مهدی یاورمنش: نمایشنامه نویسی (فرهاد) که سودای بازیگری در سینما را هم دارد، نخستین فیلمنامه خود را به بازیگر زنی (لیلی) سپرده تا او اولین فیلم بلند خود را کارگردانی کند. در یک ملاقات دو نفره روی بالکن بزرگ یک خانه در شمال تهران، فرهاد در خواست میکند تا در آن فیلم، نقش مقابل این بازیگر سرشناس سینما را ایفا کند؛ تقاضایی که با خنده لیلی روبرو میشود. ارتباط این نویسنده و این بازیگر، اگرچه در ابتدا بسیار دوستانه به نظر میآید، اما در ادامه بحث، دچار چالشها و درگیریهایی میشود که تماشاگران را نیز غافلگیر میکند.
نمایش «نویسنده مرده است» که این روزها در تالار سایه تئاتر شهر روی صحنه است، در بستری واقع گرایانه و با دیدی روانشناسانه، ارتباط حساب گرانه در عرصه سینمای ایران را مورد نقد قرار میدهد. این نمایش که داستانش را بسیار خوب و روان بازگو میکند، نوشته و کار آرش عباسی است که پیش از این کارهایی چون «تهران ساعت 22»، «همه چیز در باره آقای ف»، «هوس»، «ورود خانمها ممنوع» و «آفتاب از میلان طلوع میکند» را از او شاهد بودهایم.
«نویسنده مرده است»، نمایشی است که بر پایه بازی ساخته شده و نقش آفرینی لادن مستوفی (لیلی) و ایوب آقاخانی (فرهاد) در موفقیت آن تاثیر زیادی داشته است. ایوب آقاخانی از هنرمندانی است که در عرصههای نویسندگی، بازیگری و کارگردانی تئاتر فعالیت دارد و لادن مستوفی از بازیگرانی به شمار میآید که بیشتر در سینما و تلویزیون ظاهر شده است.
چندی پیش در کافه خبر، میزبان آرش عباسی و لادن مستوفی بودیم و به اتفاق آنان به بررسی و تحلیل نمایش «نویسنده مرده است» پرداختیم. در این نشست، سعی کردیم تعدادی از پرسشهای کاربران خبرآنلاین را با سوالات خود پیوند زده و از تفکیک آنها بپرهیزیم تا گفتگویی یکدست شکل بگیرد. مشروح این کافه خبر، اینک پیش روی شما قرار دارد.
نشست بررسی و تحلیل نمایش «نویسنده مرده است» در کافه خبر
برای تازهترین نمایش خود، عنوان «نویسنده مرده است» را برگزیدهاید که به نظر من خیلی مناسب نیست و حتی یک مقدار مخاطب را به بیراهه میبرد. شما دیالوگی یک ساعته، جذاب، پر فراز و نشیب و چالشی را بین دو شخصیت که یکی نویسنده و دیگری بازیگر است، شکل دادهاید که در ارتباط کاری بین خود بسیار حسابگرانه و خودخواهانه رفتار میکنند. این نمایش بیشتر به نقد روابط انسانی میپردازد، در حالی که عنوان «نویسنده مرده است»، نگاه مخاطب را به سمت نظریههایی چون مرگ مولف و این جور مباحث کلی میبرد.
آرش عباسی: چند دلیل داشت که شاید اولین آنها همین ابهامی است که در خودش دارد و میتواند اشاره به موارد و مسائل مختلف داشته باشد. برای مثال همه میدانیم که در هنرهای نمایشی و به ویژه سینمای ایران، نقش نویسنده روز به روز دارد کم رنگتر میشود.
فرهاد، شخصیت نویسنده نمایش شما هم با جمله «این دهه، دوره خوبی برای نوشتن نیست»، در واقع دارد از طرف شما حرف میزند؟
عباسی: دارد از طرف خودش حرف میزند، چرا که او هم یک نمایشنامه نویس و فیلمنامه نویس است. این درد دل همه نویسندههایی است که در عرصه سینما و تئاتر دست به قلم میبرند. این حداقل واکنشی است که یک نویسنده نسبت به وضعیت موجود نشان میدهد.
