هدف از دیپلماسی تامین امنیت و رفاه کشور است. اما امنیت و رفاه کشور از مسیر ارتقای نفوذ و جایگاه کشور در صحنه بینالمللی به دست میآید. برای ارتقای جایگاه قدرت لازم است. قدرت اشکال مختلف دارد. قدرت اقتصادی، سیاسی، نظامی، امنیتی، فرهنگی، علمی و قس علیهذا. اما قدرتی که میتواند زمینه اشکال دیگر قدرت را فراهم کند قدرت اقتصادی است که پایداری آن بسیار بیشتر از قدرت سیاسی و نظامی است.
تجربه شوروی سابق نشان داد که با آن همه قدرت نظامی و سیاسی و حتی قدرت علمی در رشتههای خاص نظامی و فضایی کشوری به آن بزرگی بدون قدرت اقتصادی محکم فرو پاشید. بنابراین دیپلماسی باید هدفش این باشد که قدرت اقتصادی ملی را افزایش دهد و برای این کار اولویت ویژه قائل باشد. مثلاً قطر در سالهای اخیر بدون درآمدهای گاز که اتفاقاً از مخازن مشترک بین دو کشور در پارس جنوبی برداشت کرده، نمیتوانست نقش موثری در منطقه بازی کند. برزیل زمانی که به قدرت اقتصادی نوظهور تبدیل شد نقش برجستهتری در پهنه جهانی پیدا کرد. مالزی وقتی به سطح قابل تحسینی از قدرت اقتصادی دست یافت توانست مواضع محکمتری در رابطه با مسائل جهانی اتخاذ کند.
یکی از ایرادهای اساسی هشت سال گذشته این بود که دیپلماسی در خدمت رشد اقتصادی و همچنین توسعه قرار نگرفت. همچنین در این دوره از ایجاد روابط اقتصادی با کشورهای دنیا برای تحقق امنیت ملی بهره نبردیم. آیا غیر از این است که کشورهایی که با هم منافع اقتصادی دارند به دشمنی با هم نمیپردازند؟ به هر حال در نظر داشته باشیم که روابط اقتصادی باید به منافع متقابل اقتصادی منجر شود. حتی اگر دو کشور با هم رقیب اقتصادی یا سیاسی باشند باز هم رقابتشان تبدیل به خصومت بالفعل نمیشود. نمونه آن آمریکا و چین است. دو کشور در عرصه اقتصادی به شدت رقابت میکنند و در حوزه سیاسی هم با هم اختلاف نظر دارند ولی میدانند که منافع مشترک اقتصادی بسیار مهمی دارند بنابراین هرگز به فکر تبدیل رقابت خود به خصومت بالفعل نیستند. البته نکته ظریفی که وجود دارد، شرط درستی این گزاره در این است که هر دو کشور به اصل منافع اقتصادی خود اهمیت بدهند. اگر یکی از بازیگران کاری به منافع اقتصادی خود نداشته باشد و آن را مهم نداند آن وقت ممکن است به گونه دیگری بازی کند و منافع اقتصادی خود را قربانی و نابود کند.
*رییس کل اسبق بانک مرکزی
3939
نظر شما