آقایانی که خود را برای رقابت در انتخابات ریاستجهوری پیشِ رو آماده کردهاند کموبیش از درک این حقیقت غافل ماندهاند که با یک جامعه چندپاره و حرکت پوپولیستی کمسابقه از نظر تاریخی در ایران و بسیار بیمحابا از حیث آمادگی هزینهکردن منابع نسلهای فعلی و آتی برای پیروزی در این رقابت روبرو هستند. این وضعیت را در راهبردهای اتخاذی و اظهارات منطقی برخی از آقایان در نقد وضع موجود و یا تبعیت برخی دیگر از آنان از منطق پوپولیستی بدون درکِ ماهیت و سازوکارهای آن آشکارا میتوان دید. این نقدها اغلب فارغ از این حقیقت صورت میگیرند که پوپولیسم نقد ندارد و سراب آزمون شدنی نیست. نداشتن تحلیل صحیح از وضعیت پوپولیستی حاکم بر دولت موجود و شیوهی کارِ آن، موجب اتخاذ سیاستهای رویارویی ناصحیح از سوی رقبا میشود و از هماکنون آنان را در وضعیت شکست قرار میدهد. این یادداشت بطور گذرا به شناخت مولفههای حرکتهای پوپولیستی و فرایندهای ارتباطگیری آن با جامعه به ویژه در ایران میپردازد. شاید توسعهی آگاهی از سازوکار پوپولیسم کمک به ارتقا و بهبود برنامههای نامزدهای انتخاباتی بهطور عام گردد.
گوشهگوشهي جهان شاهد تجربه پوپوليسم به انحاي مختلف بوده است. اين پديده در قاره آمريكا به ويژه امريكاي لاتين، اروپا، آسياي جنوب شرقي و خاورميانه در دورهي تاريخي معاصر ظهور و بروز متعددي داشته است. پوپوليسم در كشورهاي گوناگون داراي آثار مثبت و منفي متفاوت و با مراتب مختلفي بوده است، ليكن از آنجا كه عمدتا با فريب، ناكارآمدي، اتلاف منابع و توسعه استبداد همراه بوده است، تصوير عمومي آن در سطح جهان منفي است. هرچند اين پديده در كشورهاي مختلف عمدتا در بستر رويكرد راست افراطي ظهور و توسعه يافتهاست، اردوگاه چپ نيز از آن بيبهره نبودهاست. در ميان رهبران پوپوليست، هيتلر يك نمونه تمام عيار است. البته همقطاران وي چون موسوليني و استالين نيز از دو اردوگاه متفاوت نمونههاي قابل ذكر ديگري هستند. در دورهي متاخر و نزديكتر به ما ميتوان از بوش (پسر)، ساركوزي و برلوسكوني نام برد. هرچند برخي خانم تاچر را نيز در اين رديف طبقهبندي ميكنند.
پوپولیسم به عنوان یک برنامه و یا حرکت سیاسی با عبور از رهبران و نهادهای اجتماعی و مخاطب قراردادن مستقیم تودههای مردم، موتور حرکت خود را بهراه میاندازد و سعی در بیاعتبار سازی هر آنچه دربرابر آن قرارگیرد دارد. این حرکتها معمولا ضد برنامهریزی معمول و با مخالفت آشکار با یک و یا گروهی از نخبگان و یورش به توافقها و قراردادهای بینالمللی که توسط مسئولان پیشین تایید و امضا شدهاند شکل میگیرند. ملیگرایی افراطی که ظرفیت برانگیزانندهی قوی دارد، به عنوان یک راهبرد اساسی عنصر شتابدهندهی حرکتهای پوپولیستی است.