در نمایش شما، شخصیت نویسنده بارها و بارها، تهیه کنندههای سینما را مورد انتقاد قرار میدهد. در پایین آمدن جایگاه فیلمنامه نویسان، نقش تهیه کنندگان این قدر مهم است؟
عباسی: باید بپذیریم جدا از مسائل ممیزی، ساختار اقتصادی و تولیدی سینمای ایران نیز جایگاه فیلمنامه نویس را پایین آورده است.
در تئاتر ایران هم دیگر نویسندهها مثل گذشته نقش پررنگی ندارند. البته شاید به آن شوری سینما نباشد، اما باز هم به نسبت گذشته افت کرده است.
عباسی: در تئاتر نیز مثل سینما، مسائل ممیزی، مدیریتی و اقتصادی، باعث به حاشیه رفتن نمایشنامه نویسان ایرانی شده است.
کشمکش میان دو شخصیت فرهاد(ایوب آقاخانی) و لیلی(لادن مستوفی) در این نمایش دیدنی است
چنین نگاهی چقدر ریشه در تجربههای شخصی خودت به عنوان یک نویسنده دارد؟
عباسی: انکار نمیکنم که خودم به عنوان نمایشنامه نویس با مشکلات بسیار زیادی روبرو بودهام. بعد از آنکه برای اجرای تعدادی از نمایشنامههایم، مشکل پیش آمد، دیدم دارد عمرم تلف میشود. به ویژه در مورد نمایشنامه «ورود آقایان ممنوع» خیلی اذیت شدم و توان و وقت زیادی را از دست دادم. با این حال اگر چه خودم در عرصه نوشتن تجربههای تلخی داشتهام، اما این تنها دلیلم برای انتخاب عنوان «نویسنده مرده است» نبوده است.
در این نمایش، از منظر هنری نیز به مسئله مرگ نویسنده نگاه شده است. «نویسنده مرده است»، اثری است که در آن کار بازیگران بیش از نوشته و متن به چشم میآید و تماشاگر حتی به این شک میافتد آیا نقشآفرینیها بداهه و لحظهای شکل میگیرند یا بر اساس یک نمایشنامه پیش میروند. از آنجا که این بازیگران هستند که باید کار را بپرورانند و جلو ببرند، ظاهراً بود و نبود نویسنده اهمیت ندارد.
لادن مستوفی: من هم این اسم را میپسندم، در واقع سال گذشته سر نام نمایشنامه بحثهای زیادی داشتیم و عاقبت به «نویسنده مرده است» رسیدیم. عنوان این نمایش هم ارجاع بیرونی دارد و جایگاه نویسنده در عرصه تئاتر و سینمای کشور را مورد اشاره قرار میدهد و هم بر ویژگیهای درونی متن تاکید میکند.
من نمایشنامه را خواندهام و اجرا هم را دیدهام. آنچه روی صحنه بازی میشود، همه در متن آمده است. اما صحبتهای شما و آقای عباسی این سوء تفاهم را ایجاد میکند که اجرایتان بر اساس بداهه است.
مستوفی: در این نمایش، دو بازیگر روبروی هم قرار گرفتهاند و نقش بازی میکنند، انگار که همه چیز بداهه به ذهنشان میآید و رشته داستان دست دو بازیگر است. منظورم این است که باوراندن این لحظهای بودن بازیها، کنشها و... همه به توانایی بازیگران بر میگردد و این در خودش مرگ نویسنده را نهفته دارد.
البته باید تاکید کنم که با وجود آنکه به متن کاملاً وفاداریم، اما در بعضی از حسها، حرکتها و تا حدی دیالوگها، هر شب برخی جزییات تغییر میکند. در واقع اجرای هر شب ما یگانه است و امکان ندارد با قبل و بعد یکی باشد و برای همین حتی دوشب هم مثل هم نداشتهایم. میتوانم بگویم این یک نمایش سیال است که همین روان و جاری بودنش، بسیار خوب تماشاگر را با خود همراه میسازد.
در «نویسنده مرده است»، دیالوگها بسیار خوب نوشته شده و بر شخصیتها نشستهاند. این دیالوگها هم اطلاعات میدهند، هم داستان را پیش میبرند و هم به خوبی فضا سازی میکنند. چه روندی طی شد تا دیالوگهای نمایش به این پالودگی و تاثیر گذاری برسند؟
عباسی: تو تمرینهای پارسال، من و خانم مستوفی ماهها سر این دیالوگها بحث کردیم.
