در واقع ما مجبوریم دهه آینده، بلکه دهههای دیگر را دوران تعادل بین حاکمیت فرهنگ، سیاست و اقتصاد در کشورمان بنامیم، چون میخواهیم زنده بمانیم و آن طور که خود میدانیم زندگی کنیم.
پیامی که تمدن جهانی در نخستین سالهای قرن بیست و یکم دارد چندان مبهم نیست؛ روشن است. این تمدن که بر اورنگ دانش و دستاوردهای علمی نشسته است، میگوید: یا به ما بپیوندید یا نابود شوید. البته این پیوستن به این معنا نیست که بنزین بدون سرب مصرف نکنید، درخت نکارید، برج نسازید و یا در سازمان ملل شرکت نکنید، بلکه به این مفهوم است که قدم از گلیم خود فراتر نگذارید و اگر شلنگی هم میاندازید، پا روی دُم منافع جهانی ما نگذارید. و این نابودی نه به این معناست که بمیرید، بلکه زندگی کنید، مثل عربها، اما نه با اندیشهای که مزاحم ما باشد. پیام تمدن جهانی روشن است. او پرده را از روی همه حوادث انداخته است و خبرهای چهارگوشه کره خاک را حتی زودتر از اتفاقات خانوادگی خودمان، به چشم و گوش ما میرساند. تصویرها و موجها را چون چتری رنگارنگ بر سر ما کشیده و چشمها و گوشهامان را به دیدن و شنیدن آنها دعوت میکند. و آن قدر مهربان است که قیمت شکلات و مواد مخدر را برای فرزندان ما یکسان کرده است!
میدانیم که انقلاب اسلامی نه آهنگ پیوستن به تمدن جهانی دارد و نه قصد مردن. تنازعات سیاسی و نظامی سه دهة اخیر نشان میدهد که انقلاب میخواهد زنده بماند و آن طور که خود میخواهد زندگی کند. اما این بقا، تنها با دو ضلع سیاست و اقتصاد امکانپذیر نیست، بلکه احتیاج به کشیده شدن ضلع سوم دارد: فرهنگ. این ضلع سوم اگر هم تا کنون کشیده شده باشد، نقطهچین بوده است. اگر دستی هوشمند و توانا این نقطهها را به هم وصل کند، آن وقت تعادل بین حاکمیت فرهنگ، سیاست و اقتصاد برپا خواهد شد.
ما به زودی با حاکمیت اجرایی نوینی در کشور روبرو خواهیم بود. درست است که هیچ یک از آحاد مردم ایران تمنای معجزه را از دولتمران جدید ندارند، اما بی صبرانه گوش به خبرهایی سپردهاند که تعادل را به زندگی آنان به ارمغان بیاورد، زیرا مردم پیام روشن تمدن جهانی را شنیدهاند.
نظر شما