کوپن، ای سرور سوبسید...!
کوپن اعلان گردیدی، ولیکن ماست و شیرت کو؟!
کره نایاب چون سرشیر میباشد، پنیرت کو؟!
نشاطآور خروس و مرغ پروارت بگو چون شد؟
شمیم زندگی بخش برنج چون عبیرت کو؟!
فضا آکنده از بوی خورشت! قیمه میباشد
برنج و روغنت کو؟ گوشت گاو دلپذیرت کو؟!
کوپن امید جانبخش خلایق، شکرت چون شد
کوپن ای یار ملت، بنشن چون خاکشیرت کو؟!
کوپن خر، باطلت را میخرد ای یار مستضعف
کوپن ای سرور سوبسید، لطفی بر حقیرت کو؟!
کوپن، با این نفوذ و قدرت و فرمانرواییها
دبیرت کو؟ وزیرت کو؟ مشارت کو؟ مشیرت کو؟!
***
***
دست دعا!
از خانه ما برق جو هر صبح و مسا رفت
تاب از تن این بنده ز گرمی هوا رفت
داریم به تکرار، شکایت ز گرانی
کس نیست بگوید که به «کمپول» چها رفت
از محتکر و واسطه با یاری دلال
این رنج و عذاب است که بر خلق خدا رفت
گر وصله به تنبان تو خورده است، مخور غم
این وصله مرا نیز به شلوار و قبا رفت
تا «حدیقف» نیست در اندوختن پول
لغو است هر آن حرف که از فقر و غنا رفت
تشخیص طبیب ار نکند درد تو درمان
ز او شکوه مکن؛ سود ز درمان و دوا رفت
حسرت خورد آن درس «قضا» خوانده، چو بیند
پیروز کسی شد که پی علم «غذا» رفت
جولانگه «شیطان بزرگ» است چو دنیا
از عرصهاش آسودگی و صلح و صفا رفت
خواهد کند اخلال چنان در کره ارض
این تشنه خون، چون پی تسخیر فضا رفت
تا کنده شود ریشه این اهرمن از دهر
از مردم ما سوی خدا دست دعا رفت
هر دو قطعه شعر از هفته نامه گل آقا. سال دوم. شماره 40. شهریور 1370
6060
نظر شما