رضا رستمی: «یک سطر واقعیت» سومین فیلم کارنامه علی وزیریان است. او که فارغ التحصیل نقاشی از دانشگاه هنرهای زیباست، فعالیتهای هنریاش را در زمینه هنرهای تجسمی و گرافیک آغاز کرد. وزیریان سال 1385 نخستین فیلم بلند سینمایی اش را با نام «خدا نزدیک است» ساخت. دومین تجربه او در سینما کارگردانی فیلم «یک وجب از آسمان» بود. وزیریان در سومین تجربه سینمایی اش به سراغ ماجرای کلاهبرداری از یک زوج روزنامهنگار رفته است. این فیلم در سی امین دوره جشنواره فیلم فجر اکران شد و حسین یاری به خاطر بازی در آن نامزد دریافت سیمرع بلورین بهترین بازیگر نقش اصلی مرد شد. اوایل اسفند در خبرآنلاین میزبان علی وزیریان کارگردان، حسین یاری و مهراوه شریفی نیا بازیگران و ستار اورکی آهنگساز این فیلم بودیم. عبدالجواد موسوی شاعر و روزنامهنگار نیز در این نشست حاضر بود که مشروح آن را می خوانید:
چطور شد که بدون تبلیغ اکران فیلم را شروع کردید؟
علی وزیریان: این فیلم با مشارکت یک موسسه فرهنگی به نام «پویا مهر» ساخته شده، ظاهراً یک سوم هزینه تولید را تهیه کننده فیلم آقای نوروز بیگی داده، و دو سوم را هم آن موسسه. تهیه کننده گفت که به هیچ وجه توان مالی برای تبلیغ فیلم را ندارد، و شرکت پویا مهر هم بعد از حواشی که برای فیلم پیش آمد و مسائل رسانهای که برای آن ایجاد شد، کاملاً کنار کشید و حاضر نشد دیناری برای تبلیغ و پخش فیلم هزینه کند. خب به هر حال فیلمی که بدون هیچ پشتوانۀ تبلیغی اکران شود، فروشش هم طبیعتاً فروش خود فیلم میشود آن هم در فصل سوختۀ اکران.
البته امسال که کلاً به نظر میرسید کسی تمایلی برای رفتن به سینما ندارد.
حسین یاری: مشکلات اقتصادی روی کاهش انگیزه مردم برای رفتن به سینما تاثیر گذاشته است. برخی میگویند، اگر فیلمی خوب باشد مردم برای دیدن آن به سینمامی روند، اما مگر چند درصد فیلمها چنین ویژگی را دارند. وضعیت فعلی اکران واقعا وضعیت بسیار بدی است.
مهراوه شریفی نیا: در مصاحبه اخیر آقای احمدینژاد هم اتفاقا همین سوال را از ایشان پرسیدند. به هر حال طبیعی است که در چنین شرایط اقتصادی، فرهنگ از سبد زندگی مردم بیرون میرود. در گذشته ممکن بود، اگر یک فیلم ویژگیهایی را داشت که 70 درصد نظر شما را تامین میکرد، شما برای دیدن آن به سینما میرفتید، اما حالا برای دیدن این فیلمها هم حاضر نیستید به سینما بروید. در واقع خود به خود و در چنین فضایی محصولات فرهنگی از سبد زندگی شما خارج میشود. سینما هم تابع چنین شرایطی است.
واقعا همه چیز به مسائل اقتصادی بر میگردد، یا نه مسائل دیگری هم دخیل هست. ما در کشوری زندگی میکنیم که در آن سالی 70 تا 80 فیلم تولید میشود، اما از بین این تعداد، 10 فیلم هم نمیتواند به فروش میلیاردی دست پیدا کند. مثلا فیلمهای جشنواره سی و یکم فیلم فجر که سال آینده اکران میشوند، فیلمهای پرفروشی خواهند بود؟
یاری: به نظر من، نه.
یعنی خود فیلمها هم به هر حال توان کشاندن مخاطب به سینما را ندارند؟
یاری: اینها مزید بر علت است، به نظر من کماکان تاثیر مشکلات اقتصادی بر اکران سینما و کاهش فروش بیشتر است.
هیچ عامل دیگری تاثیر گذار نیست در این وضعیت؟
یاری: بله هست، مثلا ما در سینمای ایران، خودمان یا جامعه خودمان را نمیبینیم، این مشکل مشخصا به حوزه فیلمنامه بر میگردد. به موضوع و یا داستانی که داریم روایت میکنیم، اینکه داستان ما و واتفاقات آن در واقع چقدر دغدغه مردمی است که در اینجامعه زندگی میکنند. البته وقتی میگوییم دغدغه، الزاما منظور ما آسیبهای سیاسی و اجتماعی و مسائلی از این دست نیست. این دغدغه میتواند موضوعات و مسائل دیگری را هم در بر بگیرد.
