فهیمه رحیمی از دروازه دولاب تا حوزه علمیه/ من ضد مرد نیستم اما...

«بزرگ علوی را دوست داشتم برخلاف اینکه صادق هدایت می خواندم و خیلی افسرده ام می کرد و نمی‌فهمیدم. کفش های غمگین عشق آقای ر.اعتمادی را خواندم. اینها همه اساتید من هستند به هر حال در زمان خودشان.»

به گزارش خبرآنلاین، شاید آخرین گفتگوی زنده یاد فهیمه رحیمی مربوط شود به کتاب «معجون عشق» حاوی گفت‌وگوهای یوسف علیخانی با نویسنده های معروف عامه پسند مثل «ر. اعتمادی»، «امیر عشیری»، «نازی صفری»، «مریم ریاحی» و... در این کتاب با 14 نویسنده عامه پسند که آثارشان جزو پرفروش ترین آثار این حوزه است و خواننده ها اغلب آنها را می شناسند، گفتگوهای جالبی انجام شده است.

فهیمه رحیمی متولد 1331 با انتشار رمان «بازگشت به خوشبختی» در سال 1368 به شهرت قابل توجهی دست یافت. رحیمی را می‌توان به جرات صاحب سبک دانست چرا که اقبال بسیاری از رمان هایش، دیگران را واداشت از آثار او دنباله روی کنند.

«اتوبوس، عشق و خرافات، کوچه باغ یادها، برجی در مه، خلوت شب های تنهایی، روزهای سرد برفی، خیال تو، عالیه، رز کبود، شیدایی، بانوی جنگل، حرم دل، آریانا، پنجره، بازگشت به خوشبختی، تاوان عشق، پاییز را فراموش کن، ماندانا، زخم خوردگان تقدیر، هنگامه، ابلیس کوچک، اشک ستاره و ...» از جمله آثار زنده یاد فهیمه رحیمی هستند.

او عاشق نوشتن بود و می‌گفت: «هروقت پرنده کلمه دور سرم پرواز کند، می دانم باید دست به قلم بنشینم و وارد دنیای تازه ای شوم».

آنچه می‌خوانید گزیده ای از گفتگوی منتشر شده با این نویسنده در کتاب «معجون عشق» است که خبرآنلاین با اجازه ناشر در فضای وب منتشر می‌کند:

* بچه 17 شهریور هستم؛ شهباز سابق. در واقع بچه دروازه دولابم. پدر در کارخانه گلسیرین و صابون متصدی بودند و مادرم تا ششم ابتدایی آن موقع خوانده بود و خیلی وقت‌ها انشاهایم را مامان می‌نوشت. خب انشاهای آن موقع با «البته واضح و مبرهن است» شروع می‌شد. بعد چند بار مامان برایم انشا نوشت تا خسته شدم از نوشتن «البته واضح و مبرهن است» و به مامان گفتم: مامان یعنی چی که شما می گویید البته واضح و مبرهن است. مامان کاغذ را برداشتند مچاله کردند و گفتند برو از ذهن خودت کمک بگیر. آن موقعی که نمی توانستی بنویسی من کاتب تو بودم ولی الان که دیگر خودت می توانی بنویسی، شروع کن به نوشتن. نگاهی به مامان کردم. بعد بابا گفت تو می توانی چرا نمی‌خواهی بنویسی؟ بعد به بابا گفتم اگر خراب شد؟ گفت خب، همه ما اینجا نشستیم کمکت کنیم.

* کلاس چهارم بودم که یک قصه بلند نوشتم و جالب اینکه اسم هایی که انتخاب کرده بودم همه خارجی بودند. الان فکر می کنم من این اسم ها را از کجا آورده بودم، نمی‌دانم. بعد مدیرمان من را به دفتر خواست و گفت اسم ها را از کجا آوردی؟ گفتم نمی دانم خانم، شاید به خاطر این است که کتاب زیاد می خوانم....سیزده ساله بودم که «جنگ و صلح» را خواندم.

* بزرگ علوی را دوست داشتم برخلاف اینکه صادق هدایت می خواندم و خیلی افسرده ام می کرد و نمی‌فهمیدم. کفش های غمگین عشق آقای ر.اعتمادی را خواندم. اینها همه اساتید من هستند به هر حال در زمان خودشان. من هیچ نویسنده ای را نه تایید می کنم و نه نفی. می گویم کسی که قلم به دست می گیرد تراوشات ذهن خودش را روی کاغذ می آورد.

* عادتم است صبح بنویسم بعد از نماز صبح چون ذهن من در آن موقع ذهن بازی است ...وقتی در کرج بودم پنجره ای داشتم رو به باغچه که خیلی دوستش داشتم. وقتی می ایستادم و نگاه می کردم، این پرنده من خود به خود حرکت می کرد و او بود که من را می‌برد و یک سوژه دیگری سوای آنی که آماده کرده بودم بهم می‌داد.

* به خاطر اغلب قهرمان های رمان‌هایم گریه کردم. اصلا دوست نداشتم خیلی هایشان چنان راهی را بروند. می گفتم تجربه شده و سخت است، بیا راه دیگری انتخاب کن ولی بعد به من نهیب زده می شد که ما داریم تو را می بریم، تو ما را نمی بری، تو فقط بنویس!

* خانواده همسرم مذهبی بودند اما نه به مفهوم کلی کلمه چون آبا و اجدادش بنیانگذار تهران بودند، خیلی مذهبی بودند الان مثلا «سر قبر آقا» از اجدادشان است. طرف مولوی است. آرامگاهی است به اسم سر قبر آقا. اینها در خونشان بود نوعی تدین واقعی اصلا دنباله رو هیچ دیار البشری هم نبودند. همسرم جو حاکم بر آن زمان را دوست نداشت و به خاطر همین خب من دختری بودم بی حجاب در دوره قبل از انقلاب و زمان ازدواج مان، خبرنگاری می‌کردم. همه شان محجبه بودند؛ مامانش با مامان خود من دوران تحصیل را طی کرده بود. می دانست که من چه روحیه ای دارم. من سوالات مذهبی زیادی در سرم می آمد که وقتی می خواستم جواب بگیرم، می ماندم. آن وقت پیش از انقلاب رفتم حوزه علمیه.

* یکی از دوستانم به من می گوید تو ضد مرد هستی. می گویم نه. وقتی که صحبتی از مرد می شود، آدم خیلی چیزها را پیش چشمش مجسم می کند که یک نفر دارای چه خصوصیاتی باید باشد. در درجه اول این است که می گویند بفهمد. احتیاج نباشد آدم یک حرف را دوبار تکرار کند.

* شاید نوع نگارش ساده نویسی من باعث شده بود همه راحت باشند با رمان هایم. دوست نداشتم خواننده را در کوچه پس کوچه ها بچرخانم و آخرش به ایشان بگویم این چهارراه است. یک خیابان می بردم شان و دیدگاهم این بود که اگر من توصیفی می کردم، سر راست باشد.

چاپ دوم کتاب خواندنی «معجون عشق» با قیمت 7500 تومان در بازار نشر موجود است.

6060

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 299321

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
9 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۰۳:۲۷ - ۱۳۹۲/۰۳/۲۹
    6 0
    جای خالیش سبز