روایت روزنامه نگار سابق جنگ از روزهای داغ دفاع مقدس پس 23 سال رجعت داستانی او، دوشنبه رونمایی می​شود تا «درد» به کتابفروشی​ها برسد.

به گزارش خبرآنلاین، جدیدترین رمان صادق کرمیار با عنوان «درد» دوشنبه 27 آبان ساعت 15 با حضور جمعی از نویسندگان و مسئولان فرهنگی و فرماندهان ارشد هشت سال جنگ تحمیلی  در باغ‌موزه دفاع مقدس رونمایی می‌شود.

جدیدترین اثر تولیدی بنیاد ادبیات داستانی در 416 صفحه با قیمت 19500 تومان از سوی انتشارات عصرداستان به بازار نشر می‌رود.

صادق کرمیار، نویسنده و فیلمساز، پس از دو سال سردبیری ویژه نامه «اطلاعات جبهه» در مناطق جنگی در خلال سال‌های 65 تا 67، برای نخستین بار داستان‌ها و روایت هایش از هشت سال جنگ تحمیلی را در قالب نخستین مجموعه داستانش با عنوان «فریاد در خاکستر» و در سال 69 منتشر کرد و پس از آن به گفته خودش بیش از هرچیز به مدیوم سینما روی آورد و البته آنطور که خودش می گوید نوشتن را رها نکرد اما نوشت و در کشوی میزش گذاشت تا زمان انتشارش فرا رسد و این روزها زمان آن رسیده که گویا روایت تازه‌ای را از دفاع مقدس از کشوی میزش درآورد.

رمان جدید او که ابتدا عنوان «وداع با دوکوهه» داشت و در نهایت با عنوان «درد» منتشر شد، رمانی است که برای نخستین بار برخی از نقش آفرینانش شخصیت‌های حقیقی حاضر در دفاع مقدس هستند. شخصیت هایی که برخی از آنها نیز در حال حاضر زنده هستند و مسئولیت‌هایی بعضا سیاسی دارند.

به گفته کرمیار این رمان وقایع مرتبط با دفاع مقدس از سال 1363 تا پایان دفاع مقدس را در بر می‌گیرد و به نوعی به فرماندهی و مدیریت هشت سال جنگ تحمیلی در آن نگاه شده و برخی مسائل حاشیه‌ای در جنگ عراق را واکاوی می‌کند.


در ادامه بخشی از این رمان منتشر نشده را می‌خوانیم:
«حالا درست کنار نهر آب روبه‌روی پنجره دفتر انتشاراتی، نایلون میوه‌هایش روی زمین پخش شده و یک چرخ ویلچر لای نرده آهنی پل گیر کرده و چرخ دیگرش بین پل و نهری به پهنای چهار متر با آب رونده، معلق مانده و شهید حسینی در آن ناچار می‌شود سیب گاززده را رها کند و چنگ بیندازد به جدول سیمانی لبه نهر و محکم خود را نگه دارد. پوشه خاطراتش را هم روی پا می‌گذارد تا اگر قرار است بیفتد هر دو با هم بیفتند.

سیب گاززده هم داخل آب می‌افتد و با شتاب آب همراه می‌شود و چرخ می‌خورد و دور می‌شود تا از دیدش پنهان می‌شود. اما در آخرین نگاه که سیب از پیچ انتهای نهر رد می‌شود، احساس می‌کند این صحنه برای او تکراری‌ست. درست همین حالت معلق و درست همین سیب گاززده که از دستش می‌افتد و درست همین حس‌و‌حال که نمی‌داند در حال سقوط است یا هبوط. یکباره به یاد رویایی می‌افتد که نوزده سال قبل کف قایق دیده بود.

آن روز زیر آفتاب چموش ظهر در قایق موتوری تنها و منتظر نشسته بود و وقتی گرسنه‌اش شده بود، سیبی را که سعید موقع حرکت از جزیره برایش گذاشته بود، از کیسه نایلونی برداشته بود و داشت می‌خورد که در همین حال با افکاری پریشان از داستان خلقت، خوابش گرفت و با سیب نیم‌خورده، کف قایق خوابید و همین لحظه را در خواب دید. کابوس افتادن در نهر پرآب و شتابنده آنقدر برایش واضح بود که بعد از نوزده سال هنوز با جزئیات به خاطر دارد. فقط تا مدت‌ها فکر می‌کرد بسته الیاف فشردۀ درختان جنگل‌های شمال چیست که آنقدر برایش اهمیت دارد. ‌حالا می‌فهمد همین پوشۀ خاطراتی‌ست که دو سال برای نوشتن آن وقت گذاشته و با همه بچه‌های قرارگاه و اسیران عراقی مصاحبه کرده و شب‌هایی که از درد مثانه خوابش نمی‌برد، نشسته بود و آنها را مرتب کرده بود و امروز می‌خواست برای چاپ به انتشاراتی شهرام بدهد که حالا این جور میان زمین و هوا مانده است.

تلاش می‌کند آن رویای دور را دقیق به خاطر بیاورد تا بتواند پایان ماجرای سقوط ویلچری خودش را دریابد که سرانجام در نهر آب چموش خواهد افتاد و مانند همان سیب گاززده با پیچ‌وتاب آب کف‌آلود سلسله کو‌ه‌های البرز خواهد رفت یا از این وضعیت تعلیقِ بلاتکلیف نجات خواهد یافت. برای نگه داشتن خودش همه قدرتش را در دست چپش متمرکز می‌کند و می‌کوشد خونسردی خود را حفظ کند. با این حال به خاطر سفت کردن عضلات سرشانه‌اش، حالا رگ گردنش هم گرفته و فکر می‌کند باید فشار را از روی گردنش بردارد و به دستش منتقل کند تا درد گردن به کمرش نرسد که اگر برسد باز باید برود آسایشگاه و دو ماه فیزیوتراپی کند تا دوباره بتواند روی ویلچر بنشیند...»

6060

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 322641

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 13 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • علي A1 ۰۹:۱۹ - ۱۳۹۲/۰۸/۲۵
    1 0
    روايت داستان ساده است ولي روان نيست .خواننده در بيشتر سطور ناجار است به قبل برگردد تا جملات را درك كند .سيب در آفتاب وگرماي مكان داستان سالم نمي ماند كه گاز زده شود وغيره.....