يک) وودي آلن مي گويد که اگر حوصله خواندن يک کتاب طولاني مثل جنگ و صلح تولستوي را نداشتيد و از شما پرسيدند که کتاب را خوانده ايد يا نه، براي اينکه لو نرويد، کلک بزنيد و بگوييد: بله! خوانده ام! کتاب خوبي بود! راجع به جنگ و صلح بود! حالا من مانده ام اگر اين سوال را در مورد کليدر محمود دولت آبادي بپرسند، بايد چه بگويم؟! مثلا بگويم: بله کتاب خوبي بود! راجع به کليدر بود! آن وقت اگر گفتند: کليدر يعني چه؟! چه بايد بگويم؟! تنها چيزي که به ذهن وامانده ام مي رسد کليد در است!
دو) سيد علي موسوي گرمارودي در يک جلسه نقد کتاب گفته بود: خدايا! صادق هدايت را لعنت کن! شب همان روز که خبر را خواندم صادق هدايت آمد به خوابم. روي شانه سمت راستش يک جغد نشسته بود که عينک ته استکاني روي چشمهايش داشت. تا آمدم سلام کنم خودش گفت: موسوي گرمارودي از فاميل هاي محمدرضا سرشار است؟! خنديدم. گفتم: نه! گفت: با من چه کار دارد؟! گفتم: به خاطر توپ مرواري به هم ريخته. گفت: يعني اگر مثل جلال آل احمد از "غرب زدگي" مي نوشتم، کاري به کار من نداشت؟! گفتم: نه! نداشت! حال مي کرد. تازه يک جايزه هم به اسمت مي گذاشتند که از همه جايزه ها و جشنواره ها بيشتر سکه مي دهد! گفت: حالا چه کار کنم؟! اين جمله آخري را در کمال مظلوميت گفت. دلم برايش سوخت. گفتم: چه کار داري بکني؟! بنشين يک گوشه اي از بهشت، براي خودت انبه بستني بخور! گفت: اينجا فقط بستني سنتي دارند، انبه بستني گير نمي آيد که...گفتم: خب! همان را بخور! گفت: يک وقت يک قانون تصويب نکنند که اول همه کتاب ها، مثل آبسرد کن هاي توي خيابان که نوشته اند: "لعنت بر يزيد!"، بنويسند: "لعنت بر صادق هدايت"؟! غش کردم از خنده. گفتم: نه! نترس!خيلي هاشان اصلا تورا نمي شناسند! گفت: يعني فکر مي کنند بوف کور را جلال آل احمد نوشته؟! گفتم: خيلي هاشان جلال آل احمد را هم نمي شناسند! گفت؟ پس کي را مي شناسند؟! گفتم: نويسنده کتاب دا را...گفت:اسم چنين کتابي به گوشم نخورده بود! گفتم: نگران نباش!توضيع کتابش خيلي خوب است، به زودي بين شما هم تقسيم مي کنند! اين را که گفتم، از خواب پريدم. وقتي بيدار شدم، ديدم روي شکمم يک نسخه از کتاب صادق هدايت بازمانده است...
سه) قبرستان ظهيرالدوله يک عدد قبرستان شاعرانه و هنرمندانه است که کلي آدم حسابي از رهي معيري تا فروغ فرخزاد آنجا خاک شده اند. مي گويند در که مي زني، ديگر کسي در را باز نمي کند. باز هم که کند، پول مي گيرد. پول هم که بگيرد، گير مي دهد.مي گويند مذکر و مونث در کنار هم اجازه دخول به قبرستان را ندارند! انگار آقايان بايد روزهاي زوج بروند، خانم ها روزهاي فرد! يک چيزي مثل همين طرح ترافيک ماشين ها! براي جلوگيري از برخورد و تصادف و حتي اوراق شدن احتمالا!
چهار)
مانند ظروف خوشگل چيني نيست
يعني که کتاب جنس تزئيني نيست
کوچک... گنده... فرق ندارد اصلا
ديوانه! کتاب عينهو بيني نيست!
6060
نظر شما