اولویت‌های سیاست منطقه‌ ای ایران در دولت یازدهم

برای رسیدن به اعتدال در سیاست خارجی باید به این نکته توجه داشت که بعضی از کشورهای عربی محافظه‌کار منطقه، یک واهمه سنتی از ایران دارند که یک کشور بزرگ از لحاظ سایز است و اینکه سعی دارد قدرت خود را بر کشورهای دیگر در منطقه تحمیل کند. دولت روحانی باید تلاش کند چهره‌ای از ایران نمایش دهد که حس تهدید را در این کشورها از بین ببرد. این به معنای انتخاب و مدیریت یک ادبیات نرم و متعادل برای گفت‌وگو با این کشورها است.

 

اغلب تحلیلگران در بررسی سیاست خارجی ایران در هشت سال اخیر یعنی دو دولت نهم و دهم، سیاست منطقه‌ ای ایران را با وجود تمام تلاش‌های دولت ناکام می‌دانند. هر چند در این دوره، با وجود تحولات پرشتاب، فرصت‌های زیادی هم برای بازیگری فعال و مثبت ایران فراهم بود. در این میان روابط ایران با کشورهای حاشیه خلیج فارس از تنش محسوسی برخوردار شد و به سیاست ایران در بحران‌های منطقه‌ ای مانند سوریه هم انتقادهای زیادی از سوی کشورهای عربی محافظه‌کار منطقه و قدرت‌های غربی مطرح شد. با روی کار آمدن دولت جدید به ریاست آقای دکتر حسن روحانی و طرح گفتمان اعتدال، انتظارها درباره تحول سیاست خارجی ایران به‌ویژه در منطقه خاورمیانه افزایش یافته است. بدین سبب برای بررسی اولویت‌های منطقه‌ ای و راهبردهای سیاست خارجی ایران در دولت یازدهم به سراغ استاد گرامی دکتر کیهان برزگر، مدیر گروه علوم سیاسی و روابط بین‌الملل واحد علوم و تحقیقات و رییس پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه رفتیم تا از دیدگاه‌های راهبردی ایشان در این زمینه جویا شویم.


آقای دکتر حالا که دوره 8 ساله‌ای از سیاست خارجی ایران رقم خورده است و نتایج آن قابل مشاهده است، ارزیابی شما از سیاست خارجی دولت‌های نهم و دهم در خاورمیانه چیست؟

به نظرم سیاست خارجی و منطقه‌ای این دولت‌ها تحت تاثیر نوعی گفتمان و تکیه بر دیپلماسی ارتباط با توده‌ها از یک سو و تاثیرپذیری از مولفه تحولات منطقه‌ای و فضای سیاسی- امنیتی حاکم بر نظام بین‌الملل بعد از حوادث یازدهم سپتامبر از سوی دیگر بود. درباره نکته اول باید توجه داشت که ورود مفاهیمی چون عدالت و دیپلماسی ارتباط با توده‌ها و توده‌های جهان عرب که با موضع‌گیری‌های تند علیه رژیم اسراییل صورت می‌گرفت خود نگرانی‌هایی را در نزد دولت‌های محافظه‌کار عربی ایجاد کرد و آنها به طور کلی تصویری ایدئولوژیک از ایران برای خود ترسیم کردند. خب طبیعی است که آنها نسبت به این گونه بحث‌ها حساس و آسیب‌پذیر هستند. اما درباره نکته دوم، یعنی تحولات در منطقه، سیاست تهاجمی- ایدئولوژیک امریکا در دوران جرج دبلیو بوش و استفاده از ابزار جنگ برای پیشبرد اهداف امنیت ملی امریکا بود که تا دولت اوباما هم به نوعی ادامه یافت خود نقش مهمی بر جهت‌گیری سیاست منطقه‌ای ایران گذاشت.

