با التماس من به مدیران شروع شد
یک صبح زود با «بله قربان» شروع شد
من کارمند جزء و دلم جای دیگری
تا که امیدهای فراوان شروع شد
تا خم شود به رسم ادب در برابرم
با التفات بنده به دربان شروع شد
تا بنده را جناب مهندس کند خطاب
از پول چای و جیب نگهبان شروع شد
اظهار چاکری به رئیس بزرگمان
با یاری معاون ایشان شروع شد
در روبهروی من افق روشنی نبود
تا که سفارشات عموجان شروع شد
میدان که بازتر شد و رویم زیاد گشت
روکم کنی ز داعیه داران شروع شد
آخر شدم مدیر و ز جشن معارفه
از بهر خلق خدمت شایان شروع شد!
تا نطقمان ز نوع مدیریتی شود
آموزشی مفید برامان شروع شد
استادی انتخاب شد و درسهای من
از فصل «ژستهای سخنران» شروع شد
با رهنمود عالی استاد، بعد از آن
هر نطق بنده با لب خندان شروع شد
ده بیست آیه حفظ شد و اندکی حدیث
یک دوره فشرده عرفان شروع شد
تنها نه در اداره که سیر تحوّلات
در جای جای عالم امکان شروع شد
نظم امور با جلساتم قوام یافت
با شیوه حسینقلی خان شروع شد!
نان و پنیر رفت و ریاضت تمام گشت
ماءالشّعیر و مرغ و فسنجان شروع شد
از هضم رابعه گذراندیم رانت را
چون سفره جمع شد، نخ دندان شروع شد
چندی گذشت و سیر سفرهای خارجی
با دعوت سفیر... شروع شد
یکسال رفت و دلزده گشتم ز پست خویش
فاز جدید بنده پس از آن شروع شد
با التماس من به وزیران شروع شد
دور جدید از خط پایان شروع شد...
6060
نظر شما