نادره عزیزینیک درباره دلیل پرداختن به زندگی پرحادثه شهید نواب، بیان میکند: داشتن ایمان و یقین به اسلام ناب محمدی و شجاعت و صداقت این شهید موجب شد به نگارش کتاب «جوانترین رهبر» بپردازم. این اثر را پس از مصاحبه با خانواده شهید نواب صفوی و عبدخدایی و مطالعه تعدادی کتاب پیرامون دهه بیست و سی تاریخ ایران، خاطرات از گروه فدائیان اسلام در مرکز اسناد انقلاب اسلامی به نگارش درآوردم. عزیزینیک ادامه داد: این کتاب در قالب زندگینامه داستانی در سیزده فصل و 260 صفحه در قطع رقعی از سوی مرکز اسناد انقلابی در سال 88 به چاپ رسیده و امروز به مناسبت سالروز شهادت شهیدنواب صفوی این اثر برای ششمین بار تجدید چاپ شده است.
در ادامه گزیده ای از زندگی شهید نواب برگرفته از کتاب را می خوانیم که فارس منتشر کرده است:
«سیدمجتبی میرلوحی» معروف به «نواب صفوی» طلبهای بود که از دوران کودکی متوجه بیعدالتی پیرامون خود شد؛ فعالیت انقلابی او علیه نظام دیکتاتوری پهلوی و استعمار در دبستان و دبیرستان و در آبادان که به عنوان کارگر شرکت نفت مشغول به کار بود؛ زبانزد خاص و عام است.
برای پی بردن به مانیفست و چگونگی افکار و اعمال انقلابی نواب صفوی باید به انتخاب زندگی جهادگونه این شهید توجه داشت چراکه او دارای زندگیای با همه جنبههای اجتماعی، سیاسی و مذهبی بود.
فعالیت جدی و مستمر «شهید نواب صفوی» از زمانی آغاز میشود که کتاب «شیعیگری» نوشته «احمد کسروی» به دستش میرسد؛ او علیرغم سفارش استادش علامه امینی به ادامۀ تحصیل در نجف، به قصد هدایت کسروی، نجف را ترک میکند و به آبادان میرود.
در آنجا میشنود، کسروی بساط تبلیغات ضداسلام و بیبندوباری و در نهایت ادعای پیامبری با آیین ورجاوندی را در جلساتی برپا کرده است؛ نواب نشانی خانه و باشگاه کسروی را میگیرد و به تهران میآید تا با کسروی بحث کند.تا مدت زیادی او در جلسات عمومی کسروی شرکت میکند و جواب شبهاتی که کسروی از دین و مذهب شیعه ایجاد کرده بود، را میدهد؛ کسروی به جای بحث کردن و قانع کردن از نواب میخواهد به جلساتش نیاید و وقتی اصرار نواب را در ادامۀ بحث میبیند، میگوید: اگر ادامهدهی به رزمندگانم میگویم، حسابت را برسند.
نواب جواب میدهد: معلوم است تو در کفرت عناد داری و حاضر نیستی از کارهای کفرآمیزت دست برداری! من مجبور هستم با تو طور دیگری برخورد کنم.
در زمانی که کسروی به فعالیت کفرآمیز خود مشغول بود، تمام علما از حوزههای نجف، قم و مشهد به طور کتبی با کسروی برخورد کرده بودند و حتی از سوی قشرهای مختلف به دادگستری شاه هم شکایات زیادی نسبت به فعالیتهای کسروی فرستادند؛ حتی رئیس مجلس فرمایشی شاه، خواستار توقیف دو روزنامه کسروی با نامهای «پرچم» و «پیمان» شد. ولی نواب به این مقدار راضی نبود و اعتقاد داشت همانطور که «امیرکبیر» حکم اعدام «محمدعلی باب» را صادر کرد، باید احمد کسروی هم اعدام شود؛ سرانجام «نواب صفوی» با تشکیل گروه فدائیان اسلام و تلاش فراوانی که با پیروانش داشت به اعتقادش جامه عمل پوشاند.
