حوادث و وقایع بعد از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری و عدم تمکین نامزدهای انتخاب نشده به قانون و رای مردم در یک نگاه غلبه روح طاغوتی و زیاده خواهی را جلوهگر میکند، شایسته واکاوی و ریشه یابی دقیقتر است. کتاب «شورش اشرافیت بر جمهوریت» اثر حمید رضا اسماعیلی در296صفحه است که با نگاهی به گفتمان دوم خرداد و راهبردهای میرحسین موسوی در انتخابات، دلایل اقبال مردم به احمدی نژاد را بررسی کرده و به تلاش های جبهه دوم خرداد برای دامن زدن بر شایعه تقلب و آشوب آفرینی میپردازد.
نگارنده با موشکافی روشهای اغتشاشگران و نقش و همراهی بیگانگان و اپوزیسیون خارج نشین به روشن کردن ریشه و علل حوادث پس از انتخابات همت گماشته است.
زمینههای ایدئولوژیک، انتخابات84 و 88 یک بازی در دو رقابت، گفتمان موسوی و راهبرد انتخاباتی جبهه دوم خرداد، دلایل اقبال عمومی به احمدی نژاد، یازده دلیل مبنی بر آگاهی جبهه دوم خرداد از سلامت، آشوب آفرینی در دو دوره، رادیکالیسم سبز یا انقلاب رنگی، نقش و تلاش دولتهای بیگانه و اپوزیسیون رفتار شناسی بازیگران خارجی در انتخابات دهم ریاست جمهوری ایران، نقش رهبری در پیروزی ملت و شکست آنارشیسم مخملی تشکیل دهنده فصلهای کتاب شورش اشرافیت بر جمهوریت است که آسیبشناسی و ریشهیابی حوادث پس از انتخابات سال1388 را به طور کامل و مستند پوشش میدهد.
حمید رضا اسماعیلی در مورد هدف خود از نگارش این اثر می نویسد: «فتنه 88 موضوع بسیار مهمی در تاریخ سیاسی، اجتماعی و حتی تاریخ فرهنگی ایران بود. انتخابات دهم پیش از این که وارد آن حوادث پس از روز رأیگیری شود، یک موضوع سیاسی بسیار مهم تلقی میشد.
از انتهای سال 87 زمینههای فکری در گروههای مختلف سیاسی برای حضور فعال در انتخابات وجود داشت. تحلیلها و پیشبینیهای بسیاری مبنی بر ادامه فرآیندها و تحولات سیاسی وجود داشت و همه منتظر بودند تا ببینند کدام جریان پیروز انتخابات خواهد بود، اما بعد از انتخابات حوادثی اتفاق افتاد که شاید هر چه بگذرد اهمیت آن بیشتر معلوم خواهد شد و تأثیرات این تحول در سالهای آینده بیشتر خود را نشان خواهد داد.
یک جریان نخبه سیاسی ما که تمایلات غربگرایانه دارد رفتاری را از خود نشان داد که یک مقدار کمیاب بود. ما این رفتارها را بسیار کم دیده بودیم آنها با فلسفهها و توجیههای متفاوت در برابر رأی اکثریت ایستادند. ما در نسلی که از زمان مشروطه به عنوان منورالفکر، بعد روشنفکر و در آخر به عنوان نخبه سیاسی مطرح میشدند رفتاری را دیدیم که از شعارهایی که قبلاً داده بودند مثل آزادی و... سرباز میزد. لذا ضرورت و اهمیت این مسئله جای تردید نداشت که این جریان باید به صورت موشکافانه بررسی شود. مخصوصاً این که این جریان کمتر بصورت تئوریک و عملی مورد بحث قرار میگرفت.»