الان چه چیزهایی دغدغه جامعه ماست؟ و اینها چقدر در سینمای ما روایت میشود. در واقع میشود گفت ما داریم با مسائل به صورت فانتزی برخورد میکنیم و مردم ما احساس میکنند که دارند فیلم میبینند و خودشان را نمیبینند. مشکلات و مسائل خودشان را نمیبینند و همین باعث میشود که سینما به تفریح درجه دهم تبدیل شود.
ستار اورکی: اصلا تفریحی ندارد.
یاری: اگر فقط بعد تفریحی باشد. الان دسترسیها با وجود ماهواره و دی وی دی و این گونه رسانهها، به فیلم سریال و سایر محصولات زیاد و انتخابها هم بیشتر شده. مخاطب هم خیلی سریع و راحت میتواند نیازهایش را از جاهای دیگر بر آورده کند.
عبدالجواد موسوی: فیلمهای پرفروش سالهای اخیر فیلمهایی بودهاند که دغدغه مردم را تصویر کرده باشند؟
یاری: بله، مثلا همین «اخراجیها»، به هرحال تصور به گونهای است که خطوطی را رد کرده، البته من به کیفیت آن کاری ندارم؛ ممکن است، خیلی عالی باشد یا خیلی ضعیف. من وقتی از دغدغه حرف میزنم، منظور یک چیز خیلی پیچیده نیست، برخی مسائل ساده هم میتواند منعکس کننده دغدغهها باشد. یا مثلا «جدایی نادر از سیمین» یا «سعادت آباد» فیلمهایی هستند که دغدغههای اجتماعی را منعکس میکنند و سراغ مسائلی میروند که در جامعه ما خیلی نمود دارند.
اورکی: البته در بحث قبلی در مورد سینما و کاهش مخاطب به نظر من به دو موضوع اصلا اشاره نشد. من در حدود 60 کار سینمایی و تلویزونی حضور داشتهام. به غیر از یک کار که به صورت تیمی انجام شد، بقیه کارها بیشتر به خاطر پول انجام میشد. در واقع اتفاقی که باید برای هنر یا دل هنرمند رخ میداد، در این کارها صورت نمیگرفت. سر فیلم «جدایی نادر از سیمین» اصغر فرهادی من میدیدیم که این تیم چطوری کار میکنند. این یکی از معضلاتی است که وجود دارد. اگر ما برگردیم به عقب میبینیم که مثلا در کارهای آقای کیمیایی ترکیب منفردزاده، کیمیایی، حقیقی و... چقدر به صورت تیمی با هم کار میکردند و میکوشیدند که اثر خوبی را تولید کنند. یا مثلا خاطرم هست که مرحوم بابک بیات میگفت حتی برای خلق یک ترانه شاعر و آهنگساز و خواننده چقدر با هم نزدیک بودند و لحظه به لحظه با هم زندگی میکردند. آن زمان هم فقر مالی وجود داشت به هر حال اما ارزشهای دیگری هم در نظر گرفته میشد.
من خودم به عنوان آهنگساز سوم وارد پروژه یک سطر واقعیت شدم. یعنی قبل از من دو آهنگساز دیگر آمده بودند، و من سومین نفری بودم که وارد این پروژه میشدم. یعنی در واقع این طوری نیست که من و آقای وزیریان و آقای یاری و خانم شریفی نیا با هم دوست صمیمی باشیم و بنشینیم و یک کاری ر انجام بدهیم. این معضلی است که به نظر من وجود دارد.
مساله دیگر این است که همه چیز به خود فیلمها بر نمیگردد. این جو حاکم است که انگیزه تفریح را از مردم گرفته و دل و دماغی برای تفریح نگذاشته است. در این جو حتی اگر اسکورسیزی هم بیاید فیلم بسازد ماجرا خیلی فرقی نمیکند و مردم تا دم باغچه خانه خودشان هم نمیروند چه برسد به سینما.
وزیریان: من چند سال پیش داور جشنواره کودک و نوجوان هند بودم، یک چیزی که برایم جالب بود، خصوصیت هندیها در مواجهه با سینما بود که مشابه خصوصیت آمریکاییها است. سینما جزئی از زندگی آنها ست. شما دقت کنید، فیلمهای آمریکایی که اکران میشوند، معمولا رقم فروششان در آمریکای شمالی، برابر با رقم فروش فیلم در کل دنیاست. این نشان میدهد که در آمریکا سینما رفتن و فیلم دیدن جزئی از زندگی مردم است. در هند هم همین طور است. ممکن است مردم فقیر باشند، اما سینما میروند.
