عبدالجواد موسوی: «فیض بوک» سوممین مجموعه سرودههای طنزآمیز ناصر فیض است. این مجموعه که همچون دو مجموعه پیشین ناصر فیض از سوی انتشارات «سوره مهر» به چاپ رسیده است، نسبت به دو مجموعه پیشین حال و هوایی متفاوت دارد. با اسماعیل امینی و شاعر «فیض بوک» درباره این مجموعه سخن گفتیم:
شما دو کتاب قبلی آقای فیض را خواندهاید، «فیض بوک» را در قیاس با آنها چطور دیدید؟
امینی: از نظر انسجام «فیض بوک» از «املت دستهدار» و «نزدیک تهخیار» منسجمتر است. اینجا بیشتر شعرهایی که با هم هماهنگی داشته، کنار هم آمده است. اشعار دو مجموعه قبلی به مناسبتهای مختلف گفته شد و به صورت جنگ جمع شده بود. فیض بوک نسبت به آن دو مجموعه خیلی کتابتر است. از نظر تکنیکی هم از آن دو مجموعه پختهتر است. شاید بعضیها املت دستهدار را بیشتر بپسندند، آنهم به خاطر اینکه بیشتر صبغه فکاهی دارد. ذهن مخاطب ما عادت کرده به تیپسازی، حکایت و جوکهای منظوم شنیدن و فکر میکند اینها شعر طنز است؛ به همین دلیل فکر میکند املت دستهدار به طنز نزدیکتر است، در حالی که آن تکنیکها خیلی با تعریف استاندارد از طنز جور درنمیآید. نمیخواهم بگویم شعرهای املت دستهدار طنز نیست. اتفاقاً شعرهای طنز بسیار خوبی هم در آن مجموعه پیدا میشود ولی همانها خیلی مورد توجه مخاطب قرار نگرفت. ذهنهایی که به این شکل کارها عادت کردهاند، دنبال شعر و طنز واقعی نیستند. بیشتر دنبال جکها و اشاراتی هستند که قبلاً شنیدهاند. بیشتر شعر طنزی را دوست دارند که از خط قرمزها رد شده باشد. فقط میخواهند چیزی را بشنوند که دلشان خنک شود.
خیلی از منتقدان فیض بوک را سردستی خواندند و چون عمق آن را نفهمیدند، نظر مساعدی دربارهاش نداشتند. بعضی از این منتقدان عجول 2 روز بعد از انتشار یک کتاب، دربارهاش نقد مینویسند. معلوم است که آن را مثل روزنامه خواندهاند و یک چیزی نوشتهاند در حالی که کتاب شعر یا هر کتاب دیگری را نمیشود مثل روزنامه خواند، باید روی آن تأمل کرد تا به ظرایفش پی برد.
به این بیت قیصر امینپور دقت کنید:
ای عشق به شوق تو گذر میکنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم
یکی از این شبه منتقدان نوشته بود، «عین» از ادات تشبیه قدیمی است و شاعر باید به جای آن میگفت مثل عبورم. حالا عین عبور کجا و مثل عبور کجا. چقدر این «عین» ایهام و تناسب دارد! چقدر معنی میسازد!
چقدر به لحاظ لفظی زیباتر است!
فیض: اصلاً شاعر همه تلاشش را کرده که این را بگوید.
امینی: همه حیثیت شعر به آن «عین» است. اصلاً چشم شعر را درآورده. متأسفانه اغلب اینجور منتقدان دنبال شعرهای سطحی و فکاهیاند و توقعشان از طنز خیلی پایین است. اینها تحتتأثیر فضایی هستند که در برخی محافل طنز رایج است. اغلب این محافل طنز به تقلید از جلسه «در حقله رندان» برپا شده. در این محافل و شبشعرها طنز سخیف جای طنز فاخر را گرفته. اغلب افراد تصور درستی از طنز ندارند. این کتاب را درست نخوانده و نفهمیدهاند. نمیگویم فیض بوک ضعف ندارد، دارد. بعضی از آنها را یادداشت کردهام و به آنها اشاره خواهم کرد اما عناصری در این کتاب هست که خیلی به درد طنزپردازان میخورد. این عناصر و تکنیکها برای عوض کردن نگاه مخاطب به طنز خیلی ضروری است.
