به گزارش خبرآنلاین، حبیب احمدزاده در پی دریافت دیپلم افتخار و جایزه نقدی جشنواره فیلم شهید آوینی به خاطر کارگردانی فیلم «بهترین مجسمه دنیا» به خمینیشهر اصفهان سفر کرد تا این جایزه را به خانواده شهید «موسی آقاهادی» تقدیم کند. آنطور که سوره مهر گزارش داده، در مراسم سادهای که با حضور جمعی از همرزمان و دوستان شهید موسی آقا هادی در منزل پدری این شهید برگزار شد، احمدزاده از راز نامگذاری قهرمان کتاب «شطرنج با ماشین قیامت» پرده برداشت و گفت نام قهرمان این رمان را به یمن شهید آقا هادی «موسی» گذاشته است.
نویسنده «شطرنج با ماشین قیامت» همچنین دلیل اهدای جایزه خود به خانواده آقاهادی را ادای دین به پدر و مادر شهیدی دانست که در شرایط دشوار اول جنگ با دست و پای مجروح و التیام نیافته ناشی از جراحات انبوه ترکشها، باز به جبههها شتافت و با شرکت مستمر در عملیاتهای مختلف بالاخره در حماسه آزادسازی خرمشهر به شهادت رسید.
کتاب «شطرنج با ماشین قیامت» تاکنون 20 بار تجدید چاپ شده و پس از ترجمه توسط «پال اسپراکمن» و انتشار، در دانشگاههای راتجرز و مریلند آمریکا تدریس میشود.
به گزارش خبرآنلاین، داستان «شطرنج با ماشین قیامت» درباره یک نوجوان دیده بان است. در طی سه روز به دنبال پیچیدگی هایی که در سیر داستانی می بینیم، او آرامش کاری خود را از دست می دهد و مجبور است هم مسئول پخش غذا باشد هم به چند آدم غیر معمول که در شهر پناه گرفتهاند رسیدگی کند و هم به عنوان دیده بان برای عملیات خاصی که در پیش است، بیشتر از قبل دیده بانی کند. این نوجوان که راوی داستان هم هست در واقع در مرز بین بلوغ فکری و بچگی است. یعنی بااینکه مغز نظامی وی خوب رشد کرده اما بسیاری از رفتارهایش پختگی لازم را ندارد. مثلا بسیار پرحرف است حتی درباره اسرار نظامی، یا اینکه به سبب دیده بانی، غروری بچه گانه دارد. این شخصیت در این موقعیت سخت چیز هایی را یاد می گیرد که در شرایط عادی از عهده آن بر نمی آید.
این نوجوان در کل داستان اسمی ندارد و فقط یک کد بیسیمی به عنوان "موسی" دارد که شاید تمثیلی است از داستان موسی و خضر. فرمانده او - قاسم - در واقع خضر راهبر اوست که او را به درون اجتماع هل میدهد تا خودش بیازماید و اشتباه کند و یاد بگیرد.
در بخشی از رمان میخوانیم:
... مهندس میگه ماها مهرهی سیاهیم. مهرهی سرباز سیاه بدبخت!
- نمیخواد ادامه بدی.
یقهاش را گرفتم.
- حالا میخوای جوابش را بشنوی؟
با سر تأکید کردم.
- آره. من و رفیقام، جونمون رو تو این راه گذاشتیم. باید جواب بدی!
- خب، چرا من باید جوابش را بدم؟
- چون این نقشه را شما ریختید.
قاسم مکث طولانی کرد؛ خیلی طولانی.
- با این که خیلی چیزا تو این دنیا جواب دو دو تا چهارتا نداره؛ ولی من نظر خودم رو میگم. فقط این رو بدون که مهمترین مهرهی تأثیرگذار، روی صفحهی شطرنج، وزیره. ما وزیر رو، حاکم مطلق در بازی شطرنج میدونیم. حالا اگر همون هشت مهرهی سرباز ِ ـ به قول مهندس- سیاهِ جبرزدهی بدبخت، در یک حرکت دسته جمعی سنجیده، به هم کمک کنن و یکیشون به انتهای صفحهی مقابل برسه؛ وزیر میشه. اینجاست که کل روند بازی عوض میشه.
6060
نظر شما