اینجا مسوولان مدام صحبت این را میکنند که سینما باید وارد زندگی مردم شود، اما کاری در عمل صورت نمیگیرد، من یادم هست که یک زمانی در دوران آقای سید محمد بهشتی و انوار سعی شد که چنین کاری در حوزه سینمای کودک صورت بگیرد، ولی باز رها شد. واقعیت این است که برای نهادینه شدن این فرهنگ، قدم جدی برداشته نمیشود.
اورکی: نه تنها قدم برداشته نمیشود، بلکه به آن لطمه هم زده میشود.
وزیریان: فیلمهایی مثل فیلم من، مخاطبان خاصی دارد، فیلمهای مخاطب خاص هم ممکن است در اکران خیلی پر فروش نباشند، مثل فیلم «شیرین» آقای کیارستمی و سایر فیلمهای دیگر از این دست. اما به هر حال سینما به چنین فیلمهایی هم نیاز دارد.
من چند وقت پیش به یکی از مسوولان پیشنهاد دادم که مثل بُن کتاب، بُن تماشای فیلم هم در نظر بگیرید. این نوع فیلمها، فیلمهایی هستند که غالباً دانشجویان میتوانند مخاطب آن باشند، به همین خاطر میشود در ساعتهایی خاص - که ساعت بیکاری دانشجویان در دانشگاه است - این فیلمها را در دانشگاهها اکران کرد و به دانشجویان هم بُن تماشای فیلم داد. با تجهیزات امروزی هم نمایش فیلمها در مکانهایی مثل سالن آمفی تئاتر دانشگاهها خیلی راحت شده است.
شما میتوانید مدت یکی دو سال این روند را ادامه دهید، و بعد، به تدریج برای بلیطها قیمت بگذارید. این مساله باعث میشود که سینما رفتن آرام آرام تبدیل به یک عادت شود. با این نوع نمایش میشود تضمین بازگشت بخشی از سرمایه را برای فیلم ایجاد کرد.
موسوی: من جایی خواندم که تم خیانت در فیلمهای تولید شده امسال (1391) نیست، طبیعتا همه فیلمسازان تصمیم نگرفتهاند، فیلمی با این موضوع نسازند، قطعا ممیزی تاثیر داشته و باعث شده چنین وضعیتی به وجود بیاید. حالا برخی هم در این فضا خوشحال هستند که اگر فیلمی با این موضوع ساخته نشود، خیانت هم دیگر در جامعه وجود نخواهد داشت. همین ممیزی چقدر تاثیر میگذارد در روند تولید فیلم سینمای ما و باعث ساخت فیلمهایی میشود که به قول آقای یاری بازتاب دغدغههای جامعه در آنها دیده نمیشود.
وزیریان: ببینید، سال گذشته یک تهیه کننده، فیلمی در جشنواره داشت که به فیلم او اعتنا نکردند، این آقا زنگ زد به برنامه «هفت» - که آقای جیرانی آن را اجرا میکرد - و به خاطر بالا بودن تعداد فیلمهای جشنواره سیام فجر با موضوع خیانت، ابراز تاسف کرد. بعد از آن یکدفعه موجی در مورد تم خیانت در سینمای ایران راه افتاد و به ماجاهایی کشیده شده که همه شاهدش بودیم.
در حالیکه اگر به چند سال پیش برگردیم، میبینیم که این نوع داستان در سینمای ما وجود داشته بیآنکه لطمهای به اخلاق و جامعه بزند. مگر موضوع فیلم «شوکران» یا «چهارشنبه سوری» ساخته اصغر فرهادی خیانت نبود. مگر سریال «خداحافظ بچه» که خانم شریفی نیا در آن بازی میکردند و در ماه رمضان از تلویزیون پخش شد، تم خیانت نداشت؟ این مساله را برخی به خاطر منافع شخصی خودشان برای سینمای مملکت ساختند و نتیجه آن چیزی شد که میبینید. طرح برخی برخی از این مسائل جوسازیهای کاذبی هست که برخی از اهالی همین سینما، برای سینما میسازند.
اما در مورد فیلمهایی که من کار میکنم، واقعیت این است که بحث سرگرمی در آن ضعیفتر است. بنابر این برای پیدا کردن سرمایه گذار مشکل دارم. خود من در مرحله نوشتن به این فکر میکنم که چطور لوکیشنها و بازیگرانم را کم کنم تا در نهایت هزینه تولید را پائین بیاروم که بتوانم فیلمم را بسازم. خب همه اینها تاثیر خودش را میگذارد و شکل و موضوع فیلم را عوض میکند. کار کردن با حد اقلها برای تولید یک فیلم خود به خود به فیلم و شاکله سینما لطمه میزند.
موسوی: مشخصا در مورد فیلم خودتان یکی از دلایلی که باعث شده شخصیتهای مطبوعاتی فیلم خیلی موضع نداشته باشند، ناشی از همین مساله نیست. در این فیلم قصه بیشتر به سمت کلاهبرداری رفته و به لحاظ سیاسی و اجتماعی نمیتوانیم آدمها را تحلیل کنیم. دلیل این مساله میتواند ترس و خود سانسوری شما در زمان نوشتن باشد.
اورکی: همین که این زوج میخواهند مهاجرت کنند، همه چیز را واضح و کامل توضیح داده.
وزیریان: تکلیف دو دسته با این فیلم نامشخص است. یک دسته مطبوعاتیها و اهل فرهنگ هستند و یک دسته هم افراد به اصطلاح ارزشی. دلیل بلاتکلیفی این دو طیف با فیلم آن است که از کارگردان توقعاتی دارند. متاسفانه در ایران خیلیها به جای اینکه با فیلم کار داشته باشند، با فیلمساز کار دارند. مثلا من برای فیلمهای قبلیام که به جشنوارههای خارجی میرفتم، در گفتوگوها خیلی راحت بودم، چون میدیدم که با کارگردان کار ندارند و فقط فیلم موضوع اصلی بحثشان است، اما اینجا دقیقا برعکس است.
اما بر برگردیم سر بحث بلاتکلیف بودن عدهای با فیلم که عرض کردم. در سینمای ما فیلم در مورد روزنامه نگاران زیاد ساخته نشده، حالا این فیلم را که میبینند توقعشان این است که چرا اینقدر به وجه روزنامه نگاری و اهالی مطبوعات کم پرداخته شده، در صورتی که زیادتر از این هم میشد دربارۀ آنها حرف زد. من خودم این موضوع را میفهمیدم و برای همین در خبرهایی که دربارۀ فیلم منتشر میکردیم، پرهیز داشتم از اینکه بگویم این فیلم در مورد روزنامه نگارهاست، اما متاسفانه بعضی از رسانهها داستان فیلم را طوری منعکس کردند که اینجوری شد. طیفی هم که نگاه به اصطلاح ارزشی دارند، انتظار موضع گیری صریح و منفی نسبت به این قشر فرهنگی و کوبیدن آنها را داشتند.
آقای موسوی جواب سوال را گرفتید؟
موسوی: نه.
آقای موسوی پرسید که در زمان نگارش فیلمنامه راحت بودید یا از ممیزی میترسیدید؟
وزیریان: من زمان نوشتن راحت نوشتم، اما خودم برخی از سکانسها را حذف کردم. چون مطمئن بودم که با مشکل مواجه میشوند.
موسوی: یکی از دلایلی که باعث شده فیلم آقای وزیریان پرفروش نشود، این است که موضع سیاسی ندارد و در این فضای سیاست زده، همه توقع حرف سیاسی دارند. این طرف و آن طرف هم فرقی ندارند. همین فیلم «قلادههای طلا» را در نظر بگیرد. ممکن است که من از این فیلم خوشم نیاید، اما کنجکاوم که ببینم کارگردان فیلم چه چیزی ساخته است، ولی در «یک سطر واقعیت»، آقای وزیریان خواسته صرفاً یک قصه را خوب تعریف کند.
طبیعتا در این شرایط وقتی بخواهی همه را راضی نگهداری کار یک مقدار سخت میشود.
وزیریان: من شنیدم که مسعود فراستی هم در جشنواره سال گذشته در برنامه «هفت» به این موضوع اشاره کرده و گفته بود که باید فیلم تکلیفش را مشخص میکرد که اصولاً کدام طرفی است و چه موضعی دارد.
شریفی نیا: من فکر میکنم، در حال حاضر خیلی از فیلمسازان خوب هم آن طور که دلشان میخواهد، نمیتوانند فیلم بسازند. چون به آنها اجازه داده نمیشود. مثلا دو سال پیش خانم بنی اعتماد، فیلمی را ساختند که خیلی فیلم سالم، خوب و اجتماعی هست، اما چون با خانم بنی اعتماد مشکل دارند، این فیلم (قصهها) اکران نمیشود. یا مثلا آقای وزیریان میخواهند فیلم بسازند، اما مجبور هستند که خود سانسوری کنند، یا مثلا شما میخواهید فیلم بسازید، باید جبهه گیری خاصی داشته باشید. من فکر میکنم این فضا فضای مناسب و خیلی خوبی برای ساختن فیلم خوب یا آرمانی نیست.
من به جرات میگویم که فیلم «قصهها» ی خانم بنی اعتماد، یک فیلم سالم اجتماعی است، اما ظاهراً این فیلم به دلیل مشکلی که با خانم بنی اعتماد وجود دارد، اکران نمیشود.
موسوی: شما خودتان این دغدغه را نداشتید که حالا نقش یک شخصیت روزنامه نگار را بازی میکنید و...