انسجام و یکدستی مجموعه فیضبوک برمیگردد به اینکه اینها طنز مطبوعاتیاند. ناصر اینجا مخاطب خاصی را در نظر داشته و به همین دلیل شعرها همگون و یکدست از آب درآمده. من برخلاف شما شلختگی دو کتاب قبلی به ویژه کتاب اول را بیشتر میپسندم. در آن دو مجموعه شعرهایی وجود دارد که در ذهن مخاطب ماندگار شدهاند. امکان ندارد کسی مجموعه اول را خوانده باشد و شعر پدر کشید مرا و پسر کشید مرا، در خاطرش نمانده باشد. این اشعار نشاندهنده نگاه خاص ناصر به طنز است. وقتی ناصر داشت مجموعه اول را جمع میکرد، هیچکس فکر نمیکرد او طنز را آنقدر جدی گرفته باشد که بخواهد کتاب منتشر کند و به طور حرفهای طنزپرداز شود. ناصر سالها تفننی کار میکرد. خیلیها فکر میکردند این طنزها طنز محفلی است که ناصر برای شوخی و خنده فقط در جمع خصوصی دوستانش میخواند. اینکه ناصر بتواند یک مجموعه طنز قابل چاپ با این حجم گردآوری کند برای دوستانش قابل باور نبود. نوع مواجهه ناصر با طنز خاص خود اوست؛ به ویژه در آن طنزهایی که طنز بهماهو طنز است. بعضی از دوستان به شوخی به اینگونه طنزها میگویند مهملگویی. خود ناصر هم خیلی این لفظ را بهکار میبرد. به نظر من توفیق ناصر در اینگونه طنز خیلی بیشتر است. طنز مثل قصیده گفتن، نوعی قصد کردن است؛ یعنی شاعر یک موضوعی را در ذهنش دارد، آن را میپروراند و تبدیلش میکند به طنز. ویژگی کار ناصر این است که خیلی جاها از هیچ طنز ساخته. شعر هیچ موضوعی نداشته ولی شاعر با توانمندی ادبی و نه با مسخرهبازی از هیچ طنز ساخته. «شعر پدر کشید مرا و پسر کشید مرا» یا شعر «برگ مو یاد تو چه تو افتاد» مصداق همین طنزهای بدون موضوع است. شعر کلید هم از شعرهایی است که نقطه قوت مجموعه نزدیک تهخیار به حساب میآید. شعرهایی در این دو مجموعه هست که خیلی شاخصاند و در ذهن میمانند. من این شلختگی را اصلاً بد نمیدانم. در فیضبوک این اتفاق نیفتاده، شعرها، همگون و منسجماند اما هیچکدام در ذهن مخاطب نمیمانند. در این کتاب فراز و فرودی به چشم نمیخورد. این طنزها به عنوان طنز مطبوعاتی خیلی هم با ارزشاند، ولی ذهن مخاطب را درگیر نمیکنند.
امینی: من هم برای همان ستون طنز مینویسم، اگر ناصر 2 روز مینویسد، من هم 2 روز مینویسم، تنها تعهدی که آنجا داریم این است که حتماً ستون خود را پر کنیم. هیچ محدودیت دیگری نداریم؛ نه محدودیت موضوع و نه محدودیت مخاطب.
به هر حال مخاطب شما مخاطب روزنامه است. وقتی برای روزنامه مینویسی یک سطحی از درک و فهم را در نظر میگیری. اگر ناصر بخواهد برای ماهنامه بنویسد قطعاً طور دیگری کار خواهد کرد. نوشتن روتین برای روزنامه، خود به خود یک انسجامی بهکار میدهد ولی این خطر وجود دارد که طنز سطحی و ضعیف شود.
امینی: در فیضبوک هم از آن جنس طنزی که به درد ماهنامه یا کتاب بخورد، وجود دارد.
اصلاً نمیخواهم بگویم کل این مجموعه، مجموعه روزآمدی است. حتماً در این مجموعه هم شعرهایی وجود دارد که فارغ از زمان و مکان باشند. من میگویم همین که طنزپرداز برای روزنامه بنویسد، درک و فهم مخاطب روزنامه را در نظر خواهد گرفت و در نتیجه گاهی کارش با حوصله و از سر تأمل از آب درنمیآید.
امینی: این مسئله بر کل کار تأثیر دارد. کار ژورنال الزاماتی دارد. باید در روز مشخصی کارت را تحویل بدهی. از طرفی باید ستونت پر شود و چون اندازه ستون ثابت است ممکن است چند بیت سست هم وسط شعر بیاید.
اینکه گفتید طنز هم مثل قصیده است و شاعر از گفتناش قصدی دارد، درست است، بله در طنز هم قصد هست ولی قصدش قصد موضوعی نیست. هدف خود طنز است. گاهی طنز خودش یک چیزهایی را پیش میبرد. در چرند و پرند، دهخدا درباره چیزهایی حرف میزند که موضوع اصلی او نیست. مثلاً آنجا که دارد درباره دعوای زن و شوهر حرف میزند، در حاشیه این موضوع به همه مسائل روز هم اشاره میکند و به خیلی جاها میزند. اینجا اختلاف بین زن و شوهر دستاویزی است برای گفتن آن حرفها.
اسماعیل امینی معتقد است که مخاطب طنز آدمهای ساده لوح و سادهنگر نیستند
ذهنهای سادهنگر همیشه جوک شنیدهاند، همیشه سریالهایی دیدهاند که کافی است اول و آخرش را ببینی و لزومی ندارد کل ماجراها را پیگیری کنی تا قصه را بفهمی. همیشه فیلمهایی دیدهاند که تصویر، دیالوگ و کنایه نقش چندانی در آنها نداشته به همین خاطر این ذهنها توجهی به دیالوگ، تصویر، زاویه دوربین ندارند. اتفاقاً طنزهایی مثل طنزهای فیضبوک برای ارتقای ذهن اینگونه مخاطب لازم است؛ به شرط اینکه کسی بنشیند و اینها را برای مخاطب تفسیر کند. در کشورهای دیگر منتقدان آثار خوب را تفسیر و تحلیل میکنند. در کتاب «آیرونی» آمده است که رندی نقیضهای برکتابهایی که کشیشان مینویسند، نوشته بود.
این کتاب نقیضه کتابهای دینی بوده ولی آنقدر رندانه و ظریف نوشته شده و طنز چنان در آن مستتر بوده که محافل مذهبی متوجه اصل ماجرا نمیشوند و از این کتاب استقبال هم میکنند تا اینکه بعد از مدتی یک نفر میآید و به آنها حالی میکند که این شخص همه شما را مسخره کرده. بعد از اینکه کشیشان متوجه قضیه میشوند حکم قتل او را صادر میکنند. به نظر من طنز باید از این جنس باشد. مخاطب طنز آدم سادهلوح، سادهنگر و سطحی نیست. فکاهه و جوک به کار این جور آدمها میآید. از قدیم وقتی میخواستند نکته ظریف و حکیمانهای را نقل کنند میگفتند؛ ظریفی گفت، یعنی گوینده این سخنان آدم ظریفی است.
اگر ممکن است به مصادیق هم اشاره کنید.
امینی: بله چند نمونه میآورم تا ببینید در کنار چیزی که گفته چطور حرفش را هم زده است:
زیر میز نه پشت میز لم میدن از اول صبح
آنقدر کار میکنن تا شب کشو خراب میشه
اینجا وقتی به کشو اشاره میکند، میخواهد بگوید که دارند کار زیرمیزی میکنند.
یا مثلاً این بیت از مصادیق بدیههگوییهای فیض است:
هرکسی در جیب شلوارش فرو میکرده دست
بخش بیرون مانده از شلوار، پیدا میشود
اینجا ظاهراً یک حرف بدیهی زده شده ولی آن بخش بیرون مانده از شلوار نکتهای را به ظرافت بیان میکند و رد میشود. این خیلی به طنز نزدیکتر است تا آنجا که رکگویی میشود.
چون گردن ما ربط ندارد به کلفتی
درباره باریکی گردن بنویسم
گردن کلفت و گردن باریک اشاره دارد به آدم زورگو و آدم مظلوم.
در شهر خبر نیست مگر اینکه بخواهم
از حادثه داخل هر ون بنویسم
هم تلخ است و هم شیرین و گردن کلفتی اینجا معنا میدهد. معنای این ابیات با هم کامل میشوند؛ یعنی یک بیت بلافاصله میآید و معنای بیت قبلی را تداعی میکند. من اسم این را گذاشتهام موقوفالمعانی مضمونی.
آنان که به روح ایمان دارند به هر حال
از روح نوشتند من از تن بنویسم
این ظاهراً از یک جوک معمولی گرفته شده ولی در واقع دارد به آن حادثه داخل ون اشاره میکند. اینجا از دل تداعیها طنز ایجاد شده نه لزوماً از دل یک موضوع واحد.
این بیت را ببینید، از جنس شوخیهایی است که بچهها دوست دارند.
لج نکن اینجوری به بخت خودت لگد نزن
وقتی پا داده به سینش دیگه دست رد نزن
اینجا هم از روی مراعات نظیر میفهمین چی گفته، نه از روی موضوع و مضمون؛ البته ناصر شعرهای موضوعی هم دارد. بعضی از این شعرها خیلی هم سیاسی و تند است ولی تکنیک اصلی شعر ناصر از این جنس نیست.
شام و ناهار پیشکش، سفره پرآفتابه شد
حضرت میزبان چرا فکر لگن نمیکند
سفره پرآفتابه تداعی خیلی قشنگی دارد. در این سفره قرار بوده شام و ناهار بدهند به ما ولی به جایش آفتابه گذاشتهاند. من این را خدمت به طنز میدانم. در شعر بزرگان ما که اغلب موضوعی است، به ظرافتهای کلامی توجهی نشده، به تداعیهای این شکلی توجهی نشده.
آقای فیض شما در روند کاریتان چه تغییری را حس میکنید؟ نقاط ضعف و قوت این مجموعه در قیاس با دو کار پیشین شما در چیست؟
فیض: خیلیها میگویند کار ناصر فیض در آن مجموعه اول چیز دیگری بود. خود شما هم اشاره کردید و گفتید وقتی میخواستم کتاب املت دستهدار را چاپ کنم، همه تعجب کردند که مگر آنقدر هست که تبدیل شود به یک مجموعه.
همین باعث شد خیلیها کنجکاو شوند و بروند کتاب را بخوانند. دوستان یا همیشه از من شعر جدی شنیده بودند یا هزلیاتی که در جمعهای خودمانی برایشان میخواندم. یک دفعه دیدند من شعرهای قابل چاپ و قابل عرضه هم دارم. این خودش فینفسه برایشان جاذبه داشت. وقتی کتاب «گناه اول» من چاپ شد، همین اتفاق افتاد. نصف آن کتاب شعرهای جدی بود و نصفش شعرهای طنز. این کتاب جزو ده کتاب پرفروش «تکا» شد. کنار هم قرار گرفتن شعرهای جدی و طنز من خیلیها را تشویق کرد که کتاب را بخرند تا ببینند چطور طنز گفتهام و چطور جدی. مقایسه کردن اینها برایشان جالب بود. فیض بوک چهارمین مجموعه من است. دیگر آن شوق و ذوق و آن کنجکاوی نسبت به ناصر فیض وجود ندارد. حالا یک عده این را میخوانند تا ببینند من چقدر جلو رفتهام یا پسرفت کردهام. البته همه اهلیت ندارند که این مسئله را تشخیص دهند. اینکه من پیشرفت کردهام یا نه، برعهده کسانی است که کار جدی و حرفهای میکنند. دیگران میخوانند ببینند این خندهدارتر است یا نه. اگر خندهدارتر نبود، میگویند کتابهای قبلیاش بهتر است. همانطور که خودتان گفتید در آن دو مجموعه یکسری شعرهایم گل کرد. من آنها را با دقت بیشتری نوشته بودم. شعرهای دلی خودم بود، با حوصله کار کردم، تکتک بیتها حساب شده بود. آنها شعر روزنامهای نبود. کمتر بیتی از آن دو مجموعه قابل حذف است ولی در فیضبوک اگر بخواهم کارم را بهگزین کنم، خیلی از بیتها قابل حذف و ویرایش است.
من کلاً آدمی نیستم که کارم را بهگزین کنم. من معتقدم وقتی چهار، پنج تا شعر خوب گفته شود، کافی است. اینطور نیست که تیری در تاریکی رها کرده باشی، وقتی چند شعر خوب گفته باشی، معلوم است که بلدی شعر خوب بگویی. شعر مثل پرش ارتفاع نیست که اگر کمی بیشتر زور بزنی، بتوانی بیشتر بپری. اگر زمینهاش را نداشته باشی، نمیتوانی حتی یک شعر خوب هم بگویی. تصادفی نمیشود شعر خوب گفت. کافی است شعر خوب بگویی، در کنارش میتوانی شعر متوسط یا ضعیف هم بگذاری. در فیضبوک من کارم را بهگزین نکردم.
در این مجموعه تعدادی شعر هست که اثبات میکند من از عهده کار برمیآیم. بقیه شعرها مهم نیست. خیلی بد است که این را بگویم ولی میگویم، مگر ما فریدون مشیری را به خاطر چند تا از شعرهایش دوست داریم؟ ما فقط چهار، پنج تا از کارهای او را میخوانیم و دوست داریم. فریدون مشیری هم به خاطر آن چند کار مشهور است.
فیض میگوید من کلاً آدمی نیستم که کارم را بهگزین کنم.
در دیوان طالب آملی ابیات دیوانهکنندهای میبینی:
لب از گفتن چنان بستم که گویی
دهان بر چهره زخمی بود و به شد
وقتی این بیت را میشنویم، تشویق میشویم برویم طالب بخوانیم ولی به سراغ دیوان او که میرویم، به ندرت از این ابیات میبینیم.
اگر در این مجموعه 50 صفحهاش توجه مخاطب را جلب کند، میتوانم ادعا کنم که در حد خودم برای طنز کار کردهام.
در این روزگار کتاب چاپ کردن کارکرد فعالیت فرهنگی هم دارد. نویسنده و شاعر باید حضور داشته باشد و اثری عرضه کند. شما با دیگر آثارتان خودتان را اثبات کردهاید. من در آن نشست رونمایی هم گفتم که درواقع این کتاب به طنز مطبوعاتی اعتبار و آبرویی بخشیده. کسانی مثل عمران صلاحی هم قبلاً این کار را کردهاند. وقتی ناصر فیض یکسری کار برای روزنامه مینویسد، بعد آنها را جمع میکند و به صورت کتاب منتشرشان میکند و ما هم میخوانیم و لذت میبریم، نشان میدهد این کارها یک سر و گردن از کار روزنامهای به معنای روزمره و تاریخ مصرفدار بالاتر است. او دارد به روزنامهنگاران طنزنویس میآموزد که کار مطبوعاتی را آنقدر باید جدی گرفت که قابلیت مانایی و ماندگاری داشته باشد. با وجود این در فیضبوک یکسری کارهایی گنجانده شده که اگر حذف شوند، نهتنها به کار لطمهای نمیخورد بلکه به یکدستی و انسجام آن هم کمک بیشتری میکند. مثلاً آن نقیضهای که برای آن ترانه مشهور گفتهای:
اگه حافظ شده مشهور، از استقبال من نیست و اگه سعدی شده معروف، کم از امثال من نیست و به قول مادر اقبال: کسی اقبال من نیست و چه میدونم! نمیدونی!
اگر من جای تو بودم این را توی کتاب نمیگذاشتم.
فیض: قالبش هم با بقیه کار همخوانی ندارد.