نواب پس از این عمل انقلابی همراه گروهش به ترویج اسلام در شهرهای ایران پرداخت، او هر کس را محتاج کمک میدید برای حل مشکلش اقدام میکرد؛ تا جایی که برای نجات یک نفر در تبریز به سراغ شاه رفت و او را وادار کرد تا حکم اعدام جوان را لغو کند.
او در ملاقاتی که با شاه داشت، بدون ادای احترام، شاه را به اجرای عدالت و اجرای احکام اسلام نصیحت کرد؛ سراغ آیتالله کاشانی رفت تدارک آزادی ایشان را فراهم کرد. تلاش کرد تا گروه اقلیت را به مجلس بفرستد، وقتی متوجه توطئه دربار مبنی بر دفع گروه اقلیت شد، توسط گروهش هژیر را اعدام انقلابی کرد و ما میبینم با همین اعدام انقلابی گروه اقلیت مؤفق میشوند به مجلس راه پیدا کنند.
برنامه گروه اقلیت ملی کردن نفت بود ولی نواب مرتب متذکر میشد: «ملت ما حکومت اسلامی میخواهند»، گروه اقلیت هم به نواب قول دادند وقتی سرکار آمدند و نفت را ملی کردند، حتماً حکومت اسلامی را اجرا کنند.
نواب در مدت کوتاهی کتابی از احکام حکومت اسلامی نوشت و با کمک گروهش آن را با عنوان «راهنمای حقایق» چاپ و به منزل بزرگان اداری حکومت شاه فرستاد.
گروه اقلیت با ریاست مصدق با اعدام انقلابی رزمآرا که حاضر نبود، به زیان شرکت انگلیسی قدمی بردارد و نفت را ملی کند، به حکومت و دربار رسید ولی متأسفانه خلف وعده کرد. مصدق به جای اینکه به وعدهای که به نواب داده بود، عمل کند اقدام به دستگیری گروه فدائیان و رهبرشان نواب صفوی کرد.
با این اوصاف نواب از زندان به مصدق نام مینوشت و راهکار به او نشان میداد تا از وابستگی به آمریکا نجات پیدا کند. ولی مصدق فریب وعده و وعیدهای دروغین استعمار جوان آمریکا را که همان انگلیس پیر بود، خورد. حتی نواب به پیروانش پیغام میفرستاد که آرام باشند و فرصت بدهند تا دولت مصدق کارش را بکند.
...مصدق به جای توجه به هشدارهای این رهبر جوان، آیتالله کاشانی را هم از خود راند، نتیجهاش این شد که وقتی آمریکا علیهاش کودتا کرد مردم حمایتش نکردند. مصدق باور نداشت مردم ایران عاشق اسلام و علمای انقلابی هستند. بعد از خفقان شدید که با کمک سازمان سیای آمریکا حکمفرما شد، افراد انقلابی در انزوا گرفتار ماندند. نواب در میان خفقان آمریکایی هم دست از فعالیت برنداشت؛ او همواره به مأموران شاه از وابسته شدن به آمریکا انتقاد میکند، سرانجام وقتی خبر پیوستن ایران به پیمان سنتو را میشنود، به طور پیدرپی به نخست وزیر وقت، علاء هشدار میدهد تا از پیوستن به این پیمان که «برادر مسلمان را به نفع استعمار به جنگ مردم بیگناه میفرستد»، پرهیز کند علاء و دربار شاه بیاعتنا به هشدارهای نواب به بغداد میرود.
نواب افراد گروهش را برای ترور علاء به آبادان میفرستد، علاء مجروح میشود ولی به سفرش ادامه میدهد و در بغداد پیمان سنتو را امضاء میکند.
نواب و گروهش پس از تعقیب و گریز و تعیین جایزه 150 هزار تومانی دستگیر میشوند. دادگاه شاه میخواست آنها با طلب عفو همایونی عمل انقلابیشان را لوث کند ولی آنها در دادگاه از عمل انقلابی خودشان به بهترین وجه دفاع میکنند.
سرانجام در تاریخ 27 دی سال 1334 نواب و خلیل طهماسبی که روزی به خاطر ترور رزمآراء لقب قهرمان ملی را از مجلس گرفته است و محمد و حسین واحدی و مظفرعلی ذوالقدر شهید میشوند و پیام خود را به گوش مردم مسلمان ایران و جهان میرسانند.
6060
نظر شما