شریفی نیا: دغدغه من در این فیلم موضوع شیادی بود که در آن مطرح میشود، چون این اتفاق برای یکی از نزدیکان خود من هم افتاده بود.
اورکی: همین اتفاق برای بابک بیات هم افتاد، یعنی زمانی که بیمار بود چنین کلاهبرداری داشت از او صورت میگرفت.
شریفی نیا: من واقعا نمیدانم، چرا همه دارند روی روزنامه نگار بودن این دو تا آدم تاکید میکنند، من اتفاقا این موضوع را دوست داشتم، که در این شرایط سر همه کلاه گذاشته میشود، حتی آدمهای فرهیخته و فرهنگی. چون فردی که به من نزدیک بود و با مشابه ماجرای کلاهبرداری فیلم مواجه شد، اتفاقا آدم فرهنگی بود و همه زندگیاش را سر یک چنین اتفاقی از دست داد.
موسوی: به هرحال من به عنوان یک روزنامه نگار با برخوردهای مختلفی در سطح جامعه مواجه میشوم، مثلا کافی است شما به یک نفر یا در جایی بگویید که روزنامه نگار هستید، به محض اینکه چنین چیزی را بگویید، با انبوهی از پرسشها و واکنشها مواجه میشوید، مثلا چند وقت پیش، من میخواستم بروم با اقای علی مطهری نماینده مجلس مصاحبه کنم، موتور گرفتم و در راه با آن موتوری بحث کار شد و گفتم که روزنامه نگارم و میخواهم با آقای مطهری مصاحبه کنم، کلی در مورد روزنامهها و خبرها حرف زد و بعد رفت سراغ آقای مطهری و حرفهایش و دست آخر هم گفت که سلام ما را به آقای مطهری برسان و بگو اگر شما نباشید ما دق میکنیم و از این حرفها... اینها را گفتم که مشخص شود، جامعه چه تصوری از روزنامه نگار جماعت دارد و مواجههایش با این قشر چگونه است، طبیعی است وقتی بازیگری میخواهد نقش یک روزنامه نگار را بازی کند، دغدغههای آن شخصیت هم برایش جدی شود، اینکه کیست و چه خط فکری دارد و...
یاری: من خودم شخصا یک چهارچوبی برای خودم دارم- قطعا دیگران هم همین طور هستند و آنها هم برای خودشان چارچوب دارند- یک داعیه استقلالی هم این وسط هست، با آقای وزیریان هم که قرار شد، همکاری کنیم، بارها در صحبتهایی که داشتیم، به این مساله اشاره کردم که نمیخواهم این استقلال و داعیه آن دستخوش مسائل و اتفاقی شود. دوست ندارم به سمتی بروم و حرفی را بزنم که آن حرف، حرف خودم نباشد و موضعی بگیرم که آن را قبول نداشته باشم. من بیشتر مراقب بودم که این اتفاق نیفتد و خوشبختانه آقای وزیریان هم آن استقلال را داشت.
وزیریان: در واقع، همه، هم رای بودیم و مواظبت میکردیم که فیلم به یک سمت و سوی خاص نرود.
یاری: بله، و همانطور که خانم شریفی نیا گفتند، آن کلاهبرداری که اتفاق افتاده مهم بود.
اگر بخواهیم در مورد فیلمنامه این کار صحبت کنیم، به نظر میرسد که شخصیتهای این فیلم هر شغل دیگری میتوانستند، داشته باشند، یعنی اگر به جای روزنامه نگار بودن، مثلا موزیسن میشدند، هم هیچ اتفاقی نمیافتاد. در واقع مولفههای شغلی اینها در روند اتفاقات تاثیری ندارد.
وزیریان: وقتی فیلمی ساخته میشود یا اثر هنری خلق میشود، خوب نیست که هنرمند پس از ساخت بیاید و بگوید من میخواستم فلان کار را بکنم، اما این شرایط برای من نبود و کاری که میخواستم نشد. واقعیت این هست که من یک کارهایی میخواستم بکنم، شاید دوست داشتم فضای کار اینها را بیشتر نشان دهم، اما این کار مستلزم هزینههای بیشتری بود، و روی لوکیشنها، شخصیتها و غیره هم تاثیر میگذاشت و هزینهها را بالا میبرد. برای همین من آمدم کار را خیلی محدود کردم.
حدود 27 یا 28 سال پیش من نخستین مجله هنرهای تجسمی ایران را داشتم. در آن نشریه فقط من بودم و آقای میرفتاح و یک نفر دیگر. یعنی در واقع سه نفر بودیم که این نشریه را در میآوردیم. یا خاطرم هست که خود میرفتاح با حسین معززی نیا «مشرق» را در میآوردند، الگوی نشریه فیلم را از چنین مجلاتی گرفته بودم. در شرایط حاضر فکر نمیکنم که مجلهای اینطوری در بیاید. انتخاب این الگو باعث شده که بخشی از مولفههای شغلی این دو شخصیت کم رنگ شود. اما با همین شکل هم برخی از همکاران مطبوعاتی که فیلم را دیدهاند، با آن همذات پنداری کردهاند و حتی مشخصاً چند نفر به من گفتهاند که با اندک تغییراتی این زندگی خود ماست.
شریفی نیا: اتفاقی که افتاد این بود که بچههای مطبوعاتی به قصه توجه نمیکنند و بیشتر روی شغل این شخصیتها زوم کردهاند.
یاری: بیشتر به دنبال دیدن خودشان هستند. این اتفاق در جشنواره سال گذشته (1390) هم افتاد، برخی میگفتند که ما این طوری نیستیم و...
موسوی: یک مقدار حق داشتند، چون خود آقای وزیریان را هم مطبوعاتی میدانستند. البته در سکانسهایی از فیلم هم شاهد رفتارهایی بودیم که خیلی منطبق بر واقعیتهای این شغل در جامعه خودمان نبود.
وزیریان: ممکن بود برخی چیزها به فیلمنامه و کار کمک کنند. اینها را من میدانم ولی فکر میکنم خوب نیست که حالا بعد از ساخته شدن فیلم آنها را بگویم. مثلا اگر من چند تا خرده روایت مرتبط با حرفه روزنامه نگاری در دل داستان میگذاشتم ممکن بود که فضا را به آن چیزی که میگویید نزدیکتر میکرد. من از اینها پرهیز کردم که راحتتر بتوانم فیلمم را بسازم.
موسوی: یک مساله دیگر هم در مورد ماجرای کلاهبرداری هست، وقتی در فیلم به شخصیت اصلی -که اقای یاری نقشش را بازی میکند- پیشنهاد میشود که به خارج از کشور برود، او خیلی زود و بدون هیچ تاملی آن را میپذیرد، هیچ سوالی برای او پیش نمیآید که حالا ممکن است مثلا کاسهای زیر نیم کاسه باشد یا..
وزیریان: در عالم واقعیت هم برخی از کلاهبرداریها - با همین روش البته - به همین راحتی صورت گرفته. شما در نظر داشته باشید، طرف ماجرا به شخصیت اصلی تلفن میزند، حالا اگر او ایمیل میفرستاد یا راه دیگری را در پیش میگرفت، باز ممکن بود این شخص دچار شک شود، اما وقتی مستقیم به او تلفن میکند و کامل از او و شرایط شغلیاش شناخت دارد، او دچار تردید نمیشود. از طرف دیگر فردی که دارد کلاهبرداری میکند، از اینها هیچ تقاضایی ندارد، حتی در ابتدا پول هم از اینها نمیخواهد، فقط اظهار میکند که میخواهد به این زوج کمک کند و تازه به آنها پول هم قرض میدهد، آن هم بدون هیچ تضمینی.
شریفی نیا: من گفتم که برای یکی از نزدیکان ما چنین اتفاقی افتاده بود، و اتفاقا به همین راحتی او هم اعتماد کرده بود.
اورکی: مرحوم بابک بیات زمانی که در بیمارستان بستری بود، چنین اتفاقی برایش افتاد. من آن موقع در کنار اعضای خانواده مرحوم بیات، درگیر وضعیت درمان ایشان بودم، یک نفر از سوئد تماس گرفت و گفت که آقای اورکی من شماره شما را به سختی پیدا کردهام و از طرفداران آقای بیات هستم، ما در این وضعیت میخواهیم به ایشان کمک کنیم. ما دو کامیون اسکانیا میخواهیم به ایشان هدیه کنیم، دختر آقای بیات و دامادشان هم شاهد این ماجرا هستند. من گفتم حالا باید ما چکار کنیم، گفت که هیچی ما کامیونها را تا مرز میآوریم، فقط شما دو نفر را بفرستید که این کامیونها را تحویل بگیرند. من دنبال راننده بودم که برای تحویل گرفتن کامیونها بفرستیم، تا اینکه یک روز باز همان آقا تماس گرفت و گفت که باید 10 درصد هزینه کامیونها را به حسابشان بریزیم، برای عوارض گمرکی و اینها. آن موقع ما تازه شک کردیم. بعد هم که این آقا را گرفتند و حتی روزنامهها هم خبرش را نوشتند.
شریفی نیا: حربه اصلی هم این است که میگویند، میخواهیم به حساب شما پول واریز کنیم و...