در این دوره بیشترین و مهم‌ترین تحولات و بحران‌های منطقه‌ای روی داد. این تحولات با جنگ امریکا در عراق آغاز شد که تا نزدیک به یک دهه ادامه یافت. جنگ امریکا در افغانستان همچنان ادامه دارد. از سویی نیز چند جنگ بین اعراب و اسراییل از جمله جنگ 2006، 2009 و چندین تجاوز اسراییل به نوار غزه در منطقه روی داد که نوع واکنش ایران به این تحولات، خود سیاست منطقه‌ای آن را پیچیده کرد. به نظر من در این دوره نیز دولت به‌طور سنتی علاقه‌مند بود تا نفوذ و نقش متناسب ایران در منطقه را حفظ کند و حتی افزایش دهد. به‌هرحال بعد از سرنگونی رژیم بعث عراق فضای سیاسی- فرهنگی لازم برای افزایش نقش منطقه‌ای ایران بیشتر فراهم شد و ایران نیز در این شرایط از فرصت استفاده کرد و ائتلاف‌های جدیدی را با دوستان منطقه‌یی خود انجام داد. تحت تاثیر همین تحول روابط ایران و کشورهای محافظه‌کار منطقه مانند عربستان سعودی دچار تنش‌هاای برای تعریف دامنه‌های نفوذ جدید در منطقه شد. این امر به‌ویژه در بحران عراق خود را نمایان کرد. اگرچه ایران همواره یک نگاه سنتی خاص و محافظه‌کارانه به عربستان به عنوان یک جریان ایدئولوژیک دارد که پتانسیل وارد شدن به بلوک‌بندی‌های ضد ایرانی را دارد اما تلاش هم کرد تا تنش در روابط با عربستان را به حداقل برساند. آقای احمدی‌نژاد هم سفرهای متعددی به این کشور انجام داد و حتی مورد انتقاد هم قرار گرفت که چرا به عنوان رییس‌جمهوری ایران بیش از اندازه به کشور رقیب منطقه‌ای ایران سفر می‌کند و این در حالی است که هیچ بازگشتی از سوی طرف مقابل صورت نمی‌گیرد. به هر حال این تلاش‌ها به جایی نرسید و تنش‌ها در روابط تهران و ریاض تحت تاثیر تحولات منطقه‌ای عمیق‌تر شد.

باید به این نکته هم توجه داشته باشیم که ماهیت و اساس شکل‌گیری سیاست منطقه‌ ای ایران با کشورهای عربی منطقه متفاوت است. مثلا ایران در چند دهه اخیر تجربه جنگ و شکست مستقیم نظامی از کشور دیگری را خوشبختانه نداشته اما حس تهدید به امنیت ملی خود از ناحیه منطقه و بازیگران خارجی در نزد تصمیم‌گیران سیاست خارجی کشور قوی است. برای رفع این‌گونه تهدید هم یک استراتژی تدافعی دارد و آن پیشگیری از تهدیدات آینده از ناحیه منطقه است. برای همین برای افزایش امنیت نسبی خود خواهان حضور فعال در مسائل منطقه‌ای است. اینجاست که تنش‌ها با سایر بازیگران شکل می‌گیرد. مثلا این سیاست «تغییر رژیم» که امریکا دنبال می‌کند خود یک انگیزه برای پیشبرد سیاست فعال منطقه‌ای ایران است. اما شکل‌گیری سیاست منطقه‌ای سایر کشورهای عربی متفاوت است. مثلا حکومت مصر با وجود برکناری حسنی مبارک از همان سیاست سنتی مهار ایران استفاده می‌کند. چون نهادهای قدرت و ساختار سیاسی همان نهادهای امنیتی و بروکراتیک گذشته هستند. آنها علاقه‌مندند تا در مسائل کلاسیک جهان عرب مثل مسائل فلسطین و اسراییل بازیگر غیرعرب را وارد نکنند تا نقش و نفوذ سنتی و قدرت چانه‌زنی مصر در مسائل جهان عرب حفظ شود. البته تلاش کوچکی در دولت محمد مرسی شد که با کمک ایران، ترکیه و عربستان وارد یک ائتلاف و ابتکار چهارجانبه جانبه شوند اما این طرح هم از سوی نهاد سیاست خارجی به حاشیه رانده شد.

بنابراین می‌بینیم که حکومت‌های محافظه‌کار منطقه با وجود تحولات عربی همچنان مخالف افزایش نقش منطقه‌ای ایران هستند. کشورهای عربی معتقدند که مسائل جهان عرب را باید بازیگران عرب منطقه حل و فصل کنند. مصری‌ها در مساله فلسطین برای خود یک نقش سنتی قائل هستند. ورود ایران به مساله فلسطین نقش سنتی مصر و عربستان را به چالش می‌کشد و حکومت‌های آنها را درگیر با نهادهای قدرت در امریکا می‌کند که به‌طور سنتی از رژیم اسراییل حمایت همه‌جانبه می‌کنند. مصری‌ها سابقه شکست در جنگ‌های متعدد با اسراییل را هم دارند لذا نهادهای سکولار و امنیتی مصر که با اسراییل قرارداد صلح بسته‌اند طبیعتا نمی‌خواهند اندیشه‌ای ضد اسراییل که در خیابان‌های مصر و به‌ویژه میان نسل جوان این کشور تقریبا نهادینه شده با شکل‌گیری فضاهای ایدئولوژیک فرصت ظهور پیدا کنند. همین مساله سیاست منطقه‌ای مصر و روابط با ایران را بسیار پیچیده می‌کند. عربستان سعودی بیشتر سیاست‌های منطقه‌ای‌اش را بر اساس منافع سیاسی-امنیتی خاندان حاکم در این کشور شکل می‌دهد. به‌نظرم به دلیل همین ماهیت محافظه‌کار روابط ایران با عربستان بهتر و سریع‌تر می‌تواند بهبود یابد. به هر حال در ارزیابی سیاست منطقه‌ای ایران در این دوران باید به متغیر نقش بازیگران منطقه‌ای و فرا منطقه‌ای هم توجه کنیم. ویژگی‌های منطقه خاورمیانه به گونه‌ای است که هر موضوع منطقه‌ای در آن خود به یک موضوع بین‌المللی تبدیل می‌شود. مثل بحران فعلی سوریه یا قبل از آن در عراق، افغانستان و غیره.

شما در بحث اول به نقش مولفه تحولات منطقه‌ای و بازیگران خارجی و البته سیاستگذاری در سیاست منطقه‌ای اشاره کردید، به نظر شما نقش و وزن هر کدام از این مولفه‌ها چقدر است. آیا تحولات منطقه‌ای آنقدر موثر است که نمی‌توان با یک سیاستگذاری درست در داخل آن را مهار کرد و به اهداف منطقه‌ای رسید؟ اگر این‌گونه باشد که هر دولتی می‌تواند سیاستگذاری منفعلانه و اشتباه خود را به بهانه تحولات منطقه توجیه کند؟

بله به‌نظرم مهم است. البته طبیعی است که نوع گفتمان داخلی یک دولت بر سیاست خارجی یک کشور تاثیر می‌گذارد. اما مولفه اصلی تصویری است که بازیگران دیگر از نوع گفتمان جدید در یک کشور برای خود ایجاد می‌کنند. مثلا با روی کار آمدن آقای روحانی بازیگران منطقه‌ای می‌خواهند این‌گونه تصور کنند که سیاست خارجی ایران در منطقه شکل جدیدی می‌گیرد. اما باید دید که نهادهای سیاسی- امنیتی ایران که در تعیین استراتژی‌های منطقه‌ای ایران نقش دارند آیا حس تهدیدشان از ناحیه منطقه کم شده یا خیر؟ تصور از نوع گفتمان دولت آقای احمدی‌نژاد، منجر به شکل‌گیری بلوک بندی‌های جدیدی از سوی رقبای ایران شد. مثلا در بحران سوریه، شاید اگر هر دولت دیگری هم بود به‌لحاظ واقع گرایی همین سیاست فعلی ایران را اتخاذ می‌کرد. اما چون مساله سوریه دچار پیچیدگی‌های خاص حقوق بشری شده، حمایت ایران از حکومت بشار اسد، یک حمایت منفی توسط بازیگران رقیب ایران تعریف می‌شود. به‌هرحال مسائل حقوق بشر و امنیت انسانی نزد افکار عمومی جهان دارای اهمیت است و همه به آن حساس هستند. اما غربی‌ها که در قبال سیاست ایران در بحران سوریه موضع منفی دارند، این برداشت را تا این حد درباره سیاست کشورهایی چون چین و روسیه ندارند، با آنکه همان‌ها هم همین سیاست را که جنبه واقع‌گرایی و منافع استراتژیک دارد دنبال می‌کنند.

البته طبیعی است که سیاست ایران در سوریه با سیاست روسیه و چین متفاوت است. نکته این است که هر کشوری بر اساس حس تهدید از نقش و اهداف بازیگران رقیب سیاست خود را تنظیم می‌کند. این بدان معنا نیست که آن بازیگر حساس به مسائل انسانی و حقوق بشری نیست بلکه به آن معنا است که مسائل امنیت ملی و حس مستقیم تهدید را در اولویت قرار می‌دهد. از یک نگاه واقع‌گرایانه، یکی از اهداف ایران در سوریه حفظ سیستم دولت State در این کشور است. به‌هم ریختن سوریه منجر به جنگ داخلی می‌شود که خود مقدمه ظهور جریان‌های افراطی می‌شود و همان‌طور که تجربه در عراق و افغانستان نشان داده معمولا این جریان‌های افراطی جنبه ضدایرانی پیدا می‌کنند. البته طبیعی است که ایران اهداف دیگری هم دارد. اما به هر حال بهتر است که یک سیاست خارجی جنبه‌های واقعگرایی و ارزشی را همزمان لحاظ کرد. سیاست ایران در سوریه بیشتر واقع‌گرایانه و برای مهار تهدیدات آینده است. برای اینکه نهادهای تصمیم‌گیر در کشورمان، سوریه را به عنوان حلقه امنیتی اول ایران تعریف می‌کنند. اما مثلا سیاست ایران در مساله مصر متفاوت است چون مصر با یک واسطه در سیاست ایران تعریف می‌شود و نزدیکی روابط با آن برای افزایش نقش ایران در جهان عرب ضروری تعریف می‌شود. اما نبود روابط هم همانند سال‌های گذشته فرق چندانی برای ایران به‌همراه ندارد. یعنی دو تعریف متفاوت از منافع حیاتی، امنیتی و منافع اصلی برای ائتلاف با یک کشور. واکنش ایران به سقوط مرسی کاملا این واقعیت را نمایان می‌کند. یعنی ایران چندان تقلا نمی‌کند که با این واقعه مقابله کند، چون می‌خواهد با هر دولتی در مصر ولو ملی‌گرا کار کند و وضعیت را از حالت دشمنی سابق به‌ هرنحو ممکن خارج کند. اما در سوریه برای خود خط قرمز تعریف کرده است.

به هر حال این‌گونه است که منافع و امنیت ملی کشورها تاثیر اندکی در گفتمان‌های مختلف خواهند داشت چون منافع حیاتی امنیتی فراتر از گفتمان‌ها است و به اصول مربوط می‌شوند. اما به هر حال نه سیاست ایران در سوریه در سطوح مختلف جامعه ما به‌طور جدی مطرح است و دیدگاه‌های انتقادی هم درباره آن وجود دارد که طبیعی است. در امریکا هم وجود دارد. بعضی از مخالفین دولت اوباما می‌گویند که امریکا باید وارد فاز دخالت نظامی در سوریه شود. از زمان روی کار آمدن آقای روحانی نیز این بحث مطرح شده است که دولت ایشان چه سیاستی در قبال سوریه اتخاذ خواهد کرد. برخی معتقدند که ایشان تغییر خاصی در چارچوب سیاست ایران در قبال سوریه انجام نمی‌دهند چون استراتژی ایران مشخص است و تغییر احتمالا فقط در نوع تاکتیک‌ها خواهد بود و دولت ایشان تنها می‌تواند با حکومت اسد وارد مذاکره شود تا به یک راه‌حل سیاسی و بینابینی برای حل بحران تن در دهد. به‌عبارت دیگر این سیاست منطقه‌ای ایران قابل تغییر نیست مگر اینکه در این میان اتفاقی افتد که اصل حس تهدید ایران از سوی منطقه از بین برود و در نتیجه رویکرد پیشگیری از تهدید هم از بین برود. جهت سیاست خارجی ایران در منطقه شامات (سوریه، لبنان، و فلسطین) بیشتر مبتنی بر استراتژی‌های سیاسی - امنیتی است. این می‌تواند در آینده به سمت نقش سیاسی - اقتصادی تغییر شکل دهد، اما به هر حال حضور فعال در مسائل منطقه‌ای به عنوان یک اصل و امتیاز در سیاست منطقه‌ای ایران جاافتاده حتی پیش از انقلاب اسلامی ایران هم به شکل متفاوتی وجود داشته است. الان هم آقای روحانی اولویت سیاست خارجی خود را تقویت روابط منطقه‌ای عنوان کرده‌اند.

همان‌طور که گفتید گفتمان ارزیابی سیاست ایران در قبال سوریه، در جامعه ایران هم جدی است اما همزمان بحث حزب‌الله هم مطرح است؟ شما مساله حضور حزب‌الله در بحران سوریه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ به عنوان بازیگری که غرب تحمل حضور و فعالیت این بازیگر غیردولتی را ندارد و اخیرا هم در لیست گروه‌های تروریستی اتحادیه اروپا قرار گرفته است.

قرار گرفتن نام حزب‌الله در لیست گروه‌های تروریستی اتحادیه اروپا احتمالا در واکنش به دخالت این گروه در مساله بحران سوریه رخ داد. اساسا در درباره دخالت حزب‌الله در مساله سوریه دو دیدگاه وجود دارد. یک دیدگاه این است که حزب‌الله نباید وارد بحران سوریه می‌شد. چرا که این مساله بحث شیعه و سنی را وارد مرحله دیگری از رودررویی و جنگ کرده و این به نفع ایران نیست که سیاست وحدت بین شیعه-سنی در جهان اسلام را دنبال می‌کند. اما دیدگاه دیگر این است که ورود حزب‌الله به بحران سوریه بیشتر جنبه استراتژیک دارد و معادله قدرت در این کشور را که می‌رفت تا الان عوض شود به نفع حکومت بشار اسد تغییر داده است. در واقع دیدگاه‌ها دراین‌باره متفاوت است. یک دیدگاه حفظ بلوک مقاومت است که از جانب دشمنان منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای احساس وجود تهدید دارد و به‌طور طبیعی به دنبال حفظ خود است. اگر این تهدید رفع شود، حزب‌الله و بلوک مقاومت هم طبیعتا به سمت سیاسی شدن بیشتر خواهند رفت. اما با بروز جنگ‌های منطقه‌ای با اسراییل، حزب‌الله به سمت امنیتی و نظامی شدن رفت و قدرتش هم با بروز هر جنگ منطقه‌ای افزایش یافت. البته حزب‌الله تنها یک گروه نظامی نیست یک بلوک سیاسی هم است که به هر حال حمایت اقشار وسیعی از شیعیان و سایر قومیت‌های لبنانی‌ها را دارد. بنابراین برگردم به نکته اولم و آن اینکه بحران‌ها و تنش‌های منطقه‌ای در خاورمیانه در چارچوب حس و برداشت از تهدید یا وجود تهدید مستقیم نظامی - امنیتی شکل می‌گیرند. پس کسانی که تهدید را ایجاد می‌کنند باید بیندیشند سناریوی از بین بردن تهدید دیگران را وادار به واکنش می‌کند.