رقص تند خیابانی پوپولیسم بر روی صحنه سیاست ایران
مهمترین ویژگی پوپولیسم ماهیت ضد نخبگی، ساختار شکنی و بیاعتبارسازی نهادهای اجتماعی بهویژه نهادهای مرجع است. رهبران پوپولیست با متهم ساختن یک و یا گروهی از نخبگان به سوءاستفاده از قدرت، فساد و ویژهخواری با یک تیر چند نشان میزنند. آنان با درگیر شدن با بزرگان، موقعیت خود را در جامعه ارتقا میدهند. این یک مثل قدیمی است که برای آنکه خود را در جامعه بسیار بیش از آنچه هستی نشان دهی باید با بزرگتر از خود درگیر شوی. در این ارتباط برد و باخت مهم نیست. همینکه درگیری رخ دهد و بزرگتری به دام شما بیفتد و تن به درگیری دهد، شما در واقع به هدف خود رسیدهاید. این همان اتفاقی است که در انتخابات سال 1384 رخ داد. در آن سال سر جمع گروهی از نخبگان به این نتیجه رسیدند که باید از آقای هاشمی برای حضور در انتخابات دعوت کنند و ایشان نیز پذیرفت. البته اجماعی در نخبگان در آن سال صورت نگرفت و از هر دو اردوگاه کسان دیگری نیز به صحنه رقابت آمدند. این بهترین وضعیتی بود که برای رقیب اصلی میتوانست رخ دهد. او که با ساختار شکنی در اردوگاه خود از سد تمام نهادهای مرجع عبور کرده بود و موجب بیاعتباری آنها؛ بهویژه نهادها و سازمان اجتماعی اصولگرایی شدهبود، با استفاده از اختلاف میان نخبگان، هیچگاه نخبه اصلی را رها نکرد و تمام حملات خود را متوجه آقای هاشمی رفسنجانی نمود که سیبل اصلی بود. بدینترتیب، از پلکان ایشان بالا رفت و خود را همتراز ایشان به جامعه معرفی کرد. او در سال 1388 نیز مجددا همین سیاست را در پیش گرفت و با انتساب رقیب به ایشان و سایر نخبگان بار دیگر همان برنامه را اجرا کرد. راهبرد ضدنخبگی، یک راهبرد بنیادین در حرکتهای پوپولیستی است و بهطور مرتب باز تولید میشود. لذا هر از چندگاهی فقط سمت و سوی یورش تغییر میکند و گروه جدیدی از نخبگان هدف قرار میگیرند. آخرین نمونهی اجرای این راهبرد را؛ فارغ از ارزشگذاری بر محتوای آن در اجرای نمایش درون مجلس و بیحرمتی به روسای دو قوه دیدیم. البته در آینده میتوان انتظار داشت کسان دیگری مورد هدف قرار گیرند.
داستان بیاعتبارسازی نهادهای مرجع منحصر به رقیبان انتخاباتی نیست. یکی از روشهای بسیار مهم و معمول یارگیری در حرکتهای پوپولیستی، فضا سازی برعلیه نهادهای مرجع است؛ چرا که نهادهای مرجع به عنوان مراکز کنترل اجتماعی بر روندهای عمومی نظارت دارند. حرکتهای پوپولیستی اساسا ضد کنترل بوده و نسبت به هر نظارتی در هر سطحی حساسیت منفی دارند، لذا به عنوان یک اقدام پیشگیرانه اقدام به تخریب، تحقیر و بیاعتباری نهادهای مرجع میکنند. لذا از سال 84 به این سو بیش از آنکه نهادهای اصلاحطلبی مورد تخریب قرار گیرند، سازمان اجتماعی اصولگرایان در کانون یورش بود. از این رهگذر، این سازمان بهجای هدایت، حمایت و نظارت از فرد منتسب به خود، میبایست برای تداوم حضور خود صرفا از او تبعیت کند و به نحوی اقدامات او را توجیه نماید. همچنانکه پس از هشت سال هنوز هم نتوانستهاند خود را از این وضعیت نجات دهند.
نهادهای مرجع همچنانکه موافقانی دارند، مخالفانی نیز دارند. به قول فردوسی: بزرگ آنکه او را بسی دشمن است. دشمنان و مخالفان بزرگان در کنارِ تازهواردان جویای نام مخاطبان اصلی رهبران پوپولیست هستند. از همین رواست که داستان درگیر شدن و بیمحلی به نهادهای مرجع اعم از مراجع تقلید، مجلسیان، قاضیان، متخصصان، نخبگان دانشگاهی به ویژه متخصصان علوم انسانی؛ اقتصاد، جامعه شناسی و سیاست، سیاستمداران، برنامهریزان، حرفهورزان، انجمنها و نهادهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، حرفهای، صنفی در دستور کار آگاهانه این حرکت است. مخالفت آشکارا با موضوعات مورد حساسیت مراجع تقلید تصادفی نیست. انتصابهای شگفت و گماشتن افرادِ بیتخصص در سمتهایی که حتی امکان برقراری ارتباط سطحی با موضوع مورد ماموریت ندارند، بیش از آنکه تقدیر از اطرافیان باشد، بیاعتبار سازی نخبگانی که پیش از این، در این سمتها انجام وظیفه میکردهاند میباشد. بدین معنی که نه تنها میتوان همهی آنان را با افراد معمولی کوچه و خیابان جابجا نمود، که اینان بر نخبگان نيز برتری دارند. به همین سیاق، بازنشسته نمودن پیش از موعد متخصصان و مدیران ارشد دوائر و صنایع دولتی و استادان دانشگاهها؛ تحت عنوان جوانگرایی نیز نشان دادن درِ باغسبزی است به تازهواردان که با بیرون راندن آنان جا برای شما باز خواهد شد.
پوپولیستها با بزرگنمایی نقاط ضعف پیرامون بزرگان و مخاطب قراردادن مستقیم تودههای مردمی از یک سوی، امکان نقد ایدهها و شعارهای پرهزینهی خود را از نخبگان و منتقدان جامعه سلب میکند، و از سوی دیگر امکان همزادپنداری را در میان مخالفان آنان فراهم میکنند و بدین ترتیب در جامعه یارگیری میکنند. شعار مردی از میان مردم در این چارچوب کارکرد دارد. آنان این پیام را به تودهها منتقل میکنند که عدهای گردنکلفت حق شما را خوردهاند و ما در جهت بازگرداندن حقوق از دسترفته شما به شما هستیم و آنان نمیگذارند. بدینترتیب، با قطبی کردن جامعه و ایجاد شکاف اجتماعی، تمام ناکارآمدیهای خود را در پشت این اختلاف ملی پنهان میسازند. از این روی، داستان بگمبگم و نمیگذارند در این رویکرد پایانی ندارد و هر روز به شکلی طرح میشود. عنوانهایی چون هنوز مطالبی هست که بهدلیل مصلحت نظام اعلام نکردهایم و یا اینکه ما میخواستیم نگذاشتند. هر وقت ما میخواهیم پولی در جیب مردم بگذاریم عدهای با آن مخالفت میکنند. اینها و مطالبی از این دست در این مسلک پایانی ندارند و میتوان حدس زد که این حرکت در ساختار شکنی برای خود هیچ خط قرمزی قائل نیست. این همان اهرمی است که به این گفتمان امکان حرکت و پویایی بیپایان میدهد و تمام رقبا از آن محرومند؛ چرا که آنان خود را متعهد به ساختارهای اجتماعی و مشخصا قانون اساسی میدانند و اینان قانون اساسی را هر روز آنطور که به نفعشان است تفسیر میکنند. با این رویکرد، بهترین وضعیت برای این گروه در انتخابات 92 حضور آقایان هاشمی، خاتمی و ناطق نوری است که میشود حول محور آنها معرکه گرفت.
معمولا این حرکتها عناصری از چپ و راست را به هم ترکیب میکنند و چنین وانمود میکنند که دارای منافع هر دو اردوگاه بدون مضار آنها هستند. لذا ضمن سردادن شعار ضد توسعه دولتی، با بنگاههای بزرگ و مولد ارزش افزودهی ملی بهویژه نهادهای مالی سرِ مخالفت میگذارند و با طرح شعار عدالت، چنین وانمود میکنند که این نهادها ابزارهای بهرهکشی از ملت هستند و آنها در صدد بازتوزیع منابع آنها به طور عادلانه در بین ملت به ویژه کارگران و کشاورزان هستند. فارغ از آنکه منابع نهادهای مالی متعلق به سپردهگذاران است و دولت حق هیچگونه تصمیمی در بارهی آنها ندارد. در عین حال حرکتهای پوپولیستی مانع شکلگیری هرگونه تشکل و سندیکاهای کارگری هستند. "سرمایهداری در کلیت ویران خواهد شد. تمام مردم آزاد خواهند گشت. ما در حال جنگ با یهود و یا سرمایهداری مسیحی نیستیم. ما با نهاد سرمایهداری در حال جنگیم. ما مردم را بطور کامل آزاد خواهیم ساخت...از نظر ما واژگان اشتراکی و ملی مترادف هستند". اینها سخنان یک مارکسیست نیست. اینها سخنان هیتلر در سخنرانیاش در مونیخ در آوریل 1922 است که سختترین جنگ را با روسیه کمونیست نمود.