دو سال دیگر مخاطب این ترانه را فراموش میکند. چون اینجور ترانهها هم تاریخ مصرف دارند. اصلاً ممکن است نسل جدید آن را نشنیده باشد که بخواهد نقیضهاش را بفهمد.
فیض: یکی از کارهایی که در موردش خیلی دودل بودم، گذاشتن همین نقیضه در مجموعه بود.
امینی: شما بیشتر به روش جمع کردن کتاب و بازتاب آن علاقه دارید اما علاقه من چیز دیگری است. من آدم روزنامه و محفل نیستم، یک کمی آدم کتابخانهای هستم و علایقم پیرمردی است، این نه خوب است نه بد.
ویژگی شماست.
امینی: از کارهای روز هم خیلی اطلاع ندارم. من مخاطب کتابهایی مثل فیضبوک، عملیات عمرانی، دو کلمه حرف حساب و چرند و پرندم. کار من پژوهش طنز و تحلیل آن است. سر و کار من با چیست؟ چه چیزی باعث انبساط خاطر من میشود؟ خواننده معمولی روزنامه دنبال التهابات سیاسی است و طنز سیاسی و تکه انداختن به جناح مخالفش دل او را خنک میکند. یک جوان تازه بالغ را طنز اروتیک خوشحال میکند. یک دانشجو وقتی دلش خنک میشود که طنزهای فلسفی، سیاسی یا دینی را بخواند چون از آن تنگناهایی که در آنها محصور شده و نمیتواند حرفش را بزند، احساس رهایی میکند. ما که نویسندهایم، شاعریم، کتاب خواندهایم، هزل خواندهایم، هجو خواندهایم، آنجایی انبساط خاطر پیدا میکنیم که یک نکته ادبی و یک ظرافت و ظرفیت زبانی را در طنز کشف کنیم. اگر شاعری پیدا شود که نکته را با ظرافت بیان کند و چیزی به ظرفیتهای زبانی ما اضافه کند، این ما را خوشحال میکند. کشف این نکات برای من بسیار مهم است. اینها بسیار مهم است چون فقط این کارها ماندگار است. با گذشت زمان اینها از بین نمیروند:
به رشوت خری داد و بستد قضا را اگر خر نمیبود قاضی نمیشد
من از این لذت میبرم و کاری ندارم که در آن زمان نظام اداری کی قاضی بوده، کی رشوه داده و کی رشوه گرفته.
به تکنیکها و ظرافتهایی که در فیضبوک کشف کردهاید، اشاره کردید برخی از مصادیق را هم بیان کردید. اگر میشود به مصادیق بیشتری اشاره کنید.
امینی: یکی از تکنیکهایی که ناصر در این مجموعه به کار برده، «التزام» است. گذشتگان ما هم از این تکنیک استفاده کردهاند. به این ابیات قائانی توجه کنید:
سریر فقر تو را سر کشد به تاج رضا
تو سر به جیب هوس درکشیده اینت خطا
نگر که نام سری بر چنین سری ننهی
که گنبد هوس است این و دخمه سودا
سر است قیمت این تاج اگر سرش داری
به من یزید چنین تاج سر بیار بها
قائانی تا ده بیت کلمه «س» را التزام کرده و قشنگ هم آورده و تکراری هم نیست. ناصر هم از این تکنیک استفاده کرده. مثلاً در آن شعر پدر کشید مرا و پسر کشید مرا، تکنیک اصلی التزام است.