شاید امریکایی‌ها از شکست جریان‌های اسلامگرا که آخرینش سقوط محمد مرسی و اخوان‌ها در مصر بود، خوشحال باشند، اما بالاخره امریکایی‌ها هم باید به این نتیجه برسند که استراتژی منطقه‌ای‌شان را باید تغییر دهند و از این حالت صرف امنیت و منافع محوری خارج کنند. وجود و تقویت گرایش‌های اسلامگرا یک واقعیت در منطقه است. امریکایی‌ها همیشه نمی‌توانند که این گروه‌ها و جریان‌ها را سرکوب کنند. اتفاقاتی که اکنون در مصر در حال روی دادن است، که ملت مصر به دو تکه طرفداران و مخالفان مرسی در میدان‌ها تبدیل شده‌اند و خواسته‌های خود را در لشکرکشی‌های خیابانی دنبال می‌کنند، واقعا نگران‌کننده است. به همین دلیل هم انتقاداتی به محمد مرسی وارد است که به جای پرداختن به منافع کل مصر با گروه‌های مختلف، به منافع حزبی خود توجه داشت که باعث شد چنین نیز قدرت را از دست بدهد. اما زیر سوال رفتن اخوان‌ها نباید امریکایی‌ها را خوشحال کند. چون به زیرکشیدن اخوان‌المسلمین خود نیز بهایی دارد. آنها جمعیت گسترده‌ای را شامل می‌شوند. منزوی کردن آنها از قدرت موجب تقویت تفکر و جریان‌های افراطی در مصر و منطقه می‌شود. تجربه هم نشان داده است که قدرت گرفتن اندیشه‌های افراطی از نوع سلفی‌ها در منطقه، موجب قدرت گرفتن جریان‌های ضدامریکایی می‌شود. امریکایی‌ها در حالی که در حال ترک منطقه هستند باید نگران باشند که با این جریان‌های ضدامریکایی چه بکنند؟ متاسفانه با وجود ادعاها، امریکایی‌ها به خوبی منطقه را نمی‌شناسند. امریکا کلا خاورمیانه را در چارچوب نظام بین‌الملل می‌بیند. چون تقویت نگاه منطقه‌ ای در سیاست خارجی امریکا مستلزم توجه عمیق‌تر به جنبه‌های تاریخی، هویتی- ارزشی و ایدئولوژیک و نقش نهادهای اجتماعی در ساخت فرهنگ و قدرت یک کشور است که امریکایی‌ها به‌طور سنتی فرصت و علاقه پرداختن به این مسائل را ندارند. اما در آینده امریکا با این سیاست سنتی نمی‌تواند منافع خود را در منطقه تامین کند. یک دیدگاه مستقل اگر جنگ امریکا در عراق را ارزیابی کند باید به این نتیجه برسد که با وجود پرداخت این همه هزینه، این جنگ برای امریکا دستاورد خاصی نداشت. البته نقش امریکا از خاورمیانه حذف نمی‌شود. اما جهان در حال منطقه‌ ای شدن است و امریکایی‌ها باید سیاست خود را در خاورمیانه تغییر دهند و به مسائل تاریخی-هویتی و ارزشی منطقه همانند منافع امنیتی خود توجه کنند.