از هنرهای اصلی رهبران پوپولیست، کوچکنمایی مشکلات و تبدیل مسائل بسیار پيچیده به مسائل بسیار پیشپا افتاده و ساده است که همگان راهکار آن را میدانند. در واقع به مردم چنين بنمايانند كه کارکرد غالب متخصصان و نخبگان در جامعه، بیشتر دکانداری برای زدنِ جیب مردم است و گرنه داستانها بدان پیچیدگی که آنان میگویند نیست. در این چارچوب، با برجستهسازی یک لایه بسیار سطحی از مسائل بسیار پیچیده کشور اعم از مسائل سیاسی، بینالمللی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و تبدیل آن به سفید و سیاه، صفر و یک، و یا با ما و یا بر ما؛ هم میتوان تمام مطالب را بهطور ساده برای عموم مردم بیان کرد و هم هرکس به مخالفت برخاست، او را با عنوانهای زیادهخواهی، خودباختگی، ضعیفالنفس بودن، و حتی وابستگی و ضد ملی بودن متهم ساخت.
افراد با مراجعه به حافظه خود میتوانند برای موارد فوق دهها نمونه ردیف کنند. به عنوانها و مضامین زیر توجه کنید؛ تصور میکنم برای همگان آشنا باشد: بورس قمارخانه است و من اگر انتخاب شوم بساط این قمارخانه را جمع خواهم کرد، ساختمان بورس را باید به کودکستان تبدیل کرد، منابع بانکی باید بهطور عادلانه توزیع شوند، تخصیص منابع بانکی به طرحهای زودبازده، تخصیص 53% منابع بانکی به مسکن مهر، بخشودگی بدهی کشاورزان به بانکها در سفرهای استانی، معوقههای بانکی زیاد شد و خارج از دولت تصمیمگیری کردند، پرداخت بخشی از هزینه یارانهها از منابع بانکی صورت گرفت، هیچکس جرات نداشت که طرح هدفمندی یارانهها را اجرا کند، به هر خانوار ایرانی هزار متر زمین واگذار خواهد شد، انرژی هستهای حق مسلم ماست، هولوکاست یک دروغ است، قطعنامهها کاغذپاره هستند، ما اگر یک تاب دور خودمان بزنیم مسائل ایران را حل میکنیم لیکن، باید به فکر حل مسائل جهان باشیم، هر روز از سراسر دنیا با ما تماس میگیرند و میخواهند که مشکلاتشان را حل کنیم، مشکلات ارزی ناشی از مداخله عدهای سودجو در بازار از جمله شهرداری تهران است و نهایتا اینکه نمیگذارند و اگر بگذارند چهها که نمیکنیم.
این سبک بیان هرچند از منظر نخبگان و اندیشمندان حقیر و عوامفریبانه به نظر میآید، لیکن در عمل، واجد قدرت انتقال قوی یک پیام بسیار ساده است. به نظرمیرسد، که مقصود گوینده هیچکدام از گزارههای فوق نباشد، بلکه لابهلای سطور مهم است. پیام اصلی آن است که درحالیکه جریان داخل و خارج از کشور ظالمانه است وعدهای از درون و بیرون با همدستی یکدیگر در حال چپاول حقوق مردم هستند، کسی دارد از حقوق مردم دفاع میکند و آنان را در برابر زورگویان داخلی و خارجی حفاظت میکنند. در این رویکرد، گزارهها و جملات اعلامی به خودی خود فاقد ارزشند. آنچه ارزش دارد، پیام ضمنی است که شیواتر از بیان آشکار به مخاطب منتقل میشود. هرچند این وضعیت آنطور که بیان میشود عاری از حقیقت است؛ چونکه واقعیت همواره ترکیبی از کژی و راستی است، لیکن رقیب با جسارت وضعیت را اینگونه ترسیم میکند. نامزدهای انتخاباتی در برابر این موضع تبلیغی؛ به قول معروف آچمز هستند و امکان هیچ حرکتی را ندارند. چرا که نه به چنین تحلیلی باور دارند و نه آن را اخلاقی میدانند و نه حتی اگر بخواهند عینا کپی کنند، ظرفیت اجرای آن را دارند.