مستوفی: دیالوگهای این نمایشنامه یکی از نکات مثبت آن بود که باعث شد بازی در کار را قبول کنم. بد نیست بدانید من همیشه در کارهای تصویری و تئاتریام با دیالوگها مشکل داشتهام. سر صحنه فیلمبرداری در این باره با کارگردانها زیاد بحث و گفتگو میکنم که شاید به نظرشان نق زدن بیاید.
چرا؟
مستوفی: چون من بازیگر میخواهم با آن دیالوگها زندگی کنم، با آنها تماشاگر را درگیر کنم و رویش تاثیر بگذارم. برای همین وقتی میبینم آن دیالوگها را خودم باور نمیکنم، چطور میتوانم انتظار داشته باشم تماشاگر آنها را بپذیرد.
این مشکل فکر میکنم برای بازیگران زن دوچندان است. نویسندههای ما که بیشتر مرد هستند، دیالوگهایی را مینویسند که برای آن شخصیتی که بازی میکنم و حتی از این نظر که زن هستم، خیلی درست نیست. دیالوگها اگر شنونده و تماشاگر را با خود درگیر کند، درست عمل کرده است. از این نظر، نمایش «نویسنده مرده است» بسیار موفق است.
کارنامه نویسندگیتان نشان میدهد که همیشه به تئاتر واقع گرا (رئالیستی) وفادار بودهاید. در تئاتر امروز ما، شما از معدود هنرمندان جوانی هستید که خلاف جریان شنا میکنید. در همین ارتباط هم یکی از کاربران خبرآنلاین با نام ایمانی پرسیده: آقای عباسی فکر میکنید چرا هر روز تعداد نمایشهای رئالیستی در ایران کمتر میشود؟
عباسی: ضمن تایید حرف این مخاطب گرامی و در پاسخ به او باید بگویم چند سالی است موجی در تئاتر ایران راه افتاده و بیشتر کارهای تجربی و آوانگارد روی صحنه میآیند. بخشی از این اتفاق به موانع سر راه متنهای اجتماعی مربوط میشود و بخشی دیگر به ذائقه خود هنرمندان بر میگردد. با این روند، تماشاگران روز به روز کمتر از گذشته زندگی و محیط پیرامون خودشان را روی صحنه خواهند دید که به مرور مرگ تئاتر اجتماعی را به دنبال خواهد آورد. برای همین دوست دارم در کارهایم از موضوعهای دنیای اطراف خودم وام بگیرم و آنها را در قالبی دراماتیک بریزم.
در همین راستا، تازهترین نمایش من هم یک اثر واقع گاری اجتماعی است که سعی کردم تماشاگر خیلی راحت با آن ارتباط برقرار کند و جذبش شود.
روانشناسی در نمایش «نویسنده مرده است» به نسبت کارهای قبلی شما پر رنگتر شده است. به ویژه که اینجا یک مرد و یک زن رودروی هم قرار گرفتهاند و خیلی از خصوصیات روانشناختی مربوط به جنس مخالف را زیر ذره بین میبرند.
عباسی: بله، نگاه روانشناسانه در این کار خیلی قوی است، چرا که فضا میطلبد چنین باشد. این دو شخصیت دارند هم را رصد میکنند، سبک سنگین میکنند و نقاط ضعف و قوت یکدیگر را میسنجند تا بتوانند در مبارزهای که درگرفته است، پیروز شوند.
به نظر میرسد مثل یک مسابقه بوکس است که البته شخصیت زن بازیگر، ضربات کاری تری به شخصیت مرد نویسنده وارد میسازد. موافق هستید؟
عباسی: مرد هم از این حملات به شخصیت زن نمایش میکند.
اما ضربات او کارساز نیست. در واقع خیلی از ضعفهای شخصیتی مردها برملا میشود و از این نظر برد با زن بازیگر است. در مقابل، حرفهای مرد نویسنده آنجا که به زنان حمله میکند، خیلی چیز تازهای ندارد. چرا در این تقابل، کالبد شکافی شخصیت مردانه خیلی بهتر از طرف مقابل درآمده است؟
مستوفی: شاید این مشخصه متن که نمیخواهم از آن به عنوان ضعف یاد کنم، به بازنویسی و تغییراتی بر میگردد که در جریان تمرینهای سال گذشته در کار رخ داد. بخش عمدهای از انتفادها و حملهها به شخصیت زن نمایش با اصرار من از متن کم شد.
