63
میراث قدیم ما باید شناخته شود. نه این که بخواهم بگویم آن میراث خیلی ارزشمند هست یا نیست، مهم این است که این میراث شناخته شود. تمام لایه های وجودی ما از دل آن میراث درآمده. افکار، ارزشها، دیدگاهها، روحیات و خلقیات، هستی شناسی، دین و باورها و همه چیز ما. تا وقتی کنه و بنه آنها را نشناسیم خود را نخواهیم شناخت. این میراث را باید از روی چه آثاری بشناسیم؟ ما نیازمند یک تاریخ نوینی هستیم، تاریخی که بتواند جنبه های مختلف زندگی ما ایرانیان را نشان دهد. تاریخ اجتماعی، تاریخ اقتصادی، تاریخ تمدنی و... مهم این است که این شناخت از روی متون دقیق و دست اول باشد نه نقل قولهای دیگران. این که مثلا بخواهیم تمدن ایرانی را از روی نوشته های فرنگی بخوانیم، البته یک منبع است، اما همه چیز ما نیست. این که بخواهیم تمدن اسلامی را از روی گفته های جرجی زیدان و گوستاولوبون و الکسیس کارل و غیره بشناسیم، هم ناقص است و هم کهنه شده. حالا منابع زیادی در اختیار ماست، منابعی که در گوشه و کنار ما قرار دارد اما راه استفاده از آنها را نمی دانیم یا آن که می دانیم اما عده ای آنها را در انحصار خود گرفته اند و آزاد نمی کنند. بدتر از همه اینها روش پژوهش در گذشته است که فاقد آن هستیم یا اگر می دانیم شرایط درست علمی و اقتصادی برای پژوهش نداریم. خدا را شکر که دو سالی است بودجه مراکز پژوهشی هم صفر یا نزدیک به صفر شده و باب تحقیق بسته شده است. شاید مصلحت هم همین باشد. اینها درد دل های بی ربط است که نباید از آنها حرفی زد، چون حرف زدن از آن هم بی ربط و بی خاصیت است. فقط باید به افرادی که جسته و گریخته و این گوشه و آن گوشه کاری می کنند دست مریزاد گفت و دستشان را بوسید که چراغی را نگاه داشتهاند. آنها که فریب تبلیغات عمومی را برای این که اینجا دانایی و علم فراوان است نمی خورند و تلاش می کنند ذره ذره علم را بیاموزند و همین رشته را به آرامی نگاه دارند. اینها را گفتم که یک نسخه ای را معرفی کنم که البته به طور مستقیم ربطی به این حرفها ندارد، نسخه ای که کتابشناسی آن در فهرست نسخه های خطی دانشگاه تهران (15/ 4081) آمده اما با نیامدن تفاوتی ندارد. همین نسخه های خطی را که در مراکز معروف است اگر درست می شناختیم و اطلاعات آنها را در اختیار پژوهشگرانمان می گذاشتیم، خیلی جلو بودیم. اتفاقی این نسخه را دیدم. در معرفی فقط به عنوان اثری در باب اصول دین از آن یاد شده است. اما مقدمه و مؤخره آن خواندنی است. کتابی است با عنوان سبیل الرشاد که توسط یک روحانی اصفهانی که اصل وی از سادات تبریز بوده نوشته شده، با نام میرمحمد حسین بن حاجی سید کاظم حسینی اصفهانی (از سلسله عله سادات تبریزی). این کتاب به نثر و نظم اصول دین را که بیشتر شامل معرفت الهی و صفات ثبوتی و سلبی خداوند است بیان کرده است. در مقدمه از محمد شاه با تعابیر معمول ستایش گونه یاد کرده و نوشته است: بدان که چون رفاهیت و امنیت به جهت انتظام امور دین و دنیا مطلوب قاطبه هر فرد از افراد عباد و این معنای دل پسند صورت نبندد الا بوجود فایض الجود پادشاهان عادل عامل و تا ابر مرحمت کثیر المنفعت ایشان بر رؤوس رعایا و زیردستان نباد گل نشاط و لاله امیدشان چون غنچه صبحدم نخندد سیما باران رحمت دریا افاضت کثیر المنفعت قبله عالم حضرت ظل الله سمی حبیب الله الموید بتایید الله محمد شاه که الحمد لله الملک العلام در این ایام خجسته فرجام پادشاه و حافظ بیضه اسلام است امید که جناب اقدس الهی بحرمت وجود حضرت رسالت پناهی تیغ بیدریغ او را بر فرق اعادی دین مبین قاطع و برّا گرداند و بر مذاق دشمنان او زهر نیستی و نگون ساری بچشاند و وجود با برکت وجود آن قبله عالم را از آفات و عاهات و بلیات ارضی و سماوی مصون و محفوظ دارد و دولت مبارک میمون او را تا قائم آل محمد صلی الله علیه و اله پاینده و تابنده بدارد. (برگ 16). باز هم مقدماتی دارد و از برگ 21 بحث را شروع میکند: ببسم الله زبان را می گشایم / بحمد الله شکرش می نمایم.... کتاب تا برگ 59 ادامه می باید. آنگاه خاتمه جالبی در این کتاب آمده که شرح خواب مؤلف است که در آن خدمت جناب فتحعلی شاه رسیده است. تا برگ 64 در باره اهمیت خواب سخن گفته و از آنجا با عنوان کردن تیتر «و اما کیفیت خواب» طی ده صفحه به بیان این خواب پرداخته است:
بیان رویای صادقه و واقعه مبارکه این اقل و افقر سادات عقدت سمات دعاگوی دولت قاهره باهره مبارکه حضرت ظل اللهی این است که بعد از وفات خاقان جنت مکان علیین آشیان فتحعلی شاه قاجار نورالله مضجعه و طهر الله مرقده در سنه [؟] از هجرت نبوی (ص) از کثرت صدمات روزگار و آفات لیل و نهار در کار و بار خود حیران بودم و دایم در فکر و غصه بودم. شبی از شبها که در شرافت ویا چون لیله القدر بود و از پرتو آفتاب جمال پادشاه جان و جهان فزای عالم کانه طلعت بدر بود در بستر امید و رجا قرار گرفته بخوابی که هار بار بهتر از بیداریهای ایام بود رفته بودم .... روی ظل الله را من همچو قرص آفتاب بر در مسجدی که کمال شباهت داشت به مسجد شاه دارالسلطنه اصفهان با خد گفتم. الحمد الله که این نعمت با برکت عظما میسر شد.... پس عازم شدم که احوال خود را به قبله عالم عرضه دارم. به جهت ازدحام خلق نتوانستم که شرفیاب حضور موفور السرورش شوم. از عقب آن سایه خدا چون سایه رون شدم. دیدم که حضرت ظل الله میل به طرف دست راست نمود در اطاق خلوتی نزول اجلال فرمود و جمعیت خلق به جای خود کلا ماند. این اقل السادات عقیدت سمات را احدی متعرض نشده در آن خلوت اطاق شرفیاب حضور موفور السرور حضرت ظل اللهی شدم که آن خورشید آسمان عزت و کمال در افق مسند جاه و جلال قرار گرفته .... به لفظ مبارک گهربار فرمود سید چگونه شد که اینجا به خدمت ما راه یافتی؟ به خاک پای مبارکش عرضه داشتم که این نعمت عظما و دولت کبرا میسر نشد بر این فقیر ذلیل مگر از جانب خداوند جلیل .... فرمود که سید بنشین از روی ادب عرض کردم که تو پادشاهی و نشستن تو خلاف ادب باشد..... گفت سید چیزی از برای ما بگو سر اطاعت بزیر انداخته....... آن فرخنده طینت لایق پادشاهی از مکان شریف خود چون سرو آراسته برخاسته متوجه نماز که حقیقت اصل طاعات جناب اقدس الهی است شده این اقل السادات با خود اندیشه کردم که حضرت ظل الله چون از نماز فارغ شود ....گویا نفس نفیس کامل حضرت ظل الله از ضمیر این داعی دولت ابد مدت با برکت خبردار شده قبل از آن که عرضی به خدمت ذی بهجتش نمایم از راه مرحمت و شفقت سبقت فرموده نظر مبارک به جانب این فیر مستمند انداخته دیدم قرآنی بر روی دو دست مبارک خود دارد بالتفات خسروانه کریمانه نظر فیض منظر کیمیا اثر بر این ذره بیمقدار امیدوار نموده به لفظ گهربار آن پادشاه کثیر الاقتدار فرمود که ای سید دل شاد دار و خاطر جمع دار قرآن تو نزد ما می باشد سید دل خوش دار و غصه مخور اینک قرآن تو در نزد من است....
واین خواب باز هم ادامه دارد تا آانجا که .... پس از کمال بهجت و شوکت آن قبله عالم و زبده اولاد بنی آدم خورسند از خواب بیدار شدم... این خواب زمینه تألیف این کتاب یعنی سبیل الرشاد شده است.
اینجا فرصت نقل همه خواب نیست، مطلب مهمی هم در آن نیست، اما این کتاب، از ابتدا تا انتها، آینهای است برای شناخت بخشی از فرهنگ ما. چطور می توان از این متون در تفسیر و تحلیل وضعیت روانی جامعه ما بهر گرفت. جایگاه، عالم و مربی و شاه و ظل الله و امثال اینها.... این که چه رابطه ای وجود دارد، چه دیدگاهی؟ چه باورهایی؟ چه انتظارهایی.....
نکته دیگر این که واقعا این مطالب را با آن کتابشناسی و نسخه شناسی مختصری که از این اثر در فهرست دانشگاه شده مقایسه کنید. در چنین شرایطی چگونه ما می توانیم به پژوهشگران مان کمک کنیم تا با استفاده از این قبیل فهارس، اطلاعاتی در باره تاریخ اجتماعی و فرهنگی ما بدست آوردند.
نظر شما