یا در این شعر:
اون خوب میدونه هرجا که واردش میشن
مثل هرجا که ازش میان بیرون یه در داره
خیلی باهوشه میفهمه چایی که شیرین باشه
یه چیز شیرین توشه که غالباً شکر داره
توی ده از بغل طویلهها که میگذره
تا صدای خر میاد میفهمه اون تو خر داره
خودکارو فشار میده مغزی که برمیگرده جاش
با کمی فشار به مغزش میگه توش فنر داره
خودکارش صد دفعه افتاده زمین دولا شده
خیلی راحت اونو از زمین تونسته ورداره
تا اینجا حرفهای عادی زده خیلی هم قشنگ است و گاهی هم خندهداره؛
میدونسته که مادر نقطه نداره، برادر
یکی داره مثل خواهر سه تا هم پدر داره
اینجا در این التزامها یک دفعه به این نکته میرسد که سه تا پدر داره. من کنار این بیت نوشتهام ایهام. ظاهراً معنایش این است که سه تا نقطه دارد ولی سه تا پدر دارد؛
بچه بوده، تا باباش واسش کمربند میخره
تازه میفهمه آدم مثل باباش کمر داره
بر مبنای تداعی قافیه پیش رفته، کار را به یک اوجی رسانده و نکتهای خاص را گفته. مرحوم صابری هم همین کار را میکرد. مثلاً در دو کلمه حرف حساب گاهی بیست سطر نوشته به عنوان مقدمه و بعد یکدفعه یک نکته را گفته. مثلاً از قول ابنسینا گفته که باید از گاو بترسیم چون گاو شاخ دارد زور دارد اما عقل ندارد. بعد شاغلام میگوید: پس ما باید از آمریکا هم بترسیم چون ناو دارد بعد رفیقش از او میپرسد؛ گاو هم دارد؟ طنزپرداز برای آدم ناآگاه و بیاطلاع حرف میزند، برای کسی مینویسد که از همه چیز خبر دارد، طنزپرداز فقط به او یادآوری میکند. تکنیک دیگری که یادداشت کردهام، «خلاقیت در بیان» است. در پایان این شعر این تکنیک به کار رفت:
بَده بعد از این دیگه به هیچکس نشون نده
مخصوصاً به آدمی که خیلی دور و بر داره
ایهامی که در این بیت هست، نوعی مصداق خلاقیت در بیان است. تکنیک دیگری که به کار برده این است که شاعر از خواننده میخواهد در تولید طنز دخالت کند:
به جای پاچه خودت هر چه خواستی بگذار
یکی هم آدم بد ذات پاچه مالپرست
به این بیت توجه کنید:
مثل بچه کلاس اولی که کیف نداره
حالمون خوبه ولی اونقدا تعریف نداره
و در آخر شعر میگوید:
اما باشه من بازم دلواپس یه چیزیم
بچه اول شعر من هنوز کیف نداره
من اسم این را خلاقیت در بیان میگذارم.
حیفم میآید به شعری که درباره زیارت امام رضا (ع) در این مجموعه آمده، اشاره نکنم. ناصر به این موضوع مقدس و حساس نزدیک شد و آن را با زبان طنز بیان کرد. در عین حال حرمت موضوع را هم حفظ کرده.
مثلاً میگوید:
پهلوی ضریح توام اما به چه وضعی
خدام تو نگذاشت برایم پک و پهلو
در صحن هم آقا به خدا بود نصیبم
گه دسته جارو و زمانی خود جارو
تا آخر شعر که میگوید:
صدبار برانی اگرم از درت آقا!
این زائر آواره مگر میرود از رو؟!
این شعر یادآور شعر کفاش خراسانی هم هست:
یساول در مطبخ که بدتر از خولی است
یکی دگر بنشان جاش یا امام رضا
امینی: مثالهای دیگری هم هست:
نه تنها هل، گز و سوهان قم هم یحتمل چینی است
ز کار عاملان دنبال کن کارامل ما را
بین کار عاملان و کارامل جناس مرکب به کار رفته.
اگر ممکن است به نقطهضعفهای این کتاب هم اشاره کنید.
امینی: همین که به قول خودش کار را بهگزین نکرده، بزرگترین ضعف کتاب است. علاوه بر این ناصر میتوانست بعضی از شعرها را ویرایش کند و آنها را نجات دهد ولی نکرده.
این موارد چشمگیر است؟
امینی: بله برای کسی که سختگیر باشد این موارد به چشم میآید. مثلاً میگوید:
جنوب و مشرق و غرب و شمال را گشتم
کسی نبود چنانی که او شمال پرست
که باید میگفت جنوب و مشرق و مغرب و شمال را گشتم اینگونه قرینهسازیهای این شکلی خیلی ساده است که مورد بیتوجهی قرار گرفته.
5757
نظر شما