دلیلش چه بود، دفاع از حقوق زنان؟
مستوفی: نه به هیچ وجه. در واقع بعضی از خصوصیات بازیگر زن که در متن اولیه زیر سوال میرفت، ممکن بود نسبت به جایگاه بازیگر زن در سینمای ایران سوء تفاهم بوجود بیاورد.
آرش عباسی از جمله نویسندگان و کارگردانانی است که به تئاتر واقع گرا گرایش دارد
اما نمایشنامه «نویسنده مرده است» در کل نگاهی از بالا به پایین و حقارت بار به سینما دارد.
مستوفی: نه به این شدت که میگویید. البته این نمایش به شرایط امروز سینمای ایران نقد دارد که درست هم هست، اما آن را ناچیز نمیشمارد و تحقیر نمیکند.
اما در متنی که آقای عباسی نوشت و هم زمان با اجرای نمایش منتشر کرد، به نظر میرسد یک نوع دلگیری و انتقاد تند از فضای کار در سینما وجود دارد که به نمایش هم سرایت کرده است. یکی از کاربران خبرآنلاین به نام خانم یا آقای سعیدی هم پرسشی با این مضمون را مطرح کرده است که ممنون میشوم پاسخ هر دوی ما را یک جا بدهید.
عباسی: باید بگویم سینما دغدغهای بود که همیشه از سالهای دور در ذهن داشتم و علاقهام به دنیای هنر و تئاتر از همین میل درونی برآمد. من برای مدتی در حوزه سینما به عنوان دستیار کارگردان و دستیار صدابردار به فعالیت پرداختم، اما پس از مدتی متوجه شدم به آن تعلق ندارم و بعدش بیشتر وقت و توانم را در تئاتر گذاشتم. با این تجربه احساس کردم بازیگری در سینما میتواند روی صحنه تئاتر، یک موضوع بسیار جالب و دیدنی باشد.
پرداختن به جایگاه فیلمنامه نویس و بازیگر در سینما، برآمده از دلگیری شخصی نیست، یک نگاه است که در آن تجربه شخصی ریشه دارد.
قبل از آنکه به وجوه اجرایی کار بپردازیم، میخواستم بپرسم هنگامی که در حال نوشتن نمایشنامه بودید، آیا نیم نگاهی به فیلم «بازرس» با کارگردانی جوزف ال منکیه ویچ هم داشتید؟
عباسی: وقتی ایوب آقاخانی هم نمایشنامه را خواند، گفت که خیلی شبیه «بازرس» است. حتی ابتدا فکر کردم منظورش نمایشنامه «بازرس» گوگول است که خیلی تعجب کردم چون هیچ ارتباطی با هم نداشتند. من آن زمان نه فیلم را دیده و نه نمایشنامه آن را که نوشته آنتونی شفر است، خوانده بودم.
البته وقتی نمایشنامه را خواندم، خیالم راحت شد، چون کار من با آن تفاوت زیادی دارد. دو شخصیت آن کار با طرح و نقشه قبلی برای هم بازی میکنند، در حالی که در نمایش من، نویسنده و بازیگر به طور آنی و در جا تصمیم میگیرند نقش بازی کنند. در ضمن آنجا یک ماجرای عاشقانه محور کار است که یک معمای پلیسی هم پیدا میکند، در حالی که در کار ما چنین نیست.
اما در نمایش شما هم شاهد یک بازی عاشقانه هستیم.
عباسی: در آن اثر، واقعاً یک رقابت عشقی جریان دارد، اما در نمایش «نویسنده مرده است»، ما با یک بازی ساختگی عاشقانه روبرو هستیم.
لادن مستوفی می گوید که بین بازی تئاتری و سینمایی مرزبندی نمی کند
«نویسنده مرده است»، نمایشی است که به حضور و نقش آفرینی یک نفس بازیگران نیاز دارد و انرژی زیادی میطلبد؛ یکی از کاربران خبرآنلاین به نام شریفی این نظر را مطرح کرده است. برای همین من میخواهم از خانم مستوفی بپرسم آیا بابت بازی در این کار خسته نشدهاند؟
مستوفی: نه. وقتی کاری را دوست داشته باشم، خستگی معنایی ندارد و این کار را به دلیلهای زیادی دوست دارم.
