۰ نفر
۱۲ بهمن ۱۳۸۷ - ۱۲:۴۳

سید نعمت‌الله عبدالرحیم‌زاده

مدتی است که قرائت یکی از نوشته‌های مطرح افلاطون، یعنی محاوره «جمهور» به مدد آقای امیر احمدی آریان در این سایت انجام می‌شود که در نوع خود کاری قابل تقدیر و ستودنی است. هر چند که قرائت متون اصیل و برجسته اندیشمندان بزرگ تاریخ کمکی است در بالندگی فهم و درک قاریان اما همواره این خطر وجود دارد که همین کار حتی اگر هم یک قرائت ساده و بی هیچ تفسیر باشد، خود به سوءبرداشت منجر شود. مشخص است که چنین قرائتی نه بالندگی فهم و درکی را به دنبال دارد و نه حتی به تصور اولیه و روشنی از آن اندیشمند ختم می‌شود، بلکه سوءبرداشت و فهم جایگزین آن خواهد شد. بنابراین، شرط اساسی هر قرائتی داشتن احتیاط و مراقبت در بیان است که هر چه دامنه اطلاعات قاری متن از اندیشمند بیشتر شود، آن شرط کماکان بر سر جای خود برقرار می‌ماند و حتی می‌توان گفت اهمیت بیشتری پیدا می‌کند.

این موضوع در مورد هر اندیشمندی صادق نباشد، حداقل می‌توان به راحتی گفت که در مورد افلاطون صادق است. دلیل امر روشن است، افلاطون اندیشمندی است که در طول تاریخ فلسفه و حتی تفکر آدمی، بیشتر از هر اندیشمند و متفکر دیگری مورد توجه قرار گرفته و از این جهت بیشترین تاثیر را داشته است. افلاطون متفکری است که چه در دوران خود و چه در دوره هلنستیکی و بعد از آن، یعنی در دو جهان اسلامی و مسیحی تا عصر حاضر مورد توجه و تفسیر متفکران بوده و تفسیرهایی کاملاً ضد و نقیض از متون وی ارائه شده است. اختلاف‌نظرها و تفاسیر تنها محدود به اختلاف دیدگاه‌های قاریان نمی‌شود، بلکه بیش از هر چیز، پیچیدگی خود متون افلاطون است که زمینه چنان اختلاف‌هایی را به وجود آورده است. برای درک این موضوع کافی است که توجه شود، افلاطون قبل از متفکر یا فیلسوف بودن یک هنرمند است و نوشته‌های وی به همان اندازه که نوشته‌هایی فلسفی هستند، آثاری ادبی نیز هستند.

غرض از گفتن مطلب فوق تنها به این جهت است که ضمن ستودن تلاش دوستان به قرائت متنی از افلاطون یا دیگر متفکران، تذکری به رعایت احتیاط نظری و داشتن تامل و تفکر در قرائت‌شان هم شود. چنین تذکری در مورد قرائت یکی از مهم‌ترین نوشته‌های افلاطون لازم است تا چنین عبارتی؛ «نوع چهارم حکومت، که ظاهراً مورد علاقه و تأیید سقراط هم هست، حکومت استبدادی است»، کمتر به چشم خورد. حداقل سخنی که در مورد فلسفه سیاسی افلاطون می‌توان گفت این است که وی مخالف شدید حکومت استبدادی است و قدرت مستبد را به هیچ صورت مشروع نمی داند و این موضوع را به راحتی می‌توان از همین محاوره و دیگر محاورات افلاطون همانند؛ گرگیاس، مرد سیاسی، قوانین و ... دریافت. گذشته از این، ترجمه حکومت استبدادی و مستبد برای عنوانی که افلاطون برای این نظام به کار می‌برد خالی از اشکال نیست. نظام تورانی (تورانیس τυραννίς) و حاکم آن یعنی، توران (تورانوس τύραννος)، به نظام استبدادی و مستبد یا نظام جباری و جبار ترجمه گویایی از این واژه یونانی نیست، حتی اگر توضیح افلاطون چنین معنایی را به ذهن متبادر کند. نزدیک‌ترین ترجمه به این واژه که تا اندازه‌ای بتواند دلالت باستان آن را روشن کند نظام مطلق فردی و حکومت مطلق است. افلاطون هم معنای این واژه و هم دلالت تاریخی آن را با استادی کامل تغییر می‌دهد به گونه‌ای که هم معنای استبدادی از آن متبادر شود و هم به لحاظ تاریخی پس از دموکراسی و نتیجه آن دانسته شود. این موضوع برای کسی مثل افلاطون روشن بوده که نظام تورانی نه پس از دموکراسی، بلکه پیش از آن بوده و در واقع، دموکراسی نتیجه نظام تورانی بوده و نه بالعکس. چنین رابطه‌ای را می‌توان به روشنی از کتاب قانون اساسی آتن ارسطو استنباط کرد و معلوم است که این نکته‌ای نبوده که افلاطون از آن غافل مانده باشد. بحث از دلیل افلاطون بر چنین برداشت تاریخی و نتیجه تفسیر وی در این مقاله کوتاه نمی‌گنجد و همچنین جای آن نیست که منظور افلاطون از دموکراسی به بحث گذاشته شود تا تصور رایج از دموکراسی با آنچه که افلاطون توضیح می‌دهد خلط نشود.

با توجه به تذکر فوق، می‌توان دریافت که حتی لازم است تا در مورد عنوان این محاوره نیز دقت شود. در حقیقت، عنوان این محاوره حاوی دلالت‌هایی است که می‌تواند دیدگاه اولیه را نسبت به محاوره به وجود آورد تا بر اساس آن ابعاد مباحث مطرح شده در آن درک شود. عنوان این محاوره پولیتئیا (πολιτεία) است که هر چند مبدا اساسی انشقاق آن واژه پولیس (πόλις) به معنای شهر است اما به صورت مستقیم از آن منشق نمی‌شود بلکه مبدا مستقیم انشقاق واژه پولیتس (πολίτης) است.

واژه پولیتس و واژه آستوس (α̉στός) هر دو به معنای شهروند است اما نه به یک دلالت. در حقیقت، این دو واژه شهروند را به دو وجه بیان می‌کردند که دلالت کنونی شهروند تنها محدود به یک وجه از آن دو است. آنچه که در بین این دو واژه مبداء تمایز بوده معنای اعمال اراده در مقدارت شهر است. پولیتس بر کسی دلالت داشت که این اراده را دارد و آستوس یعنی کسی که فاقد این اراده است. پولیتس با این معنا به صورت مستقیم به مسئله قانون و قانونگذاری و همچنین قضاوت و فعل سیاسی مرتبط می‌شود که نقش شهروند را در سه حوزه اساسی شهر مشخص می‌کند.

انشقاق واژه پولیتئیا از پولیس خود تاریخی دارد که همپای تحولات اجتماعی-سیاسی یونان باستان است، تنها نکته‌ای که در این مجال می‌توان گفت این است که پولیتئیا بنابر مقتضیات دموکراسی آتنی از ابداعات این دوره است. از این‌رو، پولیتئیا کاملاً حاوی اصول و مبانی دموکراسی است به گونه‌ای که می‌توان گفت تنها واژه بیان کننده دموکراسی همین پولیتئیا است. دلالت‌های زبانی پولیتئیا گویای این معنا است و همان گونه که ویکتور اهرنبرگ اشاره می‌کند، این واژه به سه معنای؛ شهروندی، قانون اساسی و ساختار سیاسی دلالت دارد.1 بنابراین، پولیتئیا دال بر شهروند به سه منظر است. منظر نخست به حق شهروندی مربوط می‌شود که بنابر آن شهروند کسی است که دارای حقوق خاصی است و به این حقوق است که از غیر‌شهروند متمایز می‌شود. منظر دوم به قانون اساسی مربوط می‌شود و رابطه قانون اساسی با شهروند را بیان می‌کند به گونه ای که قانون اساسی به اراده شهروند مرتبط می‌شود. منظر سوم به رابطه شهروند با ساختار سیاسی مربوط می‌شود که بر اساس آن، شهروند کسی است که ساختار سیاسی بنابر وجود شهروند شکل می‌گیرد به گونه‌ای که ساختار را نمی‌توان از او منفک کرد.

پولیتئیا با این دلالت‌های سه‌گانه در دموکراسی آتن و به واسطه نهضت فرهنگی سوفیست‌ها ابداع شد تا بیان کننده فرد در این نظام باشد. عنوان پولیتئیا برای نوشته افلاطون بی‌ارتباط با دلالت‌های معنایی آن نیست و به همین دلیل، نخستین و مهم‌ترین موضوع در نوشته افلاطون وضعیت فرد در این دلالت‌های سه‌گانه است. از این منظر است که افلاطون بحث خود را در مورد عدالت پیش می‌برد به صورتی که موضوع اساسی در این محاوره افلاطون را می‌توان به این گونه بیان کرد که بر اساس در نظر گرفتن عدالت چگونه می‌توان وضعیت فرد در این دلالت‌های سه‌گانه را تبیین کرد.

نکته روشن در این مسئله آن است که افلاطون مفهوم اساسی و بنیادین دموکراسی ساخته شده به دست سوفیست‌ها را اخذ کرده و با توجه به معیار عدالت به نقد و بررسی نظام‌های سیاسی می‌پردازد. نقد و بررسی افلاطون به آن معنا نیست که افلاطون نظام‌های موجود را بررسی می‌کند بلکه به آن معنا است که او در مباحثه شخصیت‌هایش نظام‌ها را بازتعریف کرده و با توجه به این بازتعریف بررسی خود را پیش می‌برد. جای تعجبی ندارد که نظام‌های سیاسی در زبان شخصیت‌های افلاطونی معانی خاصی پیدا کنند و از حدود تعریف‌های تاریخی خارج شوند. همین امر است که راه را بر تفسیر و تعبیرهایی از این محاوره می‌گشاید که نه تنها متنوع، بلکه حتی متناقض نیز هستند و حداقل چیزی برای آن لازم است رعایت احتیاط و جلوگیری از بی‌پروایی در سخن گفتن است.

پی‌نوشت:‌

 

 1- Victor Ehrenberg, Der Staat der Griechen, S. 47

کد خبر 2950

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =