حسن احمدیفرد: صدای غلامعلی پورعطایی، صدای تربت جام است. صدای مردم دشت. صدای او سالهاست که شناسه موسیقی این خطه از کشور است.
پورعطایی متولد 1326 روستای محمود آباد لنگر در نزدیکی تربت جام است و اکنون پس از سالها تلاش در آموزش و پرورش، در تربت جام ساکن است. فرزندان او نیز به هنر موسیقی پرداختهاند. آنچه در ادامه میخوانید گوشهای حرفهای اوست که در یک شب زمستانی، با ما در میان گذاشت.
- من از هر خرمنی، خوشهای چیدهام. از کارهای سعدی خواندهام. از حافظ خواندهام. از خواجه عبدا... انصاری، از امیر خسرو، از بیدل. خب اجرای این شعرها، کوکهایی نیاز داشت که جوابگو باشد.
- دوتارهای تربت جام معمولا 8 پرده دارد. دوتار استاد ذوالفقار عسکریان هم هست که 14 پرده دارد، اما من دوتارم 18 پرده دارد. من نیم پردهها را هم بستهام، اما چرا این کار را کردهام؟ این جور نبوده که همینطور اتفاقی و فقط برای نمایش دست به این کار بزنم. من مقامهای زیادی را با دوتار شنیده بودم. حس میکردم برای اجرای بهتر این مقامها، سازم مشکل دارد. این را حس میکردم. آمدم و پردهها را اضافه کردم. حالا احساس میکنم، بهتر میشود مقامهای مختلف را اجرا کرد.
- من یک سیم هم به دوتار اضافه کردهام. «بم تار» یکی از دوتارهایم، دو تا سیم دارد. این را هم بگوییم که من 9 تا دوتار دارم اما فقط یکیاش، سه تا سیم دارد. این یعنی چی؟ یعنی من به همین اندازه حق دارم نوآوری کنم. 8 تا دوتار من همان طور است که دوتارهای پیش از من بوده. تازه چه وقت به خودم اجازه دادم که در این هنر نوآوری کنم؟ وقتی که سالهای سال شاگردی کردم. من 15، 16 تا استاد آواز داشتهام، یعنی 15، 16 نفر بودهاند که من از آنها برای آواز، چیزهایی یاد گرفتهام. 17، 18 نفر هم بودهاند که برای نوازندگی از آنها نکتههایی آموختهام. آن وقت احساس کردم حالا اگر خودم هم چیزی به این هنر اضافه کنم، بیراهه نرفتهام.
- از نفیر ساز که شروع کنیم، پرده اول، «گلوپرده پایین» نام دارد. بعد «شاه پرده پایین» قرار دارد و بعد پرده «سرحدی بم» و به ترتیب، «میان پرده کوهستانی»، «میان پرده مکث»، «پرده زار»، «نیمپرده جمشیدی»، «شاه پرده وسط»، «نیم پرده غریب»، «پرده آهو یا همان پرده اشترخجو»، «نیم پرده اشتراکی»، «شاه پرده بالا» و «پرده متن» قرار دارد. اینها مهمترین پردهها و نیم پردههای دوتار تربت جام است.
- اشکالی ندارد که دوتار را کنار سازهای دیگر به کار بگیریم، اما باید حواسمان باشد که این ساز ذاتاً فرد است. دوتار همیشه باید تک باشد. کنارش سازهای دیگر باشند اما وقتی نوبت دوتار میشود، همه سازهای باید بروند کنار و اجازه بدهند دوتار، حرف خودش را بزند. حرف دوتار با حرف همه سازها فرق میکند.
- گروه نوازی دوتار هم از آن کارهایی است که اصالت ندارد. گروه نوازی اجرای هماهنگ یک مقام است؛ در اینجا هم خواننده و هم نوازندهها باید تابع یک ملودی باشند، کسی حق ندارد فراز و فرود برود. خب این چقدر منطبق بر ذات موسیقی خراسان است؟ اصل این موسیقی، هنرمندی آزاد خواننده و نوازنده است. جایی شاید خواننده احساس کرد باید فریاد بزند، حالا کدام گروه است که بتواند این قدر با خواننده هماهنگ باشد؟
- موسیقی یک مثلث است. ساز، آواز و شعر. هر سه ضلع باید با هم برابر باشند تا مثلث شکل بگیرد. اگر مقام «نوایی»، همیشه خدا شنیدنی است، مال این است که شعر و ساز و آواز با هم جور هستند. نمیشود به همین راحتی ریتم را عوض کرد یا شعری را جایگزین کرد. حال این مقام، حال شاعری است که سروده: غمش در نهان خانه دل نشیند/ به نازی که لیلی به محمل نشیند. اینها با هم جور هستند. ریتم جدید، شعر خودش را میطلبد. شعر هم اگر شعر باشد، ریتمش را با خودش میآورد.