هنگامی که برای نخستین بار به شما پیشنهاد شد در آن بازی کنید، همین نگاه مثبت را به کار داشتید؟
مستوفی: من در زندگیام خیلی با تکیه بر احساسم تصمیم میگیرم و برایم آنچه بیواسطه از روح آدم میگذرد، مهم است. وقتی پارسال این نمایشنامه را خواندم و آقای عباسی را دیدم، احساسم به من گفت که کار را قبول کنم. بیپیرایگی خود آرش عباسی و متن مرا مجذوب خود ساخت و با نمایشنامه و آدمهایش ارتباط خوبی برقرار کردم.
آیا بازی خانم مستوفی در نقش بازیگر، نخستین انتخاب شما به عنوان کارگردان بود؟ التبه این پرسش، سوال یک کاربر خبرآنلاین به نام خانم یا آقای جلالی هم هست.
عباسی: انتخاب اول و آخر من بود. از آنجا که شخصیت لیلی نمایش ما یک ستاره سینماست، میخواستم کسی آن را بازی کند که ضمن داشتن تواناییهای هنری، روی صحنه ابهت هم داشته باشد.
البته خانم مستوفی علاوه بر بازیگری، بدون آنکه نامش برده شود، در نقش مشاور من در نوشتن نمایشنامه و کارگردانی هم ظاهر شد که همین جا باید از او تشکر کنم.
ممنون میشوم خانم مستوفی در این باره توضیح دهد.
مستوفی: در روخوانی و تمرین، متن را پالوده کردیم و صیقل دادیم. ما تو تمرین عجلهای نداشتیم و با فراغ بال کار میکردیم. ایشان به عنوان نویسنده، کارگردان و بازیگر نقش مقابل، این اجازه را به من داد تا به راحتی اظهار نظر کنم. در مورد شخصیتها، دیالوگها و رابطه آدمهای نمایش زیاد بحث میکردیم و همین باعث شد تا کار بسیار روان و جمع و جورتر شود.
در جشنواره فجر پارسال، نقش مقابل شما را خود آرش عباسی بازی کرد. آیا از آن تجربه راضی بودید؟
مستوفی: شاید قبل از اجرا، استنباطم این بود که بهتر است جلوی من بازیگر خیلی حرفهای تری بازی کند و....
اما آرش هم یک بازیگر حرفهای است.
مستوفی: بله میدانم. منظورم بازیگری بود که روی صحنه شناخته شدهتر باشد. اما در همان گفتگوهای اولیه، اشتیاق ایشان برای بازی بسیار جذاب و پاک بود و من چون به تواناییهایش آگاه شدم، به راحتی پذیرفتم. کارش و توانش در اجراهای جشنواره نشان داد اشتباه نکردهام و نقش آفرینیاش مثل نویسندگی و کارگردانیاش ستودنی بود.
در این نشست، پرسش های کاربران خبرآنلاین نیز مطرح شد
پس چرا در اجرای عمومی، بازیگر فرهاد عوض شد؟
عباسی: من از بازی مقابل خانم مستوفی در این متن که در بین نوشتههایم خیلی دوستش دارم، بسیار لذت بردم. تنها مساله این بود که در حین کار متوجه شدم کارگردانی و بازیگری هم زمان در یک کار چقدر انرژی میبرد.
میخواهم بگویم اگر کارگردان یک کار همزمان روی صحنه بازی هم بکند، خیلی زود پیر میشود. او باید در حین بازی، بخشی از هوش و حواسش را متوجه پشت صحنه کند و دائم با این پرسشهای ذهنی درگیر باشد؛ کدام مهمان پشت در تالار مانده، اتاق فرمان چه خبر است، این صدای چییست، چرا نور این جوری شد و... سوالها و دغدغههای بسیار دیگر. اینها باعث میشود که بازیگر روی صحنه، تمام فشار بازی و کارگردانی را هم زمان تحمل کند که خیلی سخت است.
پس در واقع مجبور شدید از بازی در این نقش که دوستش دارید، دست بکشید.