اما درباره ایران، اکنون با روی کار آمدن آقای روحانی برای امریکا این فرصت مهیا شده است. امریکا حس تهدید را از بین ببرد و به بازیگرانی مثل ایران فرصت ایفای نقش متناسب با شأن منطقه‌ای‌اش بدهد و از روحیه تعریف ایران به عنوان منبع ناامنی در منطقه خارج شود. در حال حاضر عربستان و ترکیه در منطقه ایفای نقش می‌کنند اما چندان هم بازیگران مستقلی نیستند و منافع خود را در نزدیکی به غرب و امریکا می‌بینند. بارها در تحلیل بحث «منطقه‌گرایی» در خاورمیانه گفتم، وقت آن رسیده است که مسائل منطقه‌ ای با اولویت دادن به نقش بازیگران منطقه‌ای حل و فصل شوند. البته هر موضوع منطقه‌ای خود به‌طور اجتناب‌ناپذیر بازیگران فرامنطقه‌ ای را به میدان می‌کشد. مثلا یک بحران مثل عراق، سوریه را نمی‌توان بدون بازی دادن به ایران، عربستان و مصر از یک‌طرف و امریکا و اروپا و روسیه و غیره از طرف دیگر حل کرد. الان در سوریه سلفی‌ها در حال قدرت گرفتن هستند. مثل افغانستان دهه 80 که امریکایی‌ها با گروه‌های سلفی وارد معامله شدند اما در نهایت به ضرر خودشان تمام شد. اگر امریکا این جسارت را داشته باشد بازیگری مثل ایران را وارد معادلات کند مسائل به نحو بهتری حل خواهد شد. اینکه چرا این کار را نمی‌کنند، دلیلش این است که باید در سیاست‌های خود بازنگری کنند و این کار برای امریکایی‌ها سخت است، چون تکلیف اتحادها با اعراب و سایر متحدان مثل اسراییل را تعیین می‌کند. البته این خواست بخشی از تحلیلگران و افراد آکادمیک و روشنفکر امریکا هم است که مسائل با ایران حل شود اما قدرت و اراده حداقل در حال حاضر برای تغییر این سیاست امریکا وجود ندارد. طبقه محافظه‌کار امریکا نمی‌تواند به راحتی بپذیرد که ایران از منبع تهدید به یک کشور دوست تبدیل شود. هر چند من باور دارم در نهایت ناگزیرند به این نقطه برسند. ممکن است هزینه زیادی داشته باشد. به هر حال ایران یک کشور متفاوت است. ایران تاریخ و هویت و ثقل جغرافیایی خاص خود را دارد. ایران از زیرساخت‌های ژئواستراتژیک برخوردار است و به زیر سیستم‌های مختلف سیاسی- امنیتی منطقه وصل است. یک طبقه روشنفکر و حساس دارد که خواستار تعامل با دنیای خارج هستند. خیلی‌ها این را مطرح می‌کنند که امریکا می‌تواند با ایران وارد درگیری نظامی شود اما واقعا امریکایی‌ها در حال محاسبه هستند که هر نوع درگیری با ایران می‌تواند کل جریان‌های خاورمیانه را به ضرر امریکا در تفکر نسل‌های جوان ایران و منطقه به‌هم زند.

مساله عراق هم به نظر جدی است. شما مطالعه زیادی در مسائل عراق داشتید و چند کتاب هم در این زمینه دارید. به نظر شما این نشانه‌ها از گسترش جنگ در عراق و احتمال سقوط دولت مالکی چقدر جدی است؟

خاورمیانه منطقه‌ای است که در آن مردم در سطوح مختلف، احزاب، دولت‌ها براساس برداشت‌های تاریخی و هویتی به‌هم نگاه می‌کنند و مساله ایدئولوژی هم تا حدودی جنبه ابزاری برای پیشبرد سیاست دارد. مثلا اختلاف شیعه و سنی در عراق به عنوان یک ابزار سیاسی برای سهم‌خواهی گروه‌ها از قدرت مورد استفاده قرار می‌گیرد. این مساله ایدئولوژی به برداشت‌ها در خاورمیانه هم مرتبط است. هر چند مسائل اقتصادی و بازیگران بین‌المللی در خاورمیانه موثر است اما برداشت‌ها موجب شده خاورمیانه یک منطقه ایدئولوژیک بماند. وقتی یک منطقه سیاسی و ایدئولوژیک باشد نقش بازیگران خارجی موجب واکنش بازیگران منطقه‌ای می‌شود. مثلا حضور امریکا در عراق برای ایران آزار‌دهنده بود و خارج شدن امریکا از عراق موجب آرامش ایران شد و انعطاف‌پذیری بیشتری در ایران نسبت به مسائل عراق ایجاد کرد. تا زمانی که امریکا در عراق حضور داشت، ایران حمایت بیشتری از گروه‌های سیاسی - ایدئولوژیک می‌کرد چون ضد امریکایی بودند. اما خروج امریکا از عراق موجب شد ایران دامنه روابط خود را با کلیت دولت این کشور و در روند ادغام اقتصادی-فرهنگی افزایش دهد. مثلا یکی از مسائلی که در جامعه مصری مطرح است این است که من از یک مصری در مشکل این کشور با ایران شنیدم که اصلا مصری‌ها با ایران مشکل ندارند اما نهادهای امنیتی از وجود مشکل با ایران برای بقای خودشان در راس قدرت استفاده می‌کنند. یعنی موضوع دشمنی با ایران در مصر تا حد زیادی وسیله‌ای برای تداوم اتحاد و حفظ قدرت است. این ساده انگاری است که ایران اجازه دهد در عراق دوباره یک دولت ضد ایرانی روی کار بیاید و منافع سیاسی - امنیتی کشور را با توجه به سابقه دشمنی‌ها به خطر بیندازد. همان ملاحظات را عربستان درباره بحرین دارد. اما همین عربستان به روابط ایران با عراق به چشم دخالت تهران در بغداد می‌نگرد.

این رویکردهای متناقض ناشی از ایدئولوگ بودن منطقه و برداشت‌های ایدئولوگ از مسائل منطقه است. حالا وجود بازیگر خارجی این مساله را پیچیده‌تر می‌کند و نظام طبیعی قدرت در منطقه را دستکاری می‌کند که این تبعاتی دارد. اول اینکه دولت‌ها در مقابل هم قرار می‌گیرند. دوم آنکه احزاب سیاسی و اقوام روبه‌روی هم قرار می‌گیرند و به‌هم اتهام حمایت از بیگانگان می‌زنند. نمونه این امر را در افغانستان می‌توان دید. فکر می‌کنید چرا طالبان قدرت بسیج علیه امریکا را دارد؟ همان‌گونه که امریکایی‌ها جنگ با طالبان را جنگ ایدئولوگ تعریف می‌کنند استدلال طالبان این است که مبارزه با امریکا مبارزه با بیگانگان است و این یک مبارزه مقدس است. بر این مبنا می‌تواند نیروهای جدید به خدمت بگیرد.