موسیقی تربت جام، موسیقی با کلام است. صدای دوتار از همان روز اول، با شعر و آواز همراه بوده است. نود درصد موسیقی این منطقه، شعر دارد، آن ده درصد باقی مانده هم در واقع مقدمه اجرای موسیقی با کلام است.
- قبول دارم که موسیقی روایتگری و داستانپردازی کم شده، اما به شما اطمینان میدهم که از بین نخواهد رفت. داستانها، حکمت دارد، مناجات دارد، مدح و منقبت دارد، مرثیه دارد، شرح آداب و رسوم دارد. همه اینها در بطن داستانها وجود دارد. روایتگری از بین نخواهد رفت. من همه داستانهایی که در این منطقه خوانده میشده را جمع کردهام. آدمهایی مثل من هم کم نیستند. ما اینها را نگه میداریم. این داستانها، بعد از من در خانوادهام خواهد ماند. شاید این دوره، آن قدرها مشتری نداشته باشد اما مطمئنم سرانجام کسانی که قدر این گوهرها را میدانند میآیند و آنها را از ما تحویل میگیرند.
- موسیقی این قدرت را دارد که جلوی ابتذال را بگیرد. فقط باید بگذارند موسیقی کارش را انجام بدهد. موسیقی، یک پیکره است با اجرای مختلف. آن اجزا هستند که این پیکره را میسازند. هر جزیی که از این پیکره حذف شود، بخشی از کارآیی این پیکره از دست میرود. شما میروید قصابی محل و میگویید من مهمان دارم و یک لش کامل میخواهم. آن وقت قصاب یک لش میگذارد پیش روی شما میبینید مثلا یک دستش را بریده. میگویید من یک لش کامل میخواهم. اینکه تو دادی آن چیزی نیست که من میخواهم. این حکایت موسیقی است. همه اجزایی که موسیقی یک ملت را میسازند باید کنار هم باشند تا آن موسیقی بتواند تأثیر خودش را بگذارد. شیر بییال و دم و اشکم که دید/ این چنین شیری خدا کی آفرید؟
- یک وقتی، باید همه تربت جام را میگشتی تا یک دوتار پیدا میکردی، حالا خانهای نیست که دوتار نداشته باشد. خوانندهها و نوازندهها از یک، به هزار رسیدهاند اما کیفیت، از هزار به یک رسیده است. چرا؟ چون کسی حوصله زحمت کشی ندارد. زحمت است که انسان را پخته میکند. شاگردی، زحمت دارد. آموختن زحمت دارد. با کم و زیاد زندگی ساختن و تن به هر کاری ندادن، زحمت دارد. اگر دنبال کلفتی نان بودی و نازکی کار، باختهای اما اگر دنبال کلفتی کار بودی و نازکی نان، آن وقت حتما برنده میشوی.
- همین استاد ذوالفقار عسکریان، چهار سال تمام به شکل مستمر از تربت جام به محمود آباد میآمد تا با هم کارهایی را اجرا کنیم. کدام هنرمندی حالا این قدر حوصله دارد؟
- یک رودخانهای است که با آبهای زلالش همیشه خدا جاری است. حالا گاهی سیلابی میآید و آب رودخانه، چند روزی گل آلود میشود. اما خیلی زود، آبهای گل آلود میروند و باز آب رودخانه صاف میشود و همان ریگهای درشت کف رودخانه نمایان میشوند. آدم باید سعی کند تا آن ریگهای کف رودخانه باشد نه آب گل آلودی که میآید و میرود.
- بدم میآید که ادعا کنم منشا کاری بودهام. در موسیقی تربت جام من، منشا هیچ چیزی نبودهام. چند روزی را که نوبت من بوده، دوتاری زدهام و شعری خواندهام. حالا هم نوبت آدمهای دیگر است. نوبت جمشید پورعطایی است، نوبت علی پورعطایی...
5857
نظر شما