ایجاد تردید در رعایت منافع ملی در توافقهای بینالمللی قبلی و یورش به دولتهای پیشین نیز از راهبردهای تکرار شده توسط اکثر رهبران پوپولیست در کشورهای مختلف جهان است. به عنوان نمونه، هیتلر همواره امضاکنندگان پیمان ورسای (1919) پس از جنگ جهانی اول بهشدت سرزنش میکرد که ارتش آلمان را متلاشی، استقلال کشور را واگذار و ملت آن را برای دهها سال بدهکار ساختهاند. آنان، مدیران پیشین را به عدم شجاعت، درک ناصحیح شرایط بینالمللی، خودباختگی و عدم توان در ایفای منافع ملی متهم میکنند. و فراتر آنکه با خلاصهسازی و سادهسازی تمام سیاستِ خارجی در یک موضوع خاص، میتوانند موضوع را تبدیل به خواستهی مردم و فراتر غرور ملی کنند و ظرفیت بسیج ملی را فراهم سازند. دقیقا همان اتفاقی که در جریان موضوع انرژی هستهای ایران رخ داد. تمام سیاست خارجی ایران تحتالشعاع این سیاست هستهای قرار گرفت و شعار "انرژی هستهای حق مسلم ماست" تبدیل به یکی از قویترین شعارهای ملی ایران در سدهی اخیر گشت. خواستهای همتراز ملیشدن نفت. ظرفیت بسیج ملی این شعار آن قدر قوی بود که نه تنها برای مدتها میتوانست مردم را به صحنه بکشاند، بلکه شاید از معدود موضوعاتی بود که مورد اجماع طیفهای مختلف سیاسی بود. بحث پیرامون حق مسلم هستهای ایران نه تنها نقل مجالس و محافل مذهبی و انقلابی طرفدار نظام بود، بلکه در میان گروههای مخالف نظام و ایرانیان خارجنشین نیز ظرفیت توفندگی داشت.
این سیاست در تلفیق با سیاست یورش به راهبرد بنیادین امنیت خارجی غرب؛ با طرح دروغ بودن هولوکاست از یک سوی موجب غرور ملی میشد و از سوی دیگر، مفهوم قدرت راهبری بینالمللی ایران را با جلب افکار عمومی مسلمانان به ویژه جهان عرب در سیاست جهانی برای مردم به تصویر میکشید. ظرفیتی که تمام دولتهای پیشین از آن غافل بودهاند وتنها این دولت بودهاست که آن را کشف و تجربه کردهاست. این راهبرد در کنار دو راهبرد پیشین، نخبگان را به گوشه رینگ میچسباند و مفهوم تدبیر را در سیاست خارجی با چالش جدی مواجه میساخت. از این پس، هر کس که میخواست از مفهوم تدبیر در سیاست خارجی سخن بهمیان آورد، البته که زبون و ترسو بود. هرچند صحنه بینالمللی در سالهای اخیر تغییر کردهاست، لیکن هنوز هیچیک از نامزدهای انتخاباتی توان مانورهایی به این گستردگی در موضوع سیاست خارجی را ندارند. یکی به دلیل آنکه آنرا مخالف تدابیر کلی ابلاغ شده از سوی مقام رهبری میدانند و دیگر آنکه، با منافع ملی ایران مغایر است. با این وجود، تهور در این حوزه به عنوان یک اهرم در در اختیار جریان پوپولیستی است و دیگران از آن محرومند.