وزیریان: البته حالا جدا از این بحثها، شما ببینید در خیلی از آثار سینمایی نویسنده یا کارگردان، هدفشان طرح یک سری موضوعات است، اما یک ماجرا را مطرح میکنند که روایت را جلو ببرد و در کنار آن حرفهای دیگر هم زده شود. مثلا در فیلم «هامون» کلی از دغدغههای فکری و فردی فیلمساز مطرح میشود، اما ماجرایی که داستان را جلو میبرد، اختلاف هامون و مهشید است. در این فیلم هم من میخواستم از ماجرای کلاهبرداری چنین استفادهای بکنم.
آقای وزیریان شما بعد از دو تجربه در سینمای معنا گرا با این فیلم به سراغ سینمای داستانگو رفتهاید که فی نفسه توانایی برقراری ارتباط با مخاطب را دارد. از سوی دیگر ما در این فیلم شاهد طرح مضامین اجتماعی مختلفی هستیم، از کلاهبرداری گرفته تا وضعیت دو روزنامه نگار که میخواهند کار فرهنگی انجام دهند. با این حال به نظر میرسد که در این فیلم به جزئیات کمتر پرداخته شده است. شاید جزئی نگری میتوانست به این فیلم و ارتباط ما با شخصیتها کمک کند. برخلاف نظر آقای یاری من در این فیلم به دنبال خودم به عنوان روزنامه نگار نمیگردم، بلکه بیشتر دنبال این هستم که چرا مثلا وقتی بیلی وایلدر فیلمهایی مثل «صفحه اول» یا «تک خال در حفره» میسازد، من به راحتی شخصیت روزنامه نگار این فیلم را که ممکن است از لحاظ شرایط کاری و جغرافیای فرهنگی با من متفاوت است درک میکنم اما در «یک سطر واقعیت» که متعلق به همین زمان و مکان ماست، این اتفاق نمیافتد.
وزیریان: بله، من خودم هم گفتم که شاید اگر چند داستان فرعی در کنار روایت اصلی داشتیم...
موسوی: البته آقای وزیریان فکر میکنم اصلا نیازی هم به داستان فرعی نبود، مثلا دوسه تا صحنه در فیلم هست که همچنان در ذهن من مانده است. مثل صحنهای که آقای یاری رفت ماشینش را تحویل بگیرد، یا جایی که کسی نشسته روی مجلاتی که عکس یک شخصیت فرهنگی روی آن است، شاید باید از این جنس ریزهکاریها در فیلم بیشتر میشد.
حالا آقای وزیریان در کارهای گرافیکی که انجام میدهند، این نگاه جزئی نگر را دارند.
شریفی نیا: فکر کنم در این فیلم هم هست، اما شاید باید این جزئی نگری بیشتر میشده.
حرف من هم به معنای این نیست که اصلا پرداخت جزئیات در فیلم نیست، مثلا در رابطه زوج روزنامه نگار به عنوان زن و شوهر ما شاهد لحظاتی هستیم که اتفاقا با تکیه بر همین جزئیات شکل میگیرند.
یاری: البته من اینجا یک گریزی هم به صحبتهای دوست منتقدمان در برنامه «هفت» بزنم. بارها برای خود من به عنوان بازیگر پیش آمده که در فیلمی بازی کنم و بعد احساس کنم که اتفاقی که باید در فیلم نیفتاده، حالا به هر دلیلی، اما «یک سطر واقعیت» چنین فیلمی نیست. من الان حدود 25 سال است که دارم در زمینه بازیگری فعالیت میکنم، حالا بعد از 25 سال فکر میکنم، حق داشته باشم که بگویم حرفهای این دوست منتقدمان را نمیفهمم. چون میایند میگویند، من این کاراکتر را نمیفهمم، اما توضیح نمیدهند که ضعف کاراکتر از کجا نشات میگیرد و چه چیزی باعث میشود که ما این کاراکتر را نفهمیم. وقتی شما میگویید من این شخصیت را دوست ندارم و دلیل ارائه نمیکنید، چطوری ما میتوانیم وارد گفتوگو شویم؟ یعنی من باید بیایم بگویم نه شما حالا این شخصیت را دوست داشته باش.
ارتباط برقرار کردن با شخصیت و باور پذیر بودن آن، با دوست داشتن و نداشتن فرق دارد. من میتوانم کاراکتری را دوست نداشته باشم، اما با آن کاراکتر ارتباط عمیقی برقرار کنم.
وزیریان: ببینید، من دو روز قبل از برنامه «هفت» مصاحبهای با یکی از مجلات معتبر سینمایی داشتم. در آن مصاحبه به این نکته پرداخته شد که فیلم جدا از همه ضعفها و قوتهایش، در زمینه بازیگر موفق است. همه بازیگران و حتی کسانی که نقشهای خیلی کوتاهی دارند (مثل شهرام شکیبا) خیلی خوب بازی کردهاند. بعد از این مصاحبه به فاصله دو روز من با این نظر منتقد برنامه «هفت» مواجه شدم که بازیها اصلاً خوب نیست و حتی حرفی با این مضمون زده شد که بازیگر این شخصیت را نفهمیده که من اصلاً معنای حرف او را نفهمیدم.