عباسی: همین طور است و برای همین اعتراف میکنم چون شخصیت فرهاد در نمایش «نویسنده مرده است» را از دل و جان نوشتهام و موقعیت او دغدغه شخصیام بوده است، تا ابد چشمم دنبال این نقش خواهد بود.
خانم یا آقای جلالی از کاربران خبرآنلاین پرسیده چطور شد ایوب آقاخانی را برای این نقش انتخاب کردید؟
عباسی: اولین دلیل آن بود که او نویسندهای است که بازی هم میکند. جدای از این، سابقه و کارنامه ایوب آقاخانی به من نشان میداد که بهترین انتخاب برای بازی در نقش شخصیت فرهاد است.
شما از نقش آفرینی دو نفر در این نمایش سود جستهاید که جنس بازیهاشان متفاوت است. این تفاوت هر چند خفیف است، اما به چشم میآید. موافق هستید؟
مستوفی: با اجازه ابتدا من پاسخ این پرسش را میدهم. قبول دارم جنس بازی من و ایوب آقاخانی تفاوت دارد، چون دو خاستگاه متفاوت داریم. او از تئاتر آمده و تجربه زیادی روی صحنه دارد و من از سینما پا به صحنه گذاشتهام. با این وجود میخواهم تاکید کنم این تفاوت جنس بازی به نظرم به کار خیلی کمک کرده و یک جورهایی تبدیل به بخشی از شخصیتهای آنان شده است.
عباسی: بیشک بین بازی خانم مستوفی و ایوب آقاخانی تفاوت وجود دارد، اما در کار جا افتاده است و طبیعی به نظر میرسد. فراموش نکنیم که در زندگی واقعی هم مردها احساسات خود را شدیدتر بروز میدهند و واکنشهایشان بیرونیتر است. در مقابل زنها در رفتارشان یک نوع ظرافت و پوشیدگی وجود دارد که در کار ما هم این دیده میشود.
همین جا پرسش یک کاربر خبرآنلاین با نام امین را مطرح میکنم که پرسیده بازی در تئاتر و سینما از نظر شما چه تفاوتهایی دارد؟
مستوفی: به نظر من بازی، بازی است و نباید با خط کش بین آنها مرز کشید. ما تنها بازی خوب یا بد داریم، این تنها مرزی است که میشناسم.
شاید با توجه به سبکهای متفاوت با حتی سالن اجرا، بازیهای تئاتری هم با هم تفاوت پیدا کنند.
مستوفی: بله همین طور است. برای مثال من اگر قرار باشد همین نقش را در سالن اصلی تئاتر شهر که فاصلهام از تماشاگر دور است، روی صحنه ببرم، در بازیام تغییراتی میدهم.
چه تغییراتی میدهید؟
مستوفی: باید تکنیکالتر شود. البته در جواب امین آقا باید بگویم برخلاف تئاتر، در سینما بازیگر رابطه نزدیک با تماشاگر را تجربه نمیکند. در تئاتر همان طور که ما داریم روی تماشاگر تاثیر میگذاریم، او نیز روی ما اثر میگذارد.
کاربری بدون نام پرسیده آیا بازی در تئاتر را ادامه خواهید داد؟
مستوفی: من فرصت بازی خوب را هیچگاه از دست نمیدهم، چه سینما باشد، چه تلویزیون و چه تئاتر.
اما هر چند وقت یک بار در یکی از این عرصهها پرکارتر شدهاید.
مستوفی: بعد از «خانهای در تاریکی» با کارگردانی سعید سلطانی (1382)، بازی در تعدادی سریال از جمله «مدار صفر درجه» و «در چشم باد» به من پیشنهاد شد که چون آن زمان تصمیم گرفته بودم بیشتر در سینما فعال باشم، آنها را رد کردم. یا بعد از بازی در نمایش «تئاتر بیحیوان» با کارگردانی محمود عزیزی (1384)، من ترجیح دادم مدتی روی صحنه ظاهر نشوم.
چرا؟
مستوفی: چون از تکرار نقشهای مشابه یا کارهای نزدیک به هم خوشم نمیآید. یک سنت بدی در سینما و تلویزیون ایران وجود دارد که تا یک بازیگر در نقشی خوش درخشید، همه کارهایی که به او پیشنهاد میشود، شبیه همان است.
عکاس: مهدی زارغ
57245
نظر شما