نویسنده در بررسی هشت سال دولت اصلاحات، یکی از تاکتیکها را دشمنسازی مطرح میکند و در تحلیل از این واژه و این که چگونه در دستور کار تجدیدنظرطلبان قرار گرفت، می خوانیم: «ایدئولوژی تجدیدنظر طلب بیشتر رویکرد سلبی داشت تا رویکرد ایجابی و خود را در نفی دیگری تعریف میکرد. من از مفهوم اصلاحات به ایدئولوژی یاد کردم نه گفتمان! چون دقیقاً فاکتورها و مؤلفههای یک ایدئولوژی در آن موجود است. چرا که مهرهسازی میکند تصویری از آینده و مدینه فاضله ارائه میدهد. دشمنسازی میکند. تمام این فاکتورها در یک ایدئولوژی سیاسی وجود دارد. جریان تجدیدنظر طلب بخشی از جریان دوم خرداد محسوب میشوند. آنها یک ایدئولوژی را پیش از سال 76 حمل میکردند که به صورت ناآگاه در غیر این جبهه وجود داشت. بعد از رأی آوردن آقای خاتمی در سال 76. آنها شروع کردند این ایدئولوژی را نهادینه و تثبیت کنند و ما در این کتاب ترجیح دادیم از سال 76 به بعد را مورد ملاحظه قرار دهیم. در واقع جریان تجدیدنظر طلب برای این که بتواند ایدئولوژی خود را در جامعه ترویج کند و گسترش دهد نیاز داشت از کسانی چهره منفی بسازد. این جریان سعی کرد خود را حاوی تمامی خوبیها نشان دهد. مدافعان آزادی، مدافعان حقوق بشر، مدافعان زن، مدافعان مظلومان، مدافعان جامعه مدنی و... را از ویژگیهای خود میدانستند و انحصارطلب، تمامیتخواه و گروه فشار و... از ویژگیهای هر کسی غیر از خود. آنها از این واژهها در رسانهها استفاده میکردند تا برچسب سیاسی به آنها بزنند. تمام کسانی که دوم خردادی نبودند باید به نحوی از میدان خارج میشدند. هیچ شخصیت حقوقی و حقیقی باقی نماند که توسط اینها مورد حمله قرار نگیرد. در آن زمان تلقی این بود که صدا و سیما، شورای نگهبان، مجلس پنجم، سپاه، بسیج، ائمه جمعه، هیأتهای مذهبی و... جریان دوم خرداد را نپذیرفتند. هجوم رسانهای این جریان روی تک تک این موارد برنامهریزی داشت. یک روز صبح میدیدی که چند روزنامه هم زمان یکی از سازمانها یا اشخاص حقیقی و حقوقی را مورد تخریب قرار میدادند. تخریبها علیه حضرت آیتالله مصباح یزدی یکی از این موارد بود. و ایشان در خطبههای پیش از نماز جمعه مباحث بسیار علمی را در نقد این جریان مطرح میکردند.»
وی با استفاده از نظرات؛ عبدالکریم سروش، حسین بشیریه و سعید حجاریان و رادیوها و تلویزیونهای بیگانه، کتاب «شورش اشرافیت بر جمهوریت» را در 9 فصل نوشته و تدوین کرده است. فرآیند دستیابی به نامزد انتخاباتی، نقش و تلاش دولتهای بیگانه و اپوزیسیون، شورش بر جمهوریت و شکلگیری برخی مولفههای ایدئولوژی تجدیدنظر طلبان، عناوین برخی از فصلهای این کتاباند.
این کتاب در 9 فصل تشکیل دهنده این کتاب، تلاش شده است ریشههای ایدئولوژیک، سیاسی و اجتماعی حوادث پس از انتخابات بررسی شود.
فصل نخست این کتاب به بررسی ایدئولوژی منازعهجوی به کار رفته در جریان فتنه میپردازد. در این فصل به راهبردهای سیاسی جبهه دوم خرداد در طول دهه گذشته اشاره میشود و به تبیین ارتباط آنها با تولید خشونت سیاسی در سطوح مختلف جامعه و حکومت پرداخته شده است.
فصل دوم درباره شرایط حاکم بر جبهه دوم خرداد در پیش از انتخابات و به فرایند دستیابی این جبهه به گزینه میرحسین موسوی نظر دارد.
فصل سوم به راهبرد تبلیغاتی جبهه دوم خرداد و گفتمان انتخاباتی موسوی میپردازد. در فصل چهارم گفتمان سیاسی احمدینژاد از انتخابات نهم تا دهم ریاست جمهوری بررسی شده است. فصل پنجم هم به تحلیل گفتمانی نتیجه انتخابات دهم ریاست جمهوری میپردازد.
در فصل ششم به استناد 11 دلیل نشان داده شده است که جریان آشوبآفرین پس از انتخابات خود به سلامت انتخابات آگاه بوده است و با علم به سلامت انتخابات دست به اغتشاش زده است.
لذا در فصل هفتم به اهداف اصلی مورد نظر جریان فتنه پرداخته شده است و به طور عمده از «انقلاب مخملی» مورد نظر «رادیکالیسم سبز» سخن گفته شده است.
فصل هشتم نیز به رفتارشناسی بازیگران خارجی حوادث پس از انتخابات میپردازد و از ائتلافی سه ضلعی میان بازیگران داخلی (تجدیدنظرطلبان)، بازیگران خارجی و اپوزیسیون سخن میگوید.
در انتهای کتاب و در فصل نهم نیز به دلیل آن که جریان فتنه پس از انتخابات با هدایتها و راهبریهای رهبر معظم انقلاب شکست خورده است به بیان اقدامات و مواضع ایشان میپردازد.
6060
نظر شما