یاری: من سال گذشته در جشنواره فیلم فجر برای همین نقش نامزد دریافت سیمرغ شدم. حالا میپذیریم که اختلاف سلیقه هست و ممکن است این دوست منتقد ما، آرای داوران جشنواره فیلم فجر را اصلا قبول نداشته باشد، اما وقتی در مقام منتقد قرار میگیریم، باید برای حرفی که میزنیم، دلیل بیاوریم. نمیشود همین طوری بگوئیم فلانی خوب بود، یا خوب نبود. اگر رفتار صادقانه باشد و بستری برای گفتوگو فراهم شود، این بستر میتواند به همه از من بازیگر گرفته تا منتقد و کارگردان کمک کند. اما متاسفانه این اتفاق نمیافتد. وقتی ما وارد نقد بازیگری میشویم، باید دانش نقد بازیگری را هم داشته باشیم تا به جای کلی گویی بیائیم و در مورد مصداقها صحبت کنیم. مثلا گفته شود که راکورد حسی من حفظ نشده، بازی این بازیگر نوسان دارد، یا در این سکانس با این فضایی که وجود دارد چرا شما چنین واکنش حسی را در مقابل بازیگر انجام میدهی و... کلی گویی نه کمکی به من میکند و نه به دوست منتقد ما. این کلی گوییها فقط و فقط باعث میشود که فضای گفتوگوی صادقانه شکل نگیرد.
اما در مورد موسیقی...
وزیریان: وقتی تدوین فیلم تمام شد، من قطعاتی موسیقی انتخاب کرده بودم. با وجودی که در این قطعات از یک ساز آن هم پیانو استفاده شده بود، اما به نظرم میرسید که ساخت آن خیلی سخت باشد. پیش از حضور آقای اورکی ما با دو آهنگساز دیگر صحبت کرده بودیم. اولین آهنگسازی که با او صحبت کردم، بعد از شنیدن این قطعات گفت که در ایران به غیر از من کسی نمیتواند موسیقی این فیلم را بسازد.
اورکی: که انصافا آهنگساز بزرگی هم هست.
وزیریان: اما همکاری ما شکل نگرفت. با آهنگساز دیگری وارد مذاکره شدیم که باز هم این همکاری نتیجه نداد. من به تدریج ناامید شدم و شروع کردم به مکاتبه کردن با یک آهنگساز غربی. با او درمیان گذاشتم که یکسری از قطعات شما را ما انتخاب کردهایم که روی فیلم «یک سطر واقعیت» بگذاریم. در این بین آقای دلپاک من را با آقای اورکی آشنا کرد و قرار شد ایشان کار آهنگسازی فیلم را انجام دهد. اگر ما از کارهای آن آهنگساز غربی استفاده میکردیم، موسیقی فیلم قطعا یک دست نمیشد، چون هر قطعه مربوط به یک فضا بود. آقای اورکی زحمت زیادی کشید. من از اول بنایم بر استفاده از یک ساز و آن هم پیانو بود. آهنگساز قبلی میگفت که حد اقل اجازه بدهید ما از یک ساز دیگر هم استفاده کنیم.
اورکی: ساخت این موسیقی خیلی سخت بود، چون فقط باید از پیانو استفاده میکردیم. حالا شما تصور کنید که میخواهید کاری را اجرا کنید که 7 یا 8 آکورد دارد، اما بنای ما رفتن به سمت یک کار مینی مال بود که محدود میشود به 2 یا 3 آکورد.
ما در کار «یک سطر واقعیت» در نهایت از دو آکورد استفاده کردیم و این خیلی سخت بود. ساخت این موسیقی - که شما میشنوید یا شاید به خاطر کم بودن اصلا نشنوید- تقریبا دو ماه پی درپی زمان برد. من تمام تلاشم را میکردم که اصلاً کارم به موسیقیهایی که ایشان انتخاب کردهاند شبیه نشود، چون اصولا از کپی کردن به هر شکلی متنفرم.
وزیریان: یکی از عادتهای من این است که از زمان نوشتن به موسیقی فکر میکنم و اصلاً با موسیقی فیلمنامه را مینویسم...
اورکی: این را هم بگویم که دید موسیقی آقای وزیریان سطح بالایی دارد. ممکن است نت نتوانند بنویسند، اما گوش موسیقایی خوبی دارند و شنونده حرفهای هستند. من یادم هست که در جایی یک میزان دو چهارم را تبدیل کرده بودم به چهار چهارم، وقتی موسیقی میرسید به اینجا وزیریان میگفت که ستار اینجا خوب نشده و مشکل دارد. به هر حال تجربه همکاری خوبی بود.
5757
نظر شما