جریان ضد خارجی زمینه شکلگیری جریان ملیگرایی افراطی را در اختیار حرکتهای پوپولیستی قرار میدهد. از منظر جامعهشناختی، مدرنسازی جوامع سنتی موجب شکلگیری تضاد گستردهای بین طبقه متوسط و سنتگرایان میشود. درحالیکه طبقه متوسط خاستگاه اصلی نخبگان جدید است، احساسات پوپولیستی دو سوی طیف نخبگان سنتگرا؛ و تازهواردان، تودههای کمسواد و با درآمد پایین را به هم پیوند میدهد. آنچه میتواند نه تنها این مجموعه بهشدت نامتجانس را به همپیوند دهد، بلکه موجب یارگیری جدید از طبقه متوسط و سایر اقشار گردد تاکید بر ملیگرایی است. لذا سازمان میراث فرهنگی و گردشگری که در هیچیک از دولتها از اهمیت یکم برخوردار نبود، در این دولت مهمترین سازمان مباشر اجرای خواستههای عمومی دولت میگردد. استرداد منشور کوروش با چفیه و تفصیلات فراوان در دستور کار قرار میگیرد. مکتب ایرانی با جنجال فراوان طرح میشود. و حس برتری مردم ایران به سایر ملل به انحای مختلف و درموقعیتهای متفاوت به ملت القا میشود. نفسِ شعار ملیگرایی در چارچوب جمهوری اسلامی که یک جمهوری ایدئولوژیک است، یک نوع ساختار شکنی محسوب میشود. در سی سال گذشته ملیگرایی به مثابه هدف، از سوی حاکمیت همواره ارزش منفی تلقی شده است. تا کنون دولتهایی که اندک گرایشی به این سمت نشان دادهاند به عنوان یک گرایش انحرافی با مقاومتهای بسیار جدی روبهرو شدهاند. هر چند از منظر جامعهشناختی، تا جایی که ملیگرایی به مفهوم هویتیابی و تاکید بر یک سبک زندگی ایرانی باشد، نه تنها فاقد ارزش منفی است، که حرکتی ضروری برای طی فرایند ملتسازی است به ویژه در جامعه چند قومیتی ایران، اما اگر این تاکید از حد فزون شود، و بیانگر نوعی برتری قومی بر سایر ملل گردد مانع توسعه مبادله با سایر ملل خواهد شد و زمینه منازعه را فراهم میآورد. برتریطلبی المانها در دوره نازیها این کشور را گرفتار کرد و در روسیه، روسها را با درگیریها درونی گسترده در دوره استالین مواجه ساخت. به نظر میرسد نامزدهای متعهد به چارچوبهای معهود جمهوری اسلامی شانس طرح چنین شعاری را ندارند. مضافا آنکه سوابق و لواحق آنان نیز به آنها اجازه طرح چنین شعاری را نمیدهد. گرچه طرح شعارِ ملیگرایی با ظاهر اصولگرایی جریان حاکم نیز سازگاری ندارد لیکن، در چارچوب حرکتهای پوپولیستی هیچ حد و مرزی برای استفاده از ابزارهای مختلف برای بیرون راندن رقیب از صحنه وجود ندارد.
مارمهره هر ماری ندارد
از منظر ارتباطی که بسیار هم مهم است، فهم فرایندهای شکلگیری و گسترش حرکتهای پوپولیستی مستلزم یک تفکیک قاطع بین فرایندهای اقناعسازی و فرایندهای اجماع سازی بر مبنای منطق علمی است. رهبران پوپولیست اغلب از توانایی قابل توجهی در اقناع و جلب توجه تودهها برخوردارند. لیکن، ضرورتا سخن منطقی بر زبان جاری نمیسازند. در برابر، فنسالاران اتکای گستردهای بر برنامهریزی علمی دارند، لیکن لزوما قدرت اقناع مردم و ایجاد حرکت اجتماعی را ندارند. در یکی از برنامههای تبلیغاتی نامزدهای ریاست جمهوری در سال 1384، مجری از رییس دولت فعلی پرسید که برنامهی شما برای تمرکززدایی چیست. پاسخ هر چند فاقد هرگونه مبنای کارشناسی بود، لیکن از نظر اقناع مخاطب فوقالعاده بود. ایشان گفت، ما ابتداءا روستائیان را در روستاها تثبیت میکنیم، سپس مهاجرت شهر به روستا راه میاندازیم و این شدنی است. هر سه این گزارهها از منظر علمی ناصحیح است. نه میتوان روستائیان را در روستاها تثبیت کرد، چون روستاها فاقد چنین ظرفیت اقتصادی هستند و نه میتوان طرح مهاجرت شهر به روستا درانداخت و نه شدنی بود هم چنانکه پس از هشت سال نشد. لیکن نحوهی بیان آرام و از موضع یقین و اطمینان گوینده بهقدری دلنشین بود که مخاطب معمولی قانع میشد که این کار شدنی است. خوب بخاطر دارم که در مقابل یکی دیگر از نامزدها، خودش را به آب و آتش میزد که اثبات کند که این کار ناشدنی است و اساسا اجرای سیاست عدم تمرکز معادل مهاجرت از شهر به روستا نیست. لیکن هر چه بیشر توضیح میداد سخنانش برای عامه و حتی مجری نامفهومتر به نظر میرسید. عبارتهای شدنی است و ما میتوانیم از منظر روانشناسی اجتماعی بسیار اطمینانبخش هستند. فراتر آنکه، حسِ خوبِ توانا بودن را به مخاطب میدهد. این بیان ارتباطی جانشین تمام فرایندهای علمی و برنامهریزی شد که لزوما افراد فاقد تخصص نمیتوانستند با آنها ارتباط حسی برقرار کنند. سال 85 نیز جشنِ ما میتوانیم برگزار شد و هنوز بر در و دیوار شهر عبارت ما میتوانیم مشاهده میشود.
با احترام به تمام شخصیتهایی که تاکنون اعلام آمادگی برای نامزدی انتخابات ریاست جمهوری کردهاند، در زیر نگاهی گذرا به مصاحبهها و مطالب ابراز شده از سوی آنان انداخته خواهد شد. مواضع اعلامی و حتی بیانیههای صادر شده از سوی اصلاحطلبان مبین این نکته است که تقریبا هیچکدام مفهوم تفکیک بنیادین بین قانع کننده صحبت کردن و منطقی صحبت کردن را مورد توجه قرار ندادهاند. لذا پارهای از آنان، با این فرض که اصلیترین معضل کشور اقتصاد است و آنان نیز جزء جامعهی اقتصاد خواندههای ایران میباشند، بنابراین شایستهترین فرد هستند، خود را نامزد این سمت کردهاند. لذا اظهاراتشان سرشار از تحلیلهای اقتصادی است که نه تنها عامه مردم با آن ارتباط برقرار نمیکنند، که تحصیلکردههای اقتصاد ناخوانده نیز جذب آنها نمیشوند. افزون براین که این تحلیل اساسا صحیح نیست و اگر کشور با مشکل جدی اقتصاد مواجه است، ان معلول است و نه علت. نقد عملکرد یک دولت پوپولیست، نقد سراب است. اساسا نظمی جود نداشته که کسی بخواهد آنرا نقد کند. پارهای نیز مشکل جامعه را مدیریت و سیاستگذاری صحیح میدانند، لذا در این زمینه داد سخن میدهند. اینان در عمل همان مشکل گروه اول را دارند ودر پی بطلان کارایی سراب میباشند. پارهی سوم، با یک درک ناقص از سازوکار پوپولیسم، براین باورند که آنان نیز میتوانند همین روش را اتخاذ کنند، لذا اقدام به مسابقه در شعار توزیع یارانهها کردهاند. یکی از آقایان گفته است که به هر نفر ایرانی ماهی یکصد و ده هزارتومان میدهم. افزون بر این به کشاورزان یارانه سبز میدهم. دیگری یارانه کار را مطرح ساختهاست. سومین نفر بحث رایگان نمودن هزینههای بهداشت و درمان را به میان کشیدهاست. هرچند، هنوز هیچکس رکورد دولت موجود مبنی بر اعطای دویست و پنچاه هزارتومان یارانه را نشکسته است. آقایان حتما داستان مار و مار را شنیدهاند، لیکن شاید نشنیده باشند که هر ماری مارمهره ندارد.
ازمنظر منطقی امکان همپوشانی بین بحث اقناعی در حوزهی عمومی و طرح منطقی مباحث وجود دارد، لیکن فصل مشترک بسیار باریک و محدود است. لذا در رویارویی با رقیب پوپولیست، تبعیت از منطق او درغلتیدن به ورطه بیاخلاقی است. تمرکز بر ادبیات ارتباطی کارشناسانه، پیشاپیش به استقبال شکست رفتن است. و رعایت اخلاق که مستلزم شناخت آن باریکه است، کار بسیار مشکلی است. با همه این تفاصیل، جدای از روشنفکران، نخبگان و تمام مردم ایران که باید نگران آیندهی ایران باشند، آنانکه حراست از دستاوردهاي انقلاب اسلامی را وظیفهی ذاتی و سازمانی خود میدانند شایسته است به این نکته توجه کنند که توسعهی پوپولیسم تهدید واقعی امنیت ملی ایران است. چه بهتر که تا دیر نشده چارهی کار کنند.
بخشی از این متن در روزنامه شرق منتشر شده و اینک متن کامل آن را در حبرانلاین می خوانید.
کد خبر 289122
نظر شما