تجمع عدهای محدود با شمایلی خشمگین و فریادکش و لنگه کفش به دست در اطراف خودرو رییس جمهور هنگام بازگشت ایشان از سازمان ملل به ایران، غریبترین واکنشی بود که میشد در قبال یکی از موفقترین و متینترین حضورهای بین المللی مقامات عالی کشور تصور کرد. ابراز مخالفت و نقد با هر نوع سیاستگذاری و تصمیم سیاسی البته از ابعاد متداول و حقوق متعارف جاری در هر سیستم دموکراتیکی است، اما به شرط آنکه در شکلی متناسب با همان فضاهای متمدنانه ابراز شود و نه با استفاده ابزاری و جلوه گرانه از اقامه نماز آن هم وسط معبر و جاده و کوبیدن به خودرو حامل رییس جمهور و سایر رفتارهایی که طی یکی دو دهه اخیر نماد بارز تجمعات خودسر و مخرب است.
غرض از نگارش این مقدمه، ورود به سوژهای از موضوعات سیاسی روز نیست، چه آنکه نگارنده به رغم تحصیلاتش در رشته علوم سیاسی، سیاسی نویس نیست و دامنه قلمش را محدود به سینما و نقد فیلم کرده است. اما هم زمانی رویداد یادشده با بروز برخی واکنشهای حیرت انگیز به معرفی فیلم گذشته اصغر فرهادی توسط کمیته انتخاب فیلم اسکار، این تداعی را به ذهن متبادر ساخت که گویی در این جایگاه هم عدهای در حال پرتاب لنگه کفش به یکی از محترمترین نمودهای فرهنگی جامعه هستند، در حالی که رفتار غیرمتمدنانه خود را در پشت لفاظیهایی مبتنی بر واژهها و مفاهیم مقدس و محترم پنهان کردهاند. قاعدتا ابراز نظرات مختلف موافق و مخالف در برابر انتخاب این کمیته، از بدیهیترین فضاهای فرهنگی و سینمایی است و هر کس و یا جریانی محق است تا در مورد بهتر و یا بدتر بودن فیلمهای مختلفی که در این مجال مطرح بودهاند اظهار نظر کند (کما اینکه نگارنده نیز فیلم پله آخر علی مصفا را از گذشته فرهادی بیشتر دوست دارد و اگر پشتوانه بین المللی فیلم مصفا هم اندازه و یا بیشتر از اثر فرهادی میبود، قطعا در ارجحیت فیلم پله آخر مطلب مینوشت). اما آنچه در روزهای اخیر به مثابه موجی تصنعی شکل گرفت (و بیش از همه در شکل گیری این موج کاذب، خبرگزاریای خاص نقش داشت که بدون رعایت رویههای حرفهای خبررسانی، صرفا به انعکاس و یا بهتر بگوییم جمع آوری نظرهای مخالف با رأی کمیته انتخاب مبادرت میورزید، بیآنکه به استدلالهای نظرهای موافق توجهی داشته باشد و صرفا در این باب جوابیه یکی از اعضای کمیته را درج کرد که آن هم البته طبق روال عادتی این جریانها، همراه با توضیحاتی بود که حکایت از بیتوجهی مطلق و رویکرد «مرغ یک پایی» نگارندهاش به استدلالهای عضو مزبور میکرد).
در این یادداشت، قصد بر آن نیست که مجددا به دلایل شایستگی فیلم گذشته برای معرفی به اسکار پرداخته شود. پیش از این به تفصیل در این باره مطالب و یا صحبتهای مختلفی از طرف افرادی همچون محمد اطبایی، حسین معززی نیا، امیر اسفندیاری، حسن حسندوست، و نیز اینجانب در عرصههای رسانهای درج شده است و علاقه مندان لابد مروری بر آنها داشتهاند. آنچه در این جایگاه بیشتر قابل توجه است، کم و کیف لحن و استدلال عمده معترضان است که متأسفانه عموما عاری از وجه منطقی مقبول و خردپسندی است و در هالهای از جهل و تعصب و بیتقوایی قرار گرفته است. اولا بسیاری از این واکنشها جاهلانه است؛ چون گویندگانشان به رغم اینکه مدعی حضوری چندین ساله در سینما هستند، هنوز اسکار را «جشنواره» میخوانند و فرق بین آکادمی و جشنواره و مختصات داوری در هر یک از این دو عرصه را نمیدانند و غریب آنکه کسی در اظهار نظری مدعی شده بود: «در صورت احتمال جایزه گرفتن این فیلم، یک تهیه کننده فرانسوی باید روی سن برود و جایزهاش را دریافت کند» و گویی هنوز واقف نیست که جایزه بهترین فیلم خارجی را در اسکار، کارگردان فیلم دریافت میدارد و نه تهیه کننده! و دیگرانی هم هستند که با ضرس قاطع مدعیاند سابقه نداشته که کشوری یا فیلمسازی بیش از یک بار اسکار فیلم خارجی دریافت دارد؛ که البته اینان نیز اگر صرفا نیم نگاهی اجمالی به چهار تا سابقه از اسکار میانداختند، چنین ادعای گزافی را که حاکی از عمق بیاطلاعیشان از تاریخچه این محفل سینمایی است مطرح نمیساختند و درمی یافتند که هم فیلمسازها و هم کشورهایی بودهاند که مکررا به دریافت این جایزه نائل آمدهاند. نکته دوم در بافت کلی برخی از واکنشهای معترضانه به انتخاب فیلم فرهادی، لحن تعصب آلودی است که در پشت مفاهیم و عناوین محترمانه و ارزشمند شکل گرفته است؛ آن سان که مثلا با استناد به اینکه زبان فیلم گذشته فارسی نیست، پس ارسال آن به اسکار نادرست و حتی خیانت است و کوششهای امثال حسن تقیزاده را که مخالف رسم الخط فارسی بود به یاد میآورد و حتی حکومت پهلوی هم حاضر به این خبط نشده بود و قس علی هذا... معلوم نیست گوینده محترم این سخن چگونه فضاهای بیربطی مثل حکومت پهلوی و یا ماجرای تقیزاده را به گذشته و اسکار ربط داده است؛ چه آنکه فیلم فرهادی داستان مردی ایرانی است که مدتی در خارج از ایران به مسائلی خانوادگی میپردازد و دوباره به کشورش برمی گردد. اگر گوینده این سخنان خود میخواست چنین ماجرایی را به فیلم برگرداند زبان فیلمش را چه برمی گزید؟ زبان مردم آن کشور و یا فارسی دری؟ مگر فرهادی و اعضای کمیته انتخاب اسکار در این فیلم با زبان فارسی و یا رسم الخطش مخالفتی کردهاند که چنین سفسطه وار با تقیزاده مقایسه شدهاند؟ مگر قرار است این فیلم به فرهنگستان زبان فارسی ارسال شود که چنین متعصبانه و در اصل ابزارگرایانه روی زبانش مانور داده شده است؟ جالب اینجا است که اتفاقا فیلم در هر سه قسمت ابتدایی، میانی و نهاییاش فضاهایی را به گفتگوی فارسی زبان دو شخصیت ایرانی داستان (احمد و شهریار) اختصاص داده است و تنها زبانی که غیر از فرانسه در فیلم شنیده میشود همین فارسیای است که دوستان اینک غصه دارش شدهاند! موتور محرکه داستان فیلم بر مبنای روحیات ایرانی شخصیت اول داستان شتاب میگیرد و همین مرد ایرانی است که روی تک تک آدمهای محوری داستان تأثیر میگذارد و به کنش و واکنش وادارشان میسازد؛ آنگاه چگونه ادعا میشود که این فیلم نشانی از ایران در خود ندارد؟ جدا از بحث داستان، آیا باز لازم است برای چندمین بار روی عناصر ایرانی سازنده فیلم (فیلمنامه نویس، کارگردان، بازیگر اصلی و مکمل، فیلمبردار، صدابردار، دستیار کارگردان و نیز تهیه کنندگی مشارکتی خود فرهادی) تأکید کنیم تا مدعیان باور کنند با فیلمی ایرانی رو به رو هستند؟ سالها و بلکه دههها است که در این مملکت فرهنگ را زیربنا و اقتصاد را روبنا دانستهاند، اما حالا برادران مدعی ارزشها با انکار ابعاد فکری و هنری و فرهنگی فیلم گذشته در صدد اثبات این تئوری مارکسیستی هستند که سرمایه زیربنا و اصل است و برای همین بیتوجه به فیلم و قوانین جاری و قرائن آشکار، صرفا با استناد به اینکه سرمایه دار اصلی فیلم فرانسه است، فیلم را خارجی میانگارند و حتی از درک معنا و مفهوم یک محصول هنری مشترک خود را به دور میدارند. جالب نیست؟! نکته سوم، فضای عاری از اخلاق حرفهای است که در این غائله اخیر خود را نشان میدهد. بسیاری از مدعیان مخالف، با اینکه صحبت از این میکنند که فیلم گذشته را ندیدهاند، باز هم از عدم شایستگیاش جهت معرفی به اسکار یاد میکنند! اگر این ادعاها از جانب عوام بود، باز قابل درک بود، اما وقتی کسی که خود فیلمساز و یا سینماگر است و بدون دیدن یک فیلم دربارهاش چنین اظهار نظر میکند، جز بیتقوایی و بیاخلاقی چه میتوان دربارهاش گفت؟ عدهای چنان با انتخاب اعضای کمیته فارابی برخورد میکنند که گویی عدهای غریبه با سینما در این کمیته جمع شدهاند و نظر دادهاند. اعضای این دوره از کمیته انتخاب فیلم اسکار، هر یک از سرآمدان و مشاهیر معتبر صنف خود محسوب میشوند. آیا نیازی به یادآوری جایگاه کیمیایی و زرین دست و حسندوست در سینمای ایران است؟ آیا در تجربه و خبرگی اسفندیاری که سالها است در عرصه محافل بین المللی سینما مطالعه و فعالیت دارد شکی است؟ آیا در حسن سابقه و خوشنامی منتقد معتبر و بیحاشیهای همچون حسین معززی نیا تردید دارند؟ افخمی و معتمدآریا و تبریزی و رایگان آدمهای گمنام این کمیته بودهاند؟ انتخاب فیلم گذشته، حاصل هم¬اندیشی جمعی از نخبگان سینمایی جامعه ما است که چه آثارشان را دوست داشته باشیم یا نه، در اعتبار و جایگاه موجه و موقرشان شکی نیست. راستش نگارنده با اینکه بیشتر مایل به انتخاب فیلم گذشته توسط این کمیته بود، اما خود را آماده کرده بود تا در صورت انتخاب فیلم دربند (دربند که از فیلمهای مورد علاقه اینجانب است؛ حتی در صورت انتخاب فیلمی هم که دوستش ندارم) مقالهای در حمایت از کمیته و گزینه معرفی شدهشان بنویسد، چه آنکه در حال حاضر آنچه مهم است، پشتیبانی از این انتخاب به عنوان گزینهای ملی و کارشناسانه است، فارغ از اینکه تا چه حد به شکل انفرادی دوستش داشته باشیم یا نه. اما اغلب واکنشهای منتشره در روزهای اخیر، چنان تک بعدی و غیرحرفهای تنظیم شده بود که برخلاف انگیزه اولیه، نه در دفاع از فیلم فرهادی، بلکه در دفاع از منطق و متانت و دوری از غوغامداری، تمایل به نگارش مطلبی ولو کم بضاعت برای تبیین اوضاع و احوال مربوطه ایجاد شد. همه جای دنیا، به مطرح شدن چندباره و پررنگ هنرمندانی که فرصت حضور در جایگاههای جهانی را یافتهاند، افتخار و تأکید میشود، اما اینجا کسان و جریانهایی هستند که درست خلاف این موقعیت را دارند و رسما نارحت میشوند؛ چه آنکه قدرت و یا اراده نگریستن به فراتر از نوک بینی مبارک را ندارند.
در پایان شاید یادآوری این نکته درست که همکاران فرهادی هم به میزان او حق دارند تا از معرفی آثارشان به اسکار و هر محفل جهانی سینمایی دیگری بهرهمند شوند خالی از وجه نباشد. اینکه به جز فرهادی، گنجینههای درخشانی از نسلهای مختلف در سینمای ما حضور دارند (از عیاری و شهبازی و توکلی و میرکریمی و حقیقی گرفته تا مکری و بهزادی و نعمت الله و بنی اعتماد و مصفا...) سخنی به غایت درست است. اما روشن کردن این موتور، سیاستی خردمندانه میطلبد. بسیار نیکو است متولیان سینمایی، درست بعد از پایان مقطع جشنواره فیلم فجر، برآیند نظرات منتقدان، مردم و داورها را نسبت به هر کدام از فیلمهای نمایش داده شده، جمع بندی کنند و عناوینی که بیشترین امتیاز و توجه را به خود جلب کردهاند، در فهرستی قرار دهند که تسهیلات و حمایتهای متداول در زمینه حضورهای بین المللی اعم از جشنوارهها، بازارهای فیلم، هفته فیلم و... اختصاص پیدا میکند. قاعدتا میتوان فیلمهایی را هم که در جشنواره فیلم فجر به هر دلیل شرکت نداشته است به شکل جنبی مورد بررسی قرار داد تا در صورت شایستگی از فضاهای حمایتی بهرهمند شوند. بدین ترتیب فیلمسازها و تهیه کنندهها در مدت زمان مناسبی میتوانند از ظرفیت یافتن پخش کنندهها و کمپانیهای بین المللی بیشتر و مستقیمتر استفاده کنند و اوضاع معطوف به پیگیریهای فردی و محدود خود فیلمساز نباشد. در عین حال، این مجال هم برای اعضای کمیته انتخاب فیلم جهت معرفی به اسکار فراهم خواهد بود که دامنه گسترده تری در انتخاب و بررسی پیش رو داشته باشند و به شکل توامان هم ارزش سینمایی و هم جایگاه جهانی فیلمها به عنوان معیارهای گزینش در فضایی پرتنوع و متعدد مورد بررسی قرار گیرد و دیگر این طور نباشد که فقط یک فیلم و یا فیلمساز به اعتبار جایگاه منحصر به فرد جهانی اثرش، خود به خود بر موقعیت سایر همکارانش پیشی بگیرد و دست کم به لحاظ ظرفیت جایگاه، اغلب فیلمها در آستانهای برابر قرار خواهند گرفت و اگر هم قرار به اعتراضی از جانب رقیبی باشد، لااقل در فضایی منطقی تر و موجه تر صورت خواهد پذیرفت.
بازخوانی واکنش های معترضانه به انتخاب فیلم گذشته برای اسکار
کد خبر 315706
نظر شما