چه گناهی کرده‌ایم؟ ما هم ملتی داریم که مسائل خودمان را باید برای آنها توجیه کنیم. این برخورد، در قیاس روابطی که بین آن دو نفر در آن تاریخ وجود داشت، جوابی سربالا و بسیار زننده شمرده شد. می‌دانیم که نیکسون و فورد که روسای جمهوری جمهوری‌خواه ایالات متحده آمریکا بودند روابط بسیار خوبی با شاه داشتند. برخی صاحب‌نظران حمایت‌های نیکسون از رژیم شاه را عامل اندیشه‌های خود محوری و خود‌پسندی شاه می‌دانند یا به عبارتی عامل اینکه شاه خودش را در اوج قدرت و اثر‌گذاری جهانی تصور می‌کرد. اما با پیش آمدن آن شرایط که گفته شد، ما شاهد هستیم که مبارزه چپ‌گرایان و مخالفت دولت‌های غربی با رژیم شاه بالا گرفت.
در این رابطه  می‌شود به هراس شاه از دموکرات‌ها اشاره شد، اما دلیل واقعی این هراس چه بود؟ این هراس ریشه‌ای واقعی داشت یا ناشی از بی‌ارادگی نهفته در شخصیت شاه بود؟ آیا فشار‌هایی کارتر در زمینه حقوق بشر تاثیری در سیاست ساواک و نهاد‌های امنیتی در برخورد با مخالفین داخلی داشت؟
در همان سال 1977، ما شاهد بودیم که عفو بین‌الملل، سال 1977 را سال مبارزه جهانی علیه رژیم شاه اعلام کرده بود و باز در همین سال است که کارتر به ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا می‌رسد. بخت بد شاه در این بود که او در این دوره از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به نفع کاندیدای حزب جمهوری‌خواه یعنی فورد، سرمایه‌گذاری زیادی کرده بود و این سرمایه‌گذاری موجب جلب توجه سیاستمداران آمریکایی، محافل مطبوعاتی و محافل حقوق بشر و دموکراسی در ایالات متحده شده بود. این امر وسیله‌ای شد که بعد‌ها خود‌شاه از کارتر و انتقام‌ جویی‌های حزب دموکرات بترسد. اگر ترسی وجود داشت از اینجا ناشی می‌شد که شاه در این انتخابات دست به قماری زد که در نهایت این قمار را باخت. حتی وقتی کارتر به تهران آمد و ایران را جزیره ثبات اعلام کرد، ما می‌بینیم که رئیس این جزیره ثبات، به کلی خودش را در حضور کارتر باخت. این امر به جنبه دیگر شخصیت شاه مربوط می‌شود که احتمالاً جامعه ما چندان با آنها آشنا نیست. شاه ضمن  نمایش‌های قدرتی که داشت، ضمنا قسمت دیگر شخصیت‌اش این بود که اهل ترس و واهمه بود.
اعلام فضای باز سیاسی، نتیجه ملاقات کارتر با شاه در تهران بود. چند ماه بعد از رفتن کارتر از ایران، شاه به منظور تغییر وضعیت حکومتی در ایران و حرکت به طرف موکراسی و حقوق بشر، فضای باز‌ سیاسی اعلام کرد که همه می‌دانیم دیگر خیلی دیر شده بود برای این تغییرات و فرصت رژیم شاه از دست رفته بود. در نتیجه کار از کار گذشت به خصوص اینکه شاه در درازای تاریخ بعد از انقلاب سفیدش به وسیله ساواک و نیرو‌های امنیتی اجازه نداد که یک اپوزیسیون واقعی شکل گیرد. هر رژیمی نیاز به یک اپوزیسیون منطقی و رسمی و واقعی دارد. اگر اینگونه نباشد آن رژیم آسیب‌پذیر شده و درگیر اپوزیسیون عصبانی و انتقام جو می‌شود شاه این غفلت را کرد و اجازه نداد که یک اپوزیسیون منطقی و طبیعی در کشور به وجود آید تا در شرایطی که کشور به یک وضعیت بسیار حساس از نظر شکنندگی سیاسی رسیده است. به کشور کمک کند.
با این شرایط زمانی که شاه اعلام فضای باز سیاسی می‌کند در حقیقت میدان را به دست اپوزیسیون سنتی انتقام‌جوی خودش داده است  ما شاهدیم که این اپوزیسیون انتقام‌جو چگونه مملکت را به طرف سقوط کامل کشاند تا اینکه با مهاجرت آیت‌الله خمینی از نجف به نوفل لوشاتو، آن انقلابی که این اپوزیسیون درست کرده بود تبدیل به انقلاب اسلامی گردید و از تجزیه کشور در نبرد‌های چریکی و جنگ تحمیلی جلوگیری شد.

30123

 

 

کد خبر 270276

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 1 =