به گزارش خبرآنلاین، کتاب «دریدا و پایان تاریخ» نوشته استوارت سیم، با ترجمهای از محسن محمودی توسط انتشارات افسون خیال منتشر شده است. این کتاب در سه بخش تنظیم شده است که بخش نخست از آن شامل موضوع پایان تاریخ و امر آخرالزمانی است؛ دومین بخش کتاب با عنوان «به پرسش کشیدن تاریخ» به موضوع فهم دریدا و اندیشه وی و بررسی نسبت آن با آراء متفکرانی چون فوکویاما و بودریار و لیوتار اختصاص دارد و در نهایت نیز به توضیحاتی پیرامون نظریه شالودهشکنانه ختم میشود و سومین بخش از این کتاب نیز باعنوان مفاهیم کلیدی به بررسی موضوعاتی چون انسان اصلنگر، اومانیسم، ایدئولوژی، کلام محوری، فراروایت و ... میپردازد.
استوارت سیم در این کتاب به تبیین نظرات واسازانه و بنیان فکنانهی «ژآک دریدا» فیلسوف الجزایریتبار فرانسوی و پدیدآورنده فلسفه ساختارشکن پیرامون موضوع پایان تاریخ و فلسفه لیبرالیسم پرداخته است. سیم در این اثر سعی کرده در قالب یک اثر کم حجم، آراء متهورانه و نقدهای ویرانکننده دریدا از فضای پس از جنگ سرد و لحن آخرآلزمانی لیبرالیسم را مورد بررسی قرار دهد. هرچند مطالعه آثار دریدا دشوار است و زبان و موضوعات مورد بررسی توسط وی به سادگی توسط مخاطب قابل ادراک نیست، اما استوارت سیم در این کتاب آراء و افکار دریدا را در موضوع پایان تاریخ و فلسفه لیبرالیسم از دو منظر زبان بیان و شیوه ارائه موضوع مورد واکاوی قرار داده است.
بنابراین گزارش، در پشت جلد این کتاب میخوانیم: فرانسیس فوکویاما در کتابی با عنوان «پایان تاریخ و واپسین انسان» ظهور لیبرال دموکراسی غربی را نقطه پایانی برای تطور اجتماعی فرهنگی بشریت و به تبع آن آخرین شکل دولت در جامعه انسانی دانسته بود. دریدا، فوکویاما را متهم به واکنش اشتباه شرایط سیاسی جهان امروز میکند. او فهرستی کامل از کاستیهای لیبرال دموکراسی فراهم میآورد و سیاههای به دست میدهد که از بیکاری جمعی و بحران بیخانمانی تا توطئههای صنایع نظامی و آلت دست قرار دادن سازمانهای بینالمللی از سوی ابرقدرتهای غربی را شامل شود؛ سیاههای که به زعم وی هیچگونه بهانهای برای اخلاقی جلوه دادن کار فوکویاما باقی نمیگذارد.
اثر حاضر «پس گفتاری» است بر ده جلد تاریخ تمدن؛ به عبارت دیگر شرحی است بر ماحصل سالها تحقیق و تالیف "ویل و اریل دورانت "در زمینه تاریخ و تمدن چهار هزاره بشر که در آن کوشیده شده به پرسشهای کلی و اساسی درباره مسائل عمده و اصلی انسان و تاریخ پاسخ داده شود.
در بخشی از این کتاب با عنوان «به پرسش کشیدن تاریخ» میخوانیم:
«چگونه میتوان دیر به پایان تاریخ رسید؟ این پرسشی برای امروز است». آوازه ژاک دریدا عمدتا در توانایی وی در ابداع رویکردهای نامتعارف به میائل فلسفی و فرهنگی نهفته است و در این گونه تصور میشود که در طرح این سوال خاص، گوی سبقت را از دیگران ربوده است. اگر فرض کنیم کسی پایان تاریخ را احساس کرده و این مفهوم را قابل درک بدانیم، همانگونه که برخی از متفکرین اینگونه پنداشتهاند، تاریخ با خاطره انسان مترادف میشود. از اینرو آرتور مارویک تاریخ نگار از ما میخواهد که:
یک لحظه تصور کنیم زندگی روزمره در جامعهای که در آن کسی تاریخ را نمیشناسد، چگونه خواهد بود. چنین تصوری محال است چراکه تنها از طریق تاریخ است که جامعه میتواند خود را بشناسد. همانگونه که انسان بیخاطره و شناخت انسانی تنهاست، جامعه بدون خاطره (یا به بیان دقیقتر بدون حافظه) و شناخت نیز جامعهای سرگردان خواهد بود.
بنابر این سوال اینجا است که چرا این پرسش طرح میشود و اینکه آیا اساسا این پرسش مهم است یا تنها یکی از معماهای معروف دریدا است که در گیج کردن اکثر خوانندگان استاد است؟ دریدا برای خود شهرتی شمایل شکنانه دست و پا کرده است (مثلا با این استدلال معروف که نوشتار بر گفتار مقدم است)، و شاید پرسش فوق را باید به عنوان یکی دیگر از بازیهای فکری تحریک کننده خودآگاهانه دریدا کنار بگذاریم؛ به ویژه از زمانی که این پرسش در کتابش با عنوان «اشباح مارکس» مطرح میشود که در آن دریدا میکوشد شهرت کارل مارس را که در پایینترین نقطه فکری آن اندیشمند قرار دارد احیا کند. این امر در فردا فروپاشی دیوار برلین که شاهدی زنده از فروپاشی کمونیسم شوروی و دولتهای اقماریاش است، شمایل شکنانه است.»
6060
نظر شما