۰ نفر
۲ تیر ۱۳۹۲ - ۰۴:۰۳

سپس مولانا نتیجه می گیرد که نفس (اماره)همان گاو و دشت این جهان است.نفس آدمی همواره به آینده می نگرد که چه خواهم خورد،ولی نمی اندیشدکه در حال همواره می خورد و می آشامد

همه ی ما آدمیانی هستیم که در سرشت مشترکیم،یکی از نگرانی های مشترک اندوه نرسیدن روزی و خوراک است.این اندوه همواره روان آدمیان را می آزارد و بدن را وادار به کار و تلاش می کندو بزرگترین انگیزه برای حیات است.اگر انگیزه زیستن در مرز برآورده کردن نیازهای اساسی باشد ،زندگی خوب و شایسته ای را پدید می آورد و اگر مهارگسیخته شود، آدم را دچار طمع و حرص پراز تشویش و نگرانی می سازد.گاهی که دشواری های گوناگون مادی در زندگی فشار می آورد،ناخودآگاه اندیشه ام نگران آینده می شود و اختیار فکرم به بیراهه می رود،تلاش می کنم با یادآوری قدرت خدا و یا روایت بزرگان آرامش یابم و پس از آن به یاد گاوی می افتم که مولانا در دفتر پنجم مثنوی معنوی در تشویش آوری حرص سروده است" گاوی سال ها از بامداد تا شب در علف زار جزیره ی سبز و خرم می چرید و فربه می شد،ولی شب که فرا می رسیدتا بامداد از شدت نگرانی خوراک فردا لاغر و ناتوان می گشت:

شب زاندیشه که فردا چه خورم؟

گردد او چون تار مو،لاغر ز غم

داستان سال ها ادامه داشت و گاو هیچ گاه نیندیشیدکه چند سال است با گذر حیات روزی می خورد و باز با غم فردا روزهای گذشته را به یاد نمی آورد.سپس مولانا نتیجه می گیرد که نفس (اماره)همان گاو و دشت این جهان است.نفس آدمی همواره به آینده می نگرد که چه خواهم خورد،ولی نمی اندیشدکه در حال همواره می خورد و می آشامد و سپس می سراید سال ها خورده ای و کم نیامده است و اکنون ترک آینده کن و به گذشته کمی نگاه و آن چه خورده ای به یادآور و کمتر در اندیشه ی روزی زاری کن.  

کد خبر 300087

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار