زهرا خدایی
مصر، تونس و بالاخره لیبی؛ ظاهراً موج انقلابهای عربی در حال بازگشت به همان کشورهایی است که از آنجا آغاز شده بود. مرسی، رییسجمهور مصر سقوط میکند، براهیمی، نمایندۀ پارلمان و از چهرههای مخالف دولت تونس توسط یک سلفی ترور میشود و در نهایت دفاتر اخوانالمسلمین در لیبی مورد حمله قرار میگیرد.
فضا به نفع جریانهای اسلامی نیست. با گذشت 2 سال از تغییر ساختارهای سیاسی در کشورهای شمال آفریقا که منجر به قدرت گرفتن اسلامگرایان شده بود، این بار ناراضیان از عملکرد یکسالۀ اسلامگرایان مطالباتی دارند که برآورده نشده است. مطالباتی که با سقوط دولت نوپای مرسی، اخوان را در موقعیت ضعیفی قرار داده است.
اخوانالمسلمین که پس از دههها سرکوب در سایۀ رژیمهای اقتدارگرا دو سال پیش منادی اسلام سیاسیای شد که وعدۀ برابری، اعتدال و فصل تازه در حاکمیت اسلامگرایان را داده بود؛ در سایۀ یکسال و اندی حکومتداری و تشدید منازعات سیاسی و اجتماعی این فرضیه را تقویت کرد که اخوان هنوز نیازمند آزمون و خطاهای سیاسی است.
میگویند مصر قلب تپندۀ جهان عرب است و هر تحولی در آن در همۀ جهان عرب تأثیر خواهد گذاشت. هنوز نمیتوان به صراحت تأثیر تضعیف موقعیت اسلامگرایان را پیش بینی کرد، اما به اعتقاد کارشناسان این مسئله در کوتاه مدت بر کانونهای بحران در خاورمیانه اثرگذار خواهد بود.
داود فیرحی، عضو هیأت علمی و دانشیار گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران میگوید: فضای موجود این فرضیه را تقویت کرده که روند تحولات مصر پس از تونس بر سوریه و حتی بر روی ترکیه نیز تأثیر بگذارد.
خبرگزاری خبرآنلاین در گفتگو با داود فیرحی ضمن بررسی کارنامۀ سیاسی اسلامگرایان به تأثیر تحولات مصر بر سایر کشورهای خاورمیانه پرداخته است.با توجه به ترور یکی از شخصیتهای مخالف دولت در تونس، این احتمال هست که این کشور نیز با توجه به فشارهای موجود بر النهضة به سرنوست مصر دچار شود؟
در ابتدا باید توضیح کوتاهی دربارۀ روند عمومی تحولات بدهم:
همانطور که میدانید از سال 2011 شاهد ظهور جریان قوی جنبشهای اخوانی و یا به عبارتی دمکراسی اخوانی در خاورمیانه هستیم. این دمکراسی اخوانی سه ویژگی مهم داشت:
گرایشات ضدسلطه در منطقه (اعم از ضدآمریکایی و ضدروسی و یا حتی ضداسراییلی) و حس خودگردانی، پیوند دین و دمکراسی در منطقه و بالاخره بروز و ظهور اختلافات مذهبی(گرایشات ضد اقلیتهای مسیحی و یا ضدشیعی)؛ که البته ویژگی سوم در ذات جنبش اخوانالمسلمین نیست، بلکه افزونههای سلفی است که به آن اضافه شده است.
این سه ویژگی نگرانیهای زیادی را ایجاد کرد. از یک طرف سرِ بحرانها و اختلافهای مذهبی را باز کرد و از سوی دیگر با منافع دولتهای غربی و شرقی درگیر شده بود. توجه داشته باشید که خاورمیانه منطقۀ هژمونی است و بقیۀ کشورها نیز برای حضور در این منطقه تمایل بالایی دارند و از طرفی با دولتهای استبدادی منطقه چالش داشت و با تهدید آنها روبرو بود(مثل عربستان، اردن و دولتهای کوچک جنوب خلیج فارس)
طبیعی است که این جنبش با تهدیداتی مواجه باشد؛ آنها به گونهای بر سر کار آمده بودند که عناصر دولتهای قبلی هنوز از بین نرفته بودند، همانند مصر و یا بازماندگان دولت سابق در تونس.
با در نظر گرفتن این مشکلات و با توجه به اینکه از قدیم گفتهاند مصر دروازۀ خاورمیانه است و هر جنبشی که به مصر وارد شود، بر کل منطقه اثر میگذارد، همسایگان مصر نیز تحت تأثیر روند تحولات این کشور قرار گرفتند. مجموع مشکلاتی که بدان اشاره کردم وضعیت فعلی را در مصر ایجاد کرده است؛ فضای موجود این فرضیه را ایجاد میکند که پس از تونس، وقایع مصر بر روند تحولات سوریه و حتی بر روی ترکیه نیز تأثیر بگذارد. این احتمال وجود دارد که این تحولات بر سایر کشورهای منطقه نیز تأثیر بگذارد.
اما مسئلۀ مهم اینست که در برخی از کشورها مثل ترکیه، نیروهای اجتماعی منتظر به نتیجه رسیدن تحولات مصر هستند. اما جوامع دیگر همچون تونس همیشه خیلی زود از این روند تأثیر گرفتهاند. در جریان بحران قانون اساسی نیز هر اتفاقی که در مصر میافتاد بر تونس اثر میگذاشت، اما به نظر میرسد که نیروهای تونس کمی از تجربۀ مصر استفاده کردند و آمادگی نسبتاً بیشتری در مواجهه با بحران دارند. اینکه تا چه اندازه بتوانند مدیریت کنند، مسئلۀ دیگری است.
چرا اسلامگرایان نتوانستند با گذشت این مدت کارنامۀ مثبتی از خود در کشورهای شمال آفریقا به جای بگذارند و سطح حداقلی از رضایتمندی را ایجاد کنند؟
این مسئله دلایل زیادی دارد که در سه مقوله مورد بررسی است: ذات تفکر اخوانیها، شرایط اجتماعی و در نهایت فشارهای بیرونی.
جنبش اخوانالمسلمین به عمل دمکراتیک بسیار تکیه میکند، تقریباً میتوان گفت که اگر اندیشههای اخوانالمسلمین دچار رگههایی از افراط( که از قدیم در آن بوده) نشود، به تدریج به صبر و عمل دمکراتیک تکیه میکند. اخوانالمسلمین احساس نمیکرد که باید به شکلی غیردمکراتیک مدیریت کند؛ مثلاً احساس نمیکرد که در مصر باید رییس الازهر را بلافاصله بردارد و یا تغییرات بزرگی در ارتش ایجاد کند و یا نهادهای قضایی را به طور انقلابی عوض کند؛ چون آنها خود را انقلابی نمیدانند بدین معنا وقتی که به قدرت میرسند باید همۀ نهادها را به صورت یکسره تغییر بدهند. مثلاً در مورد رییس الازهر منتظر بودند که دورۀ قانونی وی تمام شود و بعد از براساس انتخابات قانون اساسی(مصوبۀ جدید) رییس جدید الازهر به قدرت برسد. در واقع الازهر هنوز نمایندۀ زمان ناصر بود.
پس چرا اخوان المسلمین متهم به تمامیت خواهی و یا اخوانیزه کردن میشود؟
این جنبش در ذات خود تمامیت گرا نبود؛ ارزشهای خوبی هم دارد؛ چون تمامیت گرا نیست و نمیتواند نهادهای سابق را تغییر دهد و نهادهای جدید را تأسیس کند. در واقع اخوان نه توان آن را داشت و نه خواهان آن بود. جنبشهای اخوانی هنوز مستقر نشده بودند؛ مثلاً اخوان در قوۀ مجریه و اندکی در بخشهای قانونگذاری حضور داشت، اما در سایر بخشها مثل ارتش و نیروهای امنیتی و قضایی هنوز ساختار تغییر نکرده بود. در واقع آنها تلاش میکردند که قوانین خود را در امتداد قوانین گذشته پیش ببرند و حتی مرسی زمانی که به برخی از اختیارات خود استناد میکرد همان قوانینی بود که در زمان مبارک نیز وجود داشت. این یکی از ویژگیهای جنبش اخوانالمسلمین بود که نتواند رادیکال عمل کند و ساختارها را تغییر دهد.
این رویکرد اخوانالمسلمین سبب شد تا گروههای دیگر امکان جمع بندی و تجمیع نیروهای خود علیه جنبش را پیدا کنند. در واقع کشتاری که طی روزهای اخیر در میدان رابع العدویه قاهره از سوی ارتش شاهد بودیم، جنبش اخوانالمسلمین چنین رویکردی نداشت و در واقع آنها نمیخواستند که با مردم چنین رفتاری داشته باشند. در تونس و یا سایر کشورها نیز وضعیت به همین منوال است. این رویکرد به استراتژی این جنبشها بازمیگردد. این جنبشها نرمتر عملتر کردند.
از سویی این جنبشها زمانی که توانستند بخشی از قوۀ مجریه و بخشی از قانون اساسی را بر عهده گیرند، جوامعشان چنان دچار بحران اقتصادی شد که به نظم جدید نرسید و آنها نمیتوانستند پاسخ روشن و دقیق بدهند و از سویی دولتهای منطقه نیز بدانها اطمینان قطعی نداشتند و حتی دولتهای فرامنطقهای نیز با احتیاط و با موضع به آنها مینگریستند. چون وضعیت آنها هنوز تثبیت نشده بود، نمیتوانستند انتظارات اقتصادی را نیز حل کنند و در نتیجه خیلی زود در این کشورها چالشهای اقتصادی(اعم از گرانی، تورم) افزایش یافت.
نقش عوامل بیرونی در روند تضعیف جنبش چقدر بود؟
مسائل بیرونی سرِ دیگر چالشها بود. همانطور که گفتم این کشورها هژمون هستند؛ بدین معنا که هر یک از کشورهای فرامنطقهای سعی میکنند دستی در این کشور داشته باشند؛ بنابراین هر یک از کشورهای مهم در داخل کشورهایی مثل مصر، تونس، ترکیه، سوریه و ... اثر انگشتی دارند و توان تحریک این نیروها را دارند. مثلاً عربستان میتواند سلفیها را تحریک کند و کشورهای غربی میتوانند سکولارها را تحریک کنند. این تحریکات در واقع بازی شبه دمکراتیک علیه دمکراسی اخوانی است. یعنی در واقع رگههایی از توطئه نیز در آن دیده میشود که در واقع ترورهای تونس به خوبی بیانگر این مسئله است.
مجموع این مسائل سبب شد تا دو چیز به هم گره بخورد، اول توانایی و ناتوانی ذاتی جنبش اخوانالمسلمین که نمیخواست با خشونت عمل کند؛ در واقع اخوانالمسلمین نمیخواست با ضدانقلاب درگیر انقلابی شود، همۀ عاملان را اخراج و یا بیکار و یا نیروهای واپس گرا را پس بزند. از سویی مداخلهها نیز سبب شده بود تا ادبیات خیابانی رشد پیدا کند و در واقع سبب کاهش توانایی این دولتها در مقابل مداخلات بیرونی شد. مثلاً دست سلفیها (با حمایت عربستان) را میبینید که در میدان تحریر حضور داشتند، اما زمانی که دولت کودتا به نتیجه میرسد اثری از آنها نیست و یا جنبش 6 آوریل را هم اکنون میبینید که آرام آرام در حال فاصله گرفتن از کودتاست اما در آن مقطع در التحریر حضور داشتند.
در واقع این جریانها به هم گره خورده بودند و با توجه به استراتژی اخوانی یعنی عدم تمایل به خشونت توان مقابله را از جنبشهای اخوانی گرفت.
اقبال اسلامگرایان در شمال آفریقا را چگونه پیش بینی میکنید؟
من در یکی از مصاحبههای قبلی گفته بودم که این کشورها از بحرانی رنج میبرند که من نام آن را تلۀ قانون اساسی مینامم. به این معنا که در این کشورها روح و نسیم دمکراسی پس از سقوط دولتهای اقتدارگرا(بن علی در تونس و مبارک در مصر) آغاز به وزیدن کرد. در این نسیم بویی از اسلامگرایی و سکولاریسم شنیده میشد.
زمانی که اسلامگرایان و یا سکولارها مجبورند قانون اساسی بنویسند؛ (اعم از تونس و مصر) این قانون اساسی مورد توافق طرفین نیست؛ بدین معنا که اسلامگرایان از سکولارها میترسند و میخواهند بندهایی در قانون اساسی را داشته باشند که دیدگاههای آنها را تضمین کند و سکولارها نیز از اسلامگرایان واهمه دارند و خواهان گنجاندن بندهایی برای تضمین منافع خودشان هستند؛ در نهایت هیچیک از این دو گروه راضی نخواهند شد.
مسئلۀ اصلی اینست که هر یک از طرفین اگر در این شرایط به نیروی زور تکیه کند، ممکن است افکار عمومی را از دست بدهد و هر طرفی که به افکار عمومی تکیه کند و نتواند آن را راضی کند شکل بازی تغییر میکند؛ مثلاً هم اکنون ارتش در مصر به نیروی زور توسل جسته است و آرام آرام افکار عمومی را از دست میدهد و اخوانیها نیز که زمانی به دمکراسی تکیه میکردند نتوانستند دمکراسی جامعی داشته باشند چون جامعه دو طیف شده بودند؛ سکولارها و اسلامگرایان.
برداشت من از آینده بر چند نکته استوار است:
اول اینکه ایدهای که شکست میخورد به معنی غلط بودن آن نیست؛ اندیشههای اخوانی در ادبیات مصر و شمال آفریقا باقی میماند. دولتهایی هم که شکل میگیرند دو وجه بیشتر ندارند یا مجبورند نظامیگری را پیش ببرند و الگویشان به الگوی زمان مبارک بازگردد؛ مثلاً السیسی بشود مبارک دوم و یا اتفاقاتی در تونس بیفتد که به نظام قبلی بازگردند و یا مجبور شوند راه جدیدی را باز کنند.
در هر دو صورت چه اتفاقی میافتد؟
اگر به نظام سابق بازگردند این شورشها دوباره آغاز میشود یعنی لیبرال، سکولارها و اسلامگرایان دوباره جمع میشوند، اما اگر اتفاق دیگری رخ بدهند و آنها سعی کنند که راه دمکراسی را باز کنند به نظر میرسد اسلامگرایان در دورۀ بعدی نیز حضور جدی خواهند داشت و کسی نخواهد توانست اسلامگرایان را حذف کند. ممکن است که بتوانند مرسی را حذف کنند؛ اما مجموع اسلامگرایان در ساختار بعدی حضور خواهند داشت و اگر حضور داشته باشند چالشهایی که بدان اشاره کردم وجود خواهد داشت. مشکل اینجاست که کشورهای منطقه هنوز یاد نگرفته اند که نوعی دمکراسی روشن داشته باشند.
با این اوصاف باید منتظر تضعیف جایگاه اسلامگرایان در منطقه باشیم؟
به نظر میرسد وضعیت خیلی قابل پیش بینی نیست اما اینگونه تصور میشود که موج ضد اخوانی بعد از یک مدت کوتاهی فروکش میکند و دوباره اخوانیها خودشان را بعد از این گرد و خاک بازسازی خواهند کرد و این روند در همۀ کشورها اتفاق خواهد افتاد، حتی در کشورهایی که اخوان چندان قدرت نداشت مثل اردن و... در واقع منظورم اینست که اسلامگرایی جریانی جدی است و قابل حذف نیست، ممکن است روزی تحت فشار به کرنر و حاشیه رانده شود، اما کمی که از فشارهای نظامی و جانبی کاسته شد، دوباره میآید. چون اسلامگرایی در ذات منطقه است.
فراموش نکنیم که اسلامگرایان 50% صندوقهای رأی خود را دارند و اکثریت قابل توجهی هستند و میتوانند با صندوقهای رأی، خود را حفظ کنند.
اما اسلامگرایان کارنامۀ خوبی از خود نشان ندادند؟
مشکلی که در تحلیلهای ما وجود دارد اینست که تصور میکنیم اندیشهای که با زور بیرونی شکست خورده، ناتوان است. اما این قضاوت در مورد اخوان المسلمین به نظر نمیرسد که درست باشد و باید منتظر بود و دید که این جنبش چگونه انرژی خود را مدیریت خواهد کرد.
باید توجه داشت که اخوانالمسلمین با فشارهای دمکراتیک ساقط نمیشود و با نیروهای نظامی دارد ساقط میشود و هر میزان که با نیروهای نظامی سرکوب شود، انرژی نهفتۀ آن در میان مردم بیشتر میشود؛ اما من پیش بینی میکنم که اشتباهات اخوانالمسلمین به تدریج فراموش میشود. همانند خاطره ای که از دوران مصدق برایمان باقی مانده است، این مسئله در ذهن آفریقای شمالی نیز باقی خواهد ماند. اینکه ارتش چگونه بتواند با تبلیغات، رسانه، کنترل و با تکیه بر قدرتهای بیرونی صدای مخالفان را کم کند، باید منتظر بود و دید که تحولات به کدام سمت میرود، اما در اینکه جنبشهای اسلامگرا باقی میمانند، در این مسئله تردیدی ندارم.
4952
نظر شما