یک باور این است که سیاست بین‌الملل بر سیاست داخلی کشورها مثل ایران موثر است، آیا سیاست منطقه‌ای هم می‌تواند بر سیاست داخلی موثر واقع شود؟

در ایران یک بحث که وجود دارد این است که منطقه ما را تکمیل نمی‌کند. بر عکس من بر این باورم که نقطه امتیاز برای اقتصاد و سیاست ما منطقه است. اقتصاد منطقه مکمل اقتصاد ما است. یعنی شما کالاهای با تکنولوژی متوسط خود مثل تولیدات صنایع خودروسازی خود را کجا می‌توانید جز به کشورهای دوست در منطقه بفروشید؟ بنابراین ادغام اقتصادی ایران با اقتصاد منطقه به نفع ایران است که این مستلزم روابط دوستانه در سطح سیاسی است. همان چیزی که در روابط ایران و عراق و حتی منطقه خودمختار کردستان می‌بینیم. در حالی که در زمان رژیم بعث این گونه نبود. البته این به معنای فروختن هر کالای کم کیفیتی به منطقه نیست. چون مردم منطقه می‌توانند کالاها را مقایسه کنند. آنها کالاهای با کیفیت با قیمت پایین‌تر را انتخاب می‌کنند. ادغام اقتصادی یک امتیاز است که از درون ادغام سیاسی به وجود می‌آید. مثلا حکومت خودمختار کردستان، به طور سنتی روابط اقتصادی با ترکیه داشته است. اما زمانی که رابطه‌اش با ترکیه تنش‌آمیز شده و بالعکس روابطش با ایران بهتر شده، یک مسیر روابط اقتصادی هم با ایران آغاز کرده است. به عبارت دیگر تاکید بر مسائل منطقه‌ای از ابعاد گوناگون به نفع کشور است. نزدیکی سیاسی روابط ایران و عراق به نفع سیاست‌های اقتصادی و نفتی ایران در خلیج فارس است. در بحران سوریه و بحرین هم مواضع دو کشور تا حدود زیادی به هم نزدیک بوده است. این منطقه‌گرایی در سیاست ایران به معنای آن نیست که راه بیفتیم دنبال کشورها، چرا که ممکن است آنها تمایلی به رابطه درجه یک و گسترده با ایران نداشته باشند. اما این هم به معنای بیکار نشستن و نظاره کردن نیست. حضور فعال در مسائل منطقه به ایران نقش چانه زنی می‌دهد. بعضی دیدگاه‌ها می‌گویند ایران از منطقه چه چیزی می‌تواند دریافت کند. باید گفت که الزاما نیازی نیست که چیزی دریافت کند.

حضور فعال ایران در مسائل منطقه‌ ای خود امتیازاتی دارد. حداقل آن این است که از ضررهای امنیتی ناشی از گسترش ناامنی یا وجود حکومت‌های ضد ایرانی پرهیز می‌کند. تا کشوری در منطقه خود نقش فعال و موثر نداشته باشد، نمی‌تواند در نظام بین‌الملل نقش خود را برجسته کند. چون دنیا در حال منطقه‌ ای شدن است. امنیت بین‌الملل موضوعی به‌ هم پیوسته است و مناطق مختلف در مجموع امنیت جهانی را به وجود می‌آورند. حال هر کشوری در منطقه خود نقش کلیدی داشته باشد به همان اندازه هم در امنیت و سیاست جهانی نقش خواهد داشت به ویژه که این منطقه خاورمیانه باشد. نکته مهم، به‌هم‌پیوستگی مسائل سیاسی و اقتصادی در منطقه است. مثلا در مسیر ادغام انرژی ایران در منطقه می‌توان ادغام اقتصادی با منطقه را دنبال کرد. ایران گاز خود را به عراق منتقل کند و عراق گاز خود را به سوریه و... منتقل کند. در مسیر این کشورها خود از لحاظ ترانزیت و مصرف داخلی و منابع مالی منتفع می‌شوند. ایران هم گاز خود را مثلا به اروپا یا منطقه مدیترانه صادر می‌کند.

اما این کی اتفاق می‌افتد؟ زمانی که روابط نزدیک سیاسی بین ایران و دولت‌های این کشورها وجود داشته باشد. اگر روابط سیاسی ایران و مصر به هم نزدیک نشود هیچ فعالیت اقتصادی بین این دو کشور از جمله ورود شرکت‌های ایرانی، صنعت توریسم و غیره صورت نمی‌گیرد. البته منطقه‌گرایی (Regionalism) با منطقه‌ای کردن (Regionalization) فرق می‌کند. منطقه‌گرایی بیشتر منطبق با ادغام سیاسی و اقتصادی است که از روابط خوب سیاسی بین دولت‌ها بر اساس تعهد متقابل به وجود می‌آید. منطقه‌ ای کردن بیشتر منطبق با ادغام اقتصادی و با تکیه بر اقتصاد بازار، فعالیت‌های تجاری خصوصی و غیره است یعنی من بر این باورم که ما با تقویت منطقه‌گرایی می‌توانیم به سمت منطقه‌ای کردن اقتصاد در سیاست خارجی برویم. مثلا روابط نزدیک سیاسی با عربستان می‌تواند بر تقویت روابط اقتصادی و تجاری دو کشور موثر باشد. هر چند عربستان و ایران رقیب هستند اما همواره هم سعی کرده‌اند تا شأن همدیگر را رعایت کنند. ایران و عربستان احتمالا دوستان درجه یک نمی‌شوند اما هر کدام قبول دارند که دیگری بخشی از ثبات سیاسی منطقه است. حتی با منطقه‌گرایی می‌توان روابط با بازیگران فرامنطقه‌ای مثل امریکا و اروپا را هم تنظیم کرد.

به نظر شما اولویت‌های دولت یازدهم چه باید باشد؟ با توجه به مسائل بین‌المللی خواه‌ناخواه با آن درگیر خواهد بود؟

آقای روحانی گفتمان اعتدال یا راه سوم سیاست در ایران را مطرح کرده است؛ راهی که میان افراط و تفریط گروه‌های دیگر اعتدال ایجاد می‌کند. برای رسیدن به اعتدال در سیاست خارجی باید به این نکته توجه داشت که بعضی از کشورهای عربی محافظه‌کار منطقه یک واهمه سنتی از ایران دارند که یک کشور بزرگ از لحاظ سایز است و اینکه سعی دارد قدرت خود را بر کشورهای دیگر در منطقه تحمیل کند که من گاهی در مباحثه باروشنفکران این کشورها گفتم این دیدگاه برای خودتان توهین‌آمیز است. اما باید پذیرفت که این رویکرد سنتی در منطقه نسبت به ایران وجود دارد که شاید تا حدودی به سیاست‌های رژیم گذشته ایران در یک نگاه از بالا به آنها باز گردد، شاید هم ناشی از حس حسادت و رقابت این کشورها است. مثلا بعضی روشنفکران ترک در مخالفت با پیشرفت برنامه هسته‌ای ایران این خط فکری را دنبال می‌کنند که ترکیه می‌خواهد یک توازن 400 ساله قدرت را با ایران حفظ کند ولی هسته‌ای شدن ایران این توازن را بر هم می‌زند.

به هر حال دولت روحانی باید تلاش کند چهره‌ای از ایران نمایش دهد که حس تهدید را در این کشورها از بین ببرد. این به معنای سفرهای متعدد و زیاد به کشورهای منطقه نیست. بلکه انتخاب و مدیریت یک ادبیات نرم و متعادل برای گفت‌وگو با این کشورها است. این نکته را هم باید در نظر داشت برخی جریان‌های داخلی کشورهای همسایه برای مطالبات داخلی خود از حزب حاکم، از به چالش کشیدن روابط خارجی آن حزب به عنوان ابزار استفاده می‌کنند. مثلا احزاب مخالف دولت ترکیه، همیشه مخالف نزدیکی دولت حاکم اسلام‌‌گرای ترکیه به ایران بوده‌اند که این همان استفاده ابزاری از ایدئولوژی است که قبلا اشاره کردم. اگر ما به اصل منطقه‌گرایی در سیاست خارجی کشور واقف باشیم همین کشورها هستند که باید روابط خوبی با آنها داشته باشیم. هر چند برداشت‌ها اعتمادبرانگیز نباشند اما دولت‌ها به این نتیجه رسیده‌اند که باید همدیگر را تحمل کنند. واکنش ایران در قبال بحرین با واکنش نسبت به سوریه قابل مقایسه نیست. گویی ایران پذیرفته که عربستان در بحرین منافع حیاتی دارد و شاید برای اینکه بحرین در خلیج فارس قرار دارد و بی‌ثباتی در بحرین، بی‌ثباتی خلیج فارس بوده و منافع ژئواستراتژیک ایران را به خطر می‌اندازد یا شاید پای امریکا را به منطقه بیشتر باز می‌کند. اما چون سوریه در خط اول امنیت ایران قرار دارد، عربستان هم این را می‌فهمد و سعی می‌کند به آب و آتش در سوریه برای به خطر انداختن منافع ایران نزند.

 

گفت و گو: عفیفه عابدی

منبع: روزنامه اعتماد/ 2 شهریورماه 1392

 

کد